علت اینكه بعضیها در تحلیل واقعه كربلا ماندهاند و یك بُعدی به آن مینگرند، كه بالاخره امامحسین(ع) میخواست كشته شود و یا میخواست حكومت كند، به این دلیل است كه متوجّه نیستند حسین(ع) نمیخواهد خود را به كشتن بدهد ولی طوری عمل میكند كه اسلحهها مجبورند به حسین(ع) نزدیك شوند. مثل دو نفر قلدر نیست كه به جنگ همدیگر رفته باشند تا آن كه زورش بیشتر است تسلیم كسی شود كه زورش كمتر است. چراكه فرهنگ زور، با زور كنار میآید و شما در تاریخ دیدهاید كه یزید از عبداللهبنزبیر نترسید چون عبداللهبنزبیر خود یزیدی است ضد یزید. همانطور كه آمریكا از قدرتهایی كه با او هم افقاند، نمیترسد، آنها خودشان یك آمریكای ضد آمریكا هستند و عموماً مرعوب آن قدرتی میشوند كه قدرتش از آنها بیشتر است و به آن پناه میبرند. ولی امام خمینی(ره) اینگونه نیست و دفاع هشتساله نشان داد كه شیعه مرعوب اسلحهها نمیشود و در مقابل آنها به سجده نمیافتد. اینجاست كه اسلحهها مجبورند نزدیك شوند و تنها را بشكافند و سرها را بِبُرند، تامعلوم شود كه از آنها كاری بر نمیآید و ایجاد ترس - كه همه قدرت اسلحههاست - جایی در حكمت حسینی پیدا نخواهد كرد. خوب دقت كنید؛ حسین(ع) خودش را فقط یك تن یا یك بدن در برابر چهل بدن یا چهل هزار بدن نمیبیند، بلكه حسین(ع) یك حكمت است و تمام تقاضای حسین(ع) در شب و روز عاشورا در آن همه نیایش این است كه خدایا موفقم كن كه آنچه را باید بكنم، بتوانم انجام دهم. خیلی سخت بود كاری كه حسین(ع) انجام داد. جبهه نبرد حضرت را مجسّم كنید؛ حضرت یك بار حمله میكنند و لشكر دشمن را میشكافند و تا شریعه فرات جلو میروند. در همان حمله اول است كه یك تیر به دهان مباركشان میخورد و تیر دیگری زیرگلویشان، ولی اینها برای حسین(ع) چیزی نیست، حضرت بر میگردند با خیامشان صحبت میكنند، دوباره به میدان میروند. در همین موقع یك دعای طولانی میخواند گویا امیر مؤمنان است كه دعای طولانی كمیل را زمزمه میكند. اسمای حسنای الهی را میخواند، او چه میخواهد؟ امامحسین(ع) میخواهد كه بتواند حكمت خودش را محقق بكند، كاری كه در عصر عاشورا میخواهد انجام بدهد بسیار بزرگ است و خود امام میفهمد كه چه میخواهد انجام بدهد. بدن مباركشان مورد اصابت 33 تیر قرار گرفته و 34 زخم شمشیر را بر بدن دارند. یكی از تیرها به سینه مبارك حضرت خورد، حضرت دیدند از جلو نمیشود بیرون كشید، ناچار از پشت تیر را بیرون كشیدند. پس از آن سنگ بزرگی به پیشانی مبارك حضرت برخورد كرد كه خون از آن پیشانی قدسی جاری گردید، پیراهنشان را به طرف بالا كشیدند تا خونها را پاك كنند در این هنگام تیری به زیر نافشان اصابت میكند، ولی میبینید كه این قدر قدرت و تحرك دارند كه وقتی رفتند با حرم خداحافظی كنند، عُمر سَعد به لشكریانش میگوید: اگر برگردد، میمنه و میسرهتان - یعنی تمام لشكرتان - را در هم میپیچد، پس همگی به او حمله كنید. امام در این حالت از خداوند تقاضا دارد كه بتواند آن كاری را كه باید انجام دهد، انجام دهد. برای همین هم اصلاً اسلحهها در برابر امامحسین(ع) چیزی نیست. آری اسلحهها را برای ترساندن ساختهاند، نه برای بریدن، و حالا در صحنه كربلا بریدند و شكافتند ولی نترساندند و كربلا یعنی: «ماورای ترس دروغین اسلحهها آنچه باید اراده شود، اراده شود» این كار بسیار مشكلی است. ما كسی را نمیشناسیم كه در كارهای بزرگ، بدون مكتب حسینی آنچه را كه میخواهد انتخاب كند، انتخاب كند. بلكه همیشه انسان بر اساس شرایطی كه دشمنان ایجاد میكنند انتخاب میكند، و این مسئله حتی آن وقتی هم كه پیروز میشود وجود دارد.
در شرح حال لنین داریم كه هنرش این بود كه دائم انتخاب خود را عوض میكرد، اصلاً در ابتدا او بنا نداشت حكومت ماركسیستی ایجاد كند، ولی او در همان اوایل نهضت بلشویكها حساب كرد كه باید تغییر نظر بدهد و نظر به حكومت ماركسیستی كرد. این صفت همه است، فقط مخصوص لنین نبود. فقط كسی كه میخواهد فوق قصه های زمانه زندگی كند، اینگونه عمل نمیكند. اسلحهها مال بدنها هستند و حسین(ع) بدنها را مقابل خودش نمیبیند. این یك مأموریت الهی است كه ما به اندازه نزدیك شدن به حسین(ع) در آن مأموریت الهی با او شریك هستیم، انشاءالله.
در جلسه قبل عرض كردم كه با حسین(ع)، وحدت شخصیت پیدا كردن، قصه كربلاست و راه نجات هم همین است. در بحثهای عرفانی، بحث خوبی به نام «انتخاب آزاد» داریم ما معتقدیم كه غیر از معصوم كسی نمیتواند انتخاب آزاد بكند و بقیه به اندازهای كه به معصومین نزدیك شوند، میتوانند انتخاب آزاد بنمایند. یك نمونه ساده آن وقتی است كه آمریكا كشور ما را محاصره اقتصادی كرد، دیدیم كه چگونه راحت روی پایمان ایستادیم، چون امامخمینی(ره) فرمودند: «ما به حسین(ع) اقتدا میكنیم» و عرض كردیم كه ما شیعیان، ناخود آگاه در عالَم اتحاد با امامحسین(ع) نفس میكشیم و متوجّه این نكته نیستیم.