تربیت
Tarbiat.Org

کربلا مبارزه با پوچی‌ها
اصغر طاهرزاده

آرامش نفس امّاره‏

همه بی حیثیت‏ها در حكومت معاویه‏ای بدون آن‌كه ذرّه‏ای در خود و در آداب خود تغییر دهند با حیثیت خواهند شد و در چنین شرایطی به خود می‏بالند و مشغول زندگی به اصطلاح متمدن خودند و دیگر حرارت ایمان، جایی در زندگی‏شان ندارد و در آن شرایط، سنگدلی جای قلب ایمانی را می‏گیرد، در این حال هركس این آرامشِ مطلوبِ نفس امّاره را به هم بزند شورشی و هرج و مرج طلب معرفی می‏شود و لذا اراده ملی را ضد او تجهیز می‏كنند، مگر این‌كه با حكمت حسینی نهضتی بر پا شود كه در عین اتهام به هرج و مرج طلب، لقمه این تهمت‌ها نگردد و به واقع بتواند معنویت رفته را برگرداند و پوچی مربوط به آرامش نفس امّاره را كه دردی پنهان بود، بنمایاند، راستی چقدر كار مشكلی بود كاری كه حسین(ع) انجام داد!
در فرهنگ معاویه، كسی را دعوت نمی‏كنند به این‌كه خوب شود! هركس همین طور كه هست كافی است، در آن فضا «اِنَّ اَكْرَمَكُم عِندَاللّه اَتقیكُم» حاكم نمی‏باشد، هر شخصی همین كه به ظاهر انسان است و انسان هم كه محترم است، كافی است. دیگر حسین(ع) و معاویه فرقی ندارند، هر دو محترم‌اند. در این فرهنگ، هر فكر و عقیده‏ای آزاد است، هر كس هر چه خواست بگوید، محترم است - نه‌تنها آزادی بیان محترم است، هر حرف پوچ و بی‌ربطی نیز محترم است - ولی در فرهنگ و نظام حسینی(ع) هر كسی كه باتقوا است محترم است، یعنی سخن دین و سخن غیر دین، هم ارزش نیستند. نظام معاویه‏ای نمی‏گوید سخن دین بی ارزش است، بلكه می‏گوید سخن دین، سخن تو و سخن بی دینی سخن او، هر دو محترم هستند و انسان‏های بی‏حیثیت بدون این‌كه مشی خود را تغییر دهند با حیثیت خواهند بود و در چنین شرایطی به خود می‏بالند و مشغول زندگی به اصطلاح متمدن خود خواهند شد. اصلاً می‏گویند حسین یعنی چه؟! حتی صریحاً امام را قسم دادند كه كشور را به هم نریز! چون ما داریم زندگی خودمان را می‏كنیم، زندگی‌مان هم خوب است، پول هم داریم. یعنی حرارت ایمان جایی در زندگی‌شان ندارد و گم شدن ایمان را نمی‏فهمند و در آن شرایط سنگ دلی جای قلب ایمانی را می‏گیرد. اصلاً احساس ایمانی وجود ندارد، ایمان و اشك بی‏معنا می‏شود، جنگ و جهاد و تقوا و بسیجی نامفهوم می‏شود. در این حال هركس این آرامش مطلوب نفس امّاره را به هم بزند شورشی و هرج و مرج طلب معرفی می‏شود و لذا اراده ملی را ضد او تجهیز می‏كنند. حسین‏(ع) هم این موضوع را خوب می‏داند، آمدن به كوفه برای حسین(ع) بهانه است، چون وقتی كوفیان از عهد و پیمان خود گذشتند، حسین(ع) از آمدن منصرف نشد، حسین‏(ع) حاضر بود شرایط جبهه را عوض كند، اما مگر وقتی كه از مدینه بیرون آمد، گفت كه من كوفه می‏روم؟ خیر؛ گفت من برای احیای سنّت جدّ و پدرم می‏روم، می‏روم تا به سیره جدّ و پدرم زندگی را به مردم معرفی كنم، هنوز هم نه نامی از كوفی‏ها مطرح بود و نه جریان مسلم بن عقیل پیش آمده بود، پس حسین(ع) در شرایط جدید -كه كوفه نقض عهد كرده- باز هم حسین(ع) است و باید آنچه می‏تواند انجام دهد.
