تأكید بنده این است كه بفهمیم در فرهنگ معاویه، كاری صورت میگیرد كه آدمی پوچی را نمیفهمد. در دنیای غرب تلاش بسیار است تا كارمندش یا سرمایه دارش نفهمد كه دارد پوچ میشود. به مجرد اینكه سرمایه دارش میخواهد احساس پوچی كند، یك میل جدید برایش پیدا میكنند. غرب دارای فرهنگ است ولی یك فرهنگ غلط، حال در این فضا اگر كسی حسین(ع) را بشناسد آنوقت می فهمد فرهنگ معاویه و فرهنگ امروز غرب چه بلایی بر سر بشر آورده است و دردش را خواهد شناخت. گاهی اوقات ما نمیفهمیم كه چه دردی داریم؟ مثلاً در یك خانوادهای همه به همدیگر خنده پیشنهاد میكنند، نسخه خنده برای همدیگر میپیچند، همه دلشان میخواهد همدیگر را خوشحال كنند و میخواهند خوشحال باشند، و همه هم میبینند كه خوشحال نیستند و حس میكنند دارند میمیرند. حالا دو راه بیشتر در پیش ندارند: اول اینكه در روند جهتگیری زندگی، تجدید نظر كنند كه عموماً این كار را نمیكنند، و دوم اینكه بپذیرند كه خودشان را بیهوده به خوشی باید بزنند. امید معاویه به دومین راه بود. معاویه گفت من آنقدر زمینه را آماده میكنم كه مسلمانهای نظام اسلامی دیگر امیدی به احیای آن حالت صدر اسلام نداشته باشند و بین آنها یأس القاء میكنم و یك ملّت الكی خوش میسازم.
نكتهای كه در این بحث میخواهیم روشن نماییم اینكه معاویه به چه امیدی، چنین فرهنگی را حاكم كرد؟ مگر او چه اهرمی در دست خود داشت كه فكر كرد میتواند چنین كاری انجام دهد؟ معاویه یك اهرم بزرگ داشت و آن ایجاد فضای ترس از مرگ در میان مردم بود، كاری كرد كه همه حس كنند، اگر تكان بخورند ذبح شرعی میشوند. آری! ذبح شرعی. یك وقت شما با چنگیز طرف هستید، در آن حالت یا كشته میشوید و یا میكشید، ولی اگر در مقابل معاویه قرار بگیرید، ذبح شرعی میشوید، یعنی به اسم اینكه ضد دین! و ضد امیرالمؤمنین هستید! كافر محسوب میشوید و مستحق اعدام هستید. حُجربن عَدی را به اسم مقابله با امیرالمؤمنین، بدنش را تكه تكه كردند و شمع آجین نمودند، یعنی شمع روشن نمودند تا ذره ذره آب شود و روی زخمهای بدن او بیفتد و به اصطلاح عبرت بقیه بشود، خیلی عجیب است، چنگیز هم این كار را نمیكرد، ولی معاویه به خودش حق میدهد این كار را انجام دهد، چرا؟ برای این كه امیرالمؤمنین!! است و به اسم دفاع از اسلام به میدان آمده است! حال در این شرایط اگر كسی توانست یك نوع مرگِ جهت دار با فرهنگی معنیدار به بشریّت توصیه كند، میتواند جلوی معاویه بایستد.
حضرت امامحسین(ع) از مكه نامهای برای بنیهاشم مینویسد و میگوید كه ما میخواهیم برویم و شهید میشویم، اگر با من بیایید شهید خواهید شد و اگر نیایید به فتحی نمیرسید، ذلیل میشوید.(115) خوب دقت كنید كه حضرت در كجا میفهمد كه وارد چه كاری شدهاست، حتی در آخرین روزی كه در مكه است میفرماید هر كس با ما باشد «باذلاً مُهْجَتَهُ» و میخواهد خونش ریخته شود و میتواند از خود بگذرد، «فَلْیَرْحَل مَعَنا» پس با ما بیاید. البته در نظر داشته باشید كه حضرت در موقعی این صحبت ها را فرمودند كه هنوز بحث تنها گذاردن و شهادت نایبشان یعنی مسلم بن عقیل در كوفه نیست، بلكه برعكس بر طبق شواهد موجود، همه شرایط موجود بر وفق مراد حضرت بود و حتی نایب امام در نامهای نوشته بود كه آقا! اگر آب دستتان است زمین بگذارید و بیایید كه همه با شما هستند. فردا صبح امام سخنرانی میكنند و میگویند كه ما میخواهیم برویم و خونمان را بریزیم. چقدر خوب است كه عمیقاً این موضوعات را بررسی كنیم تا به بحثهای سطحی ضعیف و هرج و مرج فكری گرفتار نشویم. پس نتیجه این كه حضرت پیشنهادی دارند كه از آن خیلی كار بر میآید. برای روشن شدن موضوع به عنوان مثال به نوع زندگی مردم بعد از دوران دفاع مقدّس در كشورمان نظری بیندازید میبینید ما بعد از جنگ به یك نوع ماندن علاقهمند شدیم كه مانند اختاپوسی دارد سراسر زندگی مردم ما را میگیرد، اختاپوسی به نام علاقه به ماندن و دنیایی شدن، و با این روند اگر بیدار نشویم در آینده خواهیم دید كه مردم حاضر هستند به هر ذلتی تن در دهند تا نمیرند. البته امیدواریم چون اینجا كشور شیعه است به لطف امامزمان(عج) چنین مسئلهای حاكم نشود، ولی در دنیا حاكم است. این روحیه، روحیهای است كه اگر در انسان به وجود آید معاویه به راحتی كار خود را خواهد كرد، بزرگترین نقطه امید برای ظهور فرهنگ معاویه، این است كه «ماندن» برای انسان همه چیز بشود، و از زندگیِ فوق زندهماندن غافل شود.
ترس از مرگ در فرهنگ معاویه، سایهای است كه همة ابعاد جامعه را در بر میگیرد و در آن شرایط مرگ به قدری برای جامعه وحشتناك است كه حاضر است هر ذلتی را بپذیرد. حال فردی را در نظر بگیرید كه هراسی از مرگ ندارد و لذا به راحتی میتواند شیشه عمر فرهنگ معاویهای را بشكند. فرهنگ حسینی، فرهنگ شهادت و كشته شدن در راه حق میباشد و با این شیوه است كه درست در مقابل فرهنگ معاویهای كه ترس از مرگ را حاكم كرده است، قد عَلَم میكند.
نكتهای كه حضرت اباعبدالله(ع) تا ابد برای بشریّت به ارمغان آورده است زیرِ سؤالبردن «زنده بودن» در فرهنگ معاویه است، زنده ماندنی كه بسیار سطحی و سبك است. كار اباعبدالله(ع) در این خصوص به نمایش در آوردن اوج شجاعت برای بشریّت است و تعهد ما نسبت به اباعبدالله(ع) نیز همین است و هر چه به نهضت اباعبدالله(ع) معرفت پیدا كنیم به نجاتیافتن نزدیكتر خواهیم شد. اینجاست كه هر سال در ایام عاشورا باید بررسی كنیم آیا واقعاً آمادگی یك نوع مردن كه همچون شهادت اباعبدالله(ع) است را داریم یا خیر؟ اگر این بررسی را داشته باشیم قطعاً خودمان را برای خوب زندگیكردن آماده كردهایم، چه بمانیم و چه شهید بشویم، دیگر فشار پوچ زدگی زمانه نمیتواند ما را از خدا جدا كند و از اوج آسمان به سیاهی زمین گرفتار نماید. به جملة متن دقت فرمایید: