مگر واقعة قرن 18 و پیروزی سكولاریسم اروپا، در ایران انجام شدنی است؟ مگر بقیّة حوادث ایران با روند دینزدایی اروپا تطبیق دارد؟ مگر انقلاب اسلامی در همان راستایی به پیروزی رسید كه امور اروپا در آن راستا جلو رفته و میرود؟ و یا برعكس؛ انقلاب اسلامی نشان داد كه آن روند در كشور شیعه محقّقشدنی نیست. رضاخان و آتاتورك را بنگرید، رضاخان در ایران منفور و مضمحل است و با اینكه غربیان بسیار تلاش كردند و خود او هم بیستسال جان كند و با دین مبارزه كرد تا خود را پایدار كند، امّا ملّت شیعه او را مثل آب دهان از كشور بیرون انداختند. ولی آتاتورك در كشوری كه حسین(ع) ندارد - تركیه- هنوز به عنوان ارزش مطرح است. ما از نظر فرهنگ دینی با تركیه كه مسلمان هم هست، منطبق نیستیم چه رسد با اروپا، كه روشنفكران ما میخواهند ولایت فقیه را با كلیسا مقایسه كنند و همان روند اروپا و حذف كلیسا را با حذف ولایتفقیه برای اینجا بجویند. برعكس؛ ولایتفقیه آن روند را هم كه در اروپا حاكم است، برمیگرداند. یعنی باید اروپا هم به زندگی دینی برگردد، ولی نه به كلیسا و مسیحیت، بلكه به اسلام و قرآن، آن هم اسلامی كه ولایت فقیه در آن نقش اساسی داشته باشد و نه نقش نظارتی و تشریفاتی و إنشاءاللّه حكومت جهانی اسلام دارد پایهریزی میشود و در این راستا تلاشهای سكولاریستها پوسیده و پوچ میگردد.
پس همانطور كه معاویه با نقشههای - به زعم خود بسیار حسابشده- خواست حكومت را از دین جدا كند و كاری كند كه ارزشهای دینی در حكومت بر مردم نقشی نداشته باشد ولی با فرهنگ حسین(ع) همه چیز خنثی شد، باز با حسین(ع) معادلات جهانی به نفع حكومت اسلامی و حاكمیّت حكم خدا به هم میخورد و در آینده سكولاریسم نه بهعنوان یك راه و رسم حكومت، بلكه به عنوان یك حیله برای ملّتها مطرح میگردد.