وقتی معاویه مرد و یزید هم هنوز نتوانسته بود كارها را درست به دست بگیرد امام‌حسین(ع) باید چه بكند؟ از یك طرف به او می‏گویند هرج و مرج طلب و فرهنگ عمومی هم بدش می‏آید كه كسی خواب آن‌ها را بر هم بزند و از طرف دیگر هم حسین‏(ع) آمده است تا آن فرهنگ را بر هم زند. از یك طرف نباید هرج و مرج طلب باشد و خواب مردم را آشفته نكند و از آن طرف این تهمت را نباید بپذیرد، و امّا حسین(ع) باید شرایط را دگرگون كند یعنی شرایطی را كه یزید در آن اَمن است باید به هم بزند و شرایطی به وجود آورد تا مردم در آن ساده زندگی كنند، تا آرام آرام متعالی شوند. این‌جاست كه حركات و گفتار و دلسوزی و نصیحت‏های امام‏(ع) برای شما معنا دار می‏شود، حُرّ به امام می‏گوید چرا به سمت كوفه آمدی؟ امام نامه‏های كوفیان را جلوی او می‏آورد و می‏گوید اگر می‏خواهید من برمی‏گردم. البته در جلسات قبل عرض كردم كه برگشتن امام به این معنا نبود كه از نهضت حسینی برگردد، بلكه به این معنا بود كه تهمت شورشگر و هرج و مرج‌طلب به او بی‌رنگ شود، تا بتواند جامعه را هدایت كند.
در جنگ‌های عرب رسم بر این است كه اگر فردی زره بپوشد و با اسب وارد میدان شود، یعنی قصد جنگ دارد ولی اگر عمامه داشته باشد و با قبا بیاید، یعنی نمی‏خواهد جنگ كند. در صبح روز عاشورا حضرت‌اباعبدالله‏(ع) عمامه بر سر دارند و قبا پوشیده‌اند، سوار بر شتر می‏شوند و دشمن را نصیحت می‏كنند یعنی من با شما جنگ ندارم، برای یزید و عبیدالله بن زیاد این حالت خیلی سخت است، چون نمی‏دانند با امام‌حسین(ع) چه كار كنند؟ دلشان می‏خواست امام‌حسین‏(ع) بدون این حركات و جدای از فرهنگ حسینی با آن‌ها بجنگد و آن‌ها هم با حسین جنگ كنند تا این جنگ یك مبارزه نظامی و سیاسی تلقی شود، ولی در حقیقت این جنگ یك جبهه و یك مبارزه بین حق و باطل شد و امام‌حسین(ع) با حكمت حسینی نهضتی بر پا كرد كه در عین اتهام هرج و مرج طلب، لقمه این تهمت‏ها نگردد و فرهنگ معاویه‏ای نتواند این تهمت را به امام و فرهنگ حسینی بچسباند.
صحبت این است كه اگر شما امروز حرف حقی بزنید، آیا فرهنگ مدرنیته نمی‏تواند شما را متهم به خشونت‏طلبی كند؟ حتماً می‏تواند، فرهنگ معاویه‏ای دیروز و غرب امروز به‌گونه‏ای است كه هركس حرف حقی بزند حتی به زیبایی حركت امام‌حسین‏(ع)، او را به خشونت طلبی متهم می‌كند، ولی اگر حسینی عمل كنید این اتهام بر جای نمی‌ماند.
فرهنگ معاویه‏ای، امنیتی به مردم خودش داده است كه خیلی از افراد را صرف این‌كه هماهنگ آن فرهنگ نباشد، دیوانه و شورشی حساب می‏كند، شما حتماً تاریخ ساختن دیوانه‌خانه‌ها را می‏دانید. حدود150 سال پیش از این چیزی به عنوان دیوانه‌خانه نداشتیم. «میشل‌فوكو» دربارة تاریخِ به‌وجودآمدن دیوانه‌خانه می‌گوید: تمدن غرب؛ كسی را كه حركاتش مخالف این تمدن بود، دیوانه حساب كرد و بر این اساس دیوانه‌خانه‌ها را ساخت.
خدا رحمت كند شهید محمدمنتظری را، او متوجّه شده بود كه مهندس بازرگان از طریق دولت موقت، فرهنگ غرب را به كشور ما می‏آورد، او و امثال او فهمیده بودند چیزی به كشور ما وارد می‏شود كه انسانیّت را می‏گیرد. جمله بازرگان این بود كه ما ایران آباد می‏خواهیم. شهید محمد‌منتظری كه در رژیم شاه زندان رفت و شكنجه دید، تا یك ایران الهی به‌وجود آید، جملات و حركات بازرگان را نمی‏توانست طاقت بیاورد و اعتراض می‏كرد به همین دلیل بازرگان به او تهمت دیوانه‌بودن می‌زند چون او با آن‌چه دولت موقت در سر داشت هماهنگ نبود. فرهنگ معاویه نیز چنین جوّی به‌وجود آورده بود تا در اذهان عمومی حضرت‌حسین(ع) را به‌عنوان یك فرد شورشی و ناراضی و غیر قابل تحمل معرفی كند. این‌جاست كه می‏بینید: حسین(ع) شرایطی را به وجود آورد كه نتوانند به او تهمت شورشی بزنند، به نصیحت‌های حضرت اگر دقت كنید، می‏بینید كه نه نظام حاكم را تأیید می‏كرد، نه بهانة جنگ‌كردن با خود را به آن‌ها می‏داد و این برای یزید و عبیدالله‌بن‌زیاد پدیده مشكلی بود.
«والسلام علیكم و رحمةالله و بركاته»