در زندگی صحیح زمینی اصل در ارزش نهادن به مقدّسات است و اینكه نگذاریم چیزهایی كه به واقع مقدّساند از جایگاه اصلی خود كاهش یابند وگرنه آنچه فوق زمین است در زندگی زمینی مورد غفلت قرار میگیرد. هركس با مقدّسات، عمیقاً دلبری نكند، هبوط خود را ادامه داده است. مگر این نیز قصه ما نیست كه «قُلْنا اْهِبطُوا مِنْها جَمیعاً»(95) یعنی گفتیم؛ همة شما از بهشت بهسوی زمین هبوط كنید، پس ای آدمها، همة شما زمینی شدید، و بهسوی آن هبوط كردید، حالا اگر در زمین به آسمان فكر نكنیم هبوطمان را ادامه دادهایم. ما را روی زمین آوردهاند كه ثابت كنیم زمینی نیستیم، و آسمانی هستیم و زمین، منزلگاه ابدی ما نیست. اگر منزلگاه ابدی ما زمین است كه نامش هبوط نیست، هبوط یعنی پایین آمدن از جایگاه اصلی. پس اگر انسان به مقدّسات فكر نكند، معنی و فلسفه زمینی بودنش را در مدتی معین از دست داده است. پس هر انسانی كه به امور مقدّس دل نسپارد، بیراهه میرود وكربلا خصوصاً در نشان دادن این واقعیت، بسیار موفق بوده است. كربلا روشن كرد؛ وقتی جامعهای مقدّسات را از دست داد، به بی دلیلترین انسانها تبدیل میشود و پستترین كارها از او سر میزند. به این نكته فكر كنید كه آیا میشود روی زمین باشیم و فقط به زمین فكر كنیم؟ این كه هبوط است، زمین كه خودش در معرض نگاه ما هست، در زمین بودن و به غیبِ برین فكر كردن، معنی زمینی بودن ماست. یعنی ما آمدهایم روی زمین برای همین، وگرنه ما گرفتار زمین شدهایم. پس باید در زمین، برای ما مقدّسات اصل باشد. ما از قرآن این نكته را میفهمیم، اگر انسان به مقدّسات فكر نكند و مقدّسات را نشناسد و مقدّسین را به خاطر قداستشان محترم نشمارد، بی معنا زندگی كرده است. نتیجه اینكه، كار ما باید این باشد كه مقدّسان را بشناسیم و شدیداً حرمت آنها را نگه داریم و نگذاریم كه مورد غفلت و بیحرمتی قرار بگیرند.
به عنوان مثال: همه شما میدانید كه قرآن مقدّس است ولی اگر قرآن را طوری بفهمید كه آن فهم یك فهم پایین و سطحی باشد، اینجاست كه حسینكُشی یعنی مقدّسكشی شروع میشود. قرآن كتاب مثنوی مولوی كه نیست - تازه ارزش مثنوی هم به قرآن است- اگر كسی قرآن را كه یك حقیقت مقدّس است طوری تفسیر كند كه عظمت آن فرو نشیند