كسی كه حكمت حسینی را نیاموخته، چگونه با انگیزه مقابله با ظلم میتواند دشمن را به زانو در آورد و خود در مقابل دشمن به زانو در نیاید؟ اصلاً متعجب نشوید كه بسیاری از دشمن ستیزان، پس از مدتی مدیحه گویان دشمنشان میشوند، در كربلا آن شخص گوشواره فرزند امامحسین(ع) رامی كَند، و گریه میكند، فرزند امام به او میگوید چرا گریه میكنی؟ میگوید: برای مظلومیت شما، دوباره میگوید: پس چرا گوشواره را میكَنی؟ میگوید: اگر من گوشواره را نكنم، یك نفر دیگر این كار را میكند!! یعنی حیطه شخصیت غیر حكیمانه چنین است كه هم میخواهد رئیس خود را راضی كند - با كشتن حسین(ع) - و هم میداند این كارش خلاف آن باوری است كه دارد.
«تضاد بین عقیده و عمل» یكی از مسائل مهم تاریخ است كه در كربلا اتفاق افتاده است. عقیدهاش این است كه حسینبنعلی(ع) فرزند پیغمبر(ص) است و اینها فرزندان رسول خدا هستند، مظلوم هستند، حقّ میگویند و حقّ حكومت با آنهاست، ولی عملش این است كه آنها را بكشد. چرا بكشد؟ برای اینكه از دست خودش راحت شود. این چه حسینی است كه نمایش دهنده خباثت كسی است كه تضاد بین عقیده و عمل پیدا كرده و به این مرحله رسیده است كه حسین(ع) را بكشد، تا آیینه را بشكند، یعنی حال كه خود را نمیتواند حسینی كند، لااقل آیینه نمایش خباثت وجودی خود را كه ضد عقیدهاش میباشد بشكند. شما باید خیلی دقت كنید، این قصّه همیشه و همه وقت اتفاق افتاده است، وقتی كسی حسینی نباشد ضد عقل خودش عمل میكند. همین امروز هم؛ آنهایی كه قبلهشان آمریكا است خبیثبودن آمریكا را میدانند، ولی چارهای جز مدیحه سرایی ندارند و اگر میدان عمل پیدا كنند چنان مدیحه سرایی برای آمریكا میكنند كه برای امامزمان(عج) نخواهند كرد. این مسئله را شما باید در كربلا ببینید، حسینی باشید و حكمت حسینی را بشناسید تا نجات پیدا كنید و بدانید كه فقط روح ضد ظلم داشتن برای نجات از چنگال ظالم كافی نیست.