در واقع پیشنهاد یزید این بود كه امامحسین(ع)، حیاتِ دینی در كنار حاكمیّت فرهنگ یزیدی را بپذیرند، تا زنده باشند ولی سؤال این است كه این چه روحیهای است كه همراه با یزید بودن برایش زندگی محسوب نمیشود؟ این یك فرهنگ است كه با فرهنگ یزیدی سازگار نیست و باید این فرهنگ در همه ابعادش برای ما روشن شود كه چرا این فرهنگ با فرهنگ یزید و معاویه سازگار نیست؟ و از همه مهمتر اینكه حسین(ع) چگونگی این عدم سازگاری رانشان داد و این دومی خیلی دقیق و حساس است كه ما آن را حكمت حسینی نام نهادهایم و در این سلسله بحث میخواهیم همین را روشن كنیم. إنشاءالله.
امامحسین(ع) فرمودند:
فَاِن نَهزِم فَهَزّامون قِدماً
واِن نُهزَم فَغَیرُمُهَزَّ مینا
یعنی؛ با این نیروی كم در مقابل دشمن قوی میجنگیم، اگر پیروز شدیم تازگی ندارد و اگر كشته شویم دنیا میداند كه ما مغلوب نشدهایم.
چون معنی حیات انسان در مقابل فرهنگ مادی معاویه آن است كه هضم آن فرهنگ نشود. حیات حقیقی آن است كه در آن معنویت اسلامیاش حفظ شود، حال چه بمانیم و چه كشته شویم. و لذا است كه امر به معروف و نهی از منكر مانع این هضم شدن میشود. حال اگر در این جنگوجدال مغلوب نشدیم، بر یزیدیان حاكم میشویم كه این چیز جدیدی نیست. یعنی حضرت غلبه بر یزید را چیزی نمیگیرد، همچنانكه تكهتكه شدن زیر سُم اسبها را چیزی نمیشمارد و اگركشته شدیم بدنهای ما زیر سم اسبها پارهپاره میشود چون میخواهیم انسان بمانیم و آزادگی خود را از دست ندهیم.
قبلاً عرض شد كه حضرت وقتی با حرّ روبهرو میشوند، حرّ به حضرت میگوید: ای پسر فاطمه فكر میكنم اگر مقاومت نكنید بهتر باشد زیرا شما را میكشند. حضرت میفرمایند: «اَفَبِالْمَوْتِ تُخَوِّفُنی؟»؛ «آیا مرا از مرگ میترسانی؟» اصلاً مگر مرگ چیزی است كه تو مرا از آن میترسانی؟ تأكید من بر این جمله به جهت آن است كه باید این را در ذهنتان حل كنید كه در فرهنگ كربلا، عنصری به نام خطر مرگ وجود ندارد و اصلاً مرگ چیزی نیست كه تصمیمگیری اصحاب كربلا را تحت تأثیر خود قرار دهد و تصمیم آنها را تغییر دهد. حرف این است كه«اِنّی لا اَرَی الْمَوْتَ اِلاَّالسَّعَادَة»؛ «ما مرگ را جز سعادت نمیبینیم»؛ پس، از مرگ با ما حرف نزنید، از انجام وظیفه باید سخن گفت.
یكی از شاعران در مورد اصحاب كربلا میفرماید:
قَدْغَیَّرَالطَّعْنُ مِنْهُمْ كُلَّ جارِحَةٍ
اِلاَّالْمَكارِمُ فی اَمْنٍ مِنَ الْغِیَرِ»(28)
«نیزههای دشمن همه اعضایشان را تكهتكه كرد مگر همّت بلند و مكارم اخلاقشان را كه هیچ نیزهای نمیتوانست تغییر دهد».
باید به كربلا از زوایای مختلف نگاه شود تا فرهنگ كربلا برای ما روشن شود. یكی از نكاتی كه باید بررسی شود این است كه: چرا امامحسین(ع) از یك طرف وقتی خبر شهادت مسلم بن عقیل رامیشنوند بدون آنكه خودشان تغییر مسیر دهند به همراهانشان میگویند: برگردید، چون راه ما، راه كشته شدن است و لذا در آن زمان عدّهای از افراد برگشتند. از طرف دیگر امامحسین(ع) سایهبهسایه زهیربنقین میروند و او را به همراهی خود دعوت میكنند. و یا پیشنهاد حبیببنمظاهر را در مورد دعوت طایفه بنیاسد جهت پیوستن آنها به قافله اباعبدالله میپذیرند.