عبیداللّه خطاب به حضرت زینب(س) گفت: «خدا را شكركه شما را رسوا كرد و نشان داد كه آنچه میگفتید دروغی بیش نبود - یعنی كلّ نبوّت شما یك حیله بود-».(56) برای ستمكاران، كه جز زور پشتوانهای ندارند، هیچ چیز خردكنندهتر و دردناكتر از آن نیست كه قدرتشان ناچیز انگاشته شود. در این هنگام پیام رسان كربلا به سخن آمد. تو گوئی تا كنون هیچ اتفاقی نیفتاده است نه مردان آنان كه بهترین انسانها بودند، كشته شدهاند و نه او را به اسیری گرفتهاند و نه این مردی كه این زن میخواهد پاسخش را بدهد به یك اشاره میتواند او و همه كسانی را كه با او هستند، نابود سازد. حضرت زینب(س) گفت: سپاس سزاوار خدایی است كه ما را به محمّد(ص) گرامی داشت - یعنی نگاه به نبوّت، اصل است - و ادامه داد، جز فاسق دروغ نمیگوید، جز بدكاره رسوا نمیشود و آن، ما نیستیم، دیگرانند.(57)
همة اصرار ما در این سلسله مباحث، این است كه شناخت حكمت حسینی بسیار مشكل است. امامحسین(ع) نه انگیزة تحریك عصبیت را به دشمن میدهد، و نه زبونی را برای خود میگذارد. این كار بسیار دقیق و سختی است. ما بعضی وقتها چند فحش و ناسزا به دشمن میگوییم تا از این طریق، عزّت خود را حفظ كنیم. در حالی كه چنین چیزی در روش كربلا و امامسجاد(ع) و حضرتزینب(س) و امّكلثوم و بقیة اصحاب كربلا نیست. من نمیدانم چی هست ولی خودتان دقّت كنید تا ببینید. همینجا دقّت كنید حضرت زینب(س) در این جوابها؛ نه زبوناند و نه چاپلوس، و نه التماس میكنند كه دیگر ما را نكشید. هم عزّتشان را حفظ میكنند، هم مثل گروههای آنارشیست، بیباكی بیجا از خود نشان نمیدهند و نه قلدری میكنند كه روح تعادل و حكمت را از نهضت حسینی بگیرند. و این است كه هركس به روش اباعبدالله(ع) حركت كرد حتماً پیروز است چون اصولاً روش حضرت، روش خاصی است. روشی كه جنگ بین حق است و باطل نه جنگ بین ما و دشمن؛ ما هیچكارهایم. امامحسین(ع) با دشمن به نحوی برخورد نمیكنند كه جنگ بین ما و دشمن باشد، در چنین روشی اصلاً شكست معنی نمیدهد.
حضرت زینب(س) اصلاً احساس شكست نمیكنند. نه اینكه به اصطلاح صورتشان را با سیلی سرخ نگه داشته باشند، بلكه در حكمت حسینی و روش حسینی شكست معنی نمیدهد و همواره پیروزی است حتّی در كسوت اسارت و در بین دشمنانشان. ما تا قلب حسینی پیدا نكنیم، نمیتوانیم اینگونه زندگی كنیم كه شكست در زندگیمان معنی ندهد. امام خمینی(ره) كه خدا با فاطمه زهرا(س) محشورشان كند ، به امامحسین(ع) اقتداء كرده بودند و لذا میبینیم كه هرگز احساس شكست در ایشان وجود نداشت.
پسر زیاد كه نه حكمت حسینی را میشناسد و نه اسلام را میفهمد تا تربیت شدگان اسلام را بشناسد، دید گردنی را كه میخواست خم كند، راست تر ایستاد. برای بار دوم خواست زینب را با شكستی كه قابل لمس باشد روبهرو سازد، تا همه قافله اُسرا را شكسته باشد، گفت:«دیدی كه خدا با برادرت چه كرد؟» حضرت زینب(س) فرمود: «ما رَأَیْتُ اِلاَّ جَمیلاً» از خدا جز خوبی ندیدم. برادرم و یاران او به راهی رفتند كه خدا میخواست. آنان شهادتِ با افتخار را برگزیدند و بدین نعمت رسیدند. اما تو ای پسر زیاد! خود را برای پاسخ به آنچه كردی آماده كن! (یعنی جنگ بین ما و شما نیست، جنگ بین تو و خداست).
ببینید حضرت زینب(س) چگونه جبهه را تغییر میدهند؛ اگر آنها حق نبودند، نمیتوانستند اینگونه به صحنه بیایند، و حالا كه حقّاند، پس خودشان كارهای نیستند.
به نوع نگاه حضرت دقّت كنید. نگاهی است كه ابداً شكست نمیبیند چراكه در روش حسینی فرد در صحنه نیست تا شكست مطرح باشد، خدا مطرح است و دشمنان خدا؛ و در جبههای كه خدایی است، شكست وجود ندارد و لذا شما هیچ احساس ضعف و شكستی در اسیران كربلا نمیبینید. حالا اگر شما در جبههای وارد شدید كه احساس شكست در آن وجود دارد، بدانید كه چنین جبههای حسینی نیست و در حقیقت جبهه اسلام نیست. عمده آن است كه ما بدانیم در چه صورتی همیشه شكست میخوریم. دشمن با روشهای خود، شكست را اوّل در جان ما به ما میچشاند، آن وقت ظهور بیرونیاش این است كه میگوییم اشتباه كردیم و از دشمن تقاضای عفو و گذشت میكنیم.
دشمن در جبهه كربلا میخواهد حسینیان در درون خودشان احساس شكست كنند ولی میبینید این جبهه آنچنان به حق آراسته شده است كه باطلی و در نتیجه شكستی در او راه ندارد. حضرت زینب(س) فرمودند: ای پسر زیاد! خودت را برای پاسخ به آنچه كردی آماده كن. یعنی خودت باید مسئلهات را با خدا حل كنی واما اینكه من هنوز میتوانم بگویم كه مسئلهات را با خدا حل كن، نشانه این است كه من هنوز زندهام و تو مردهای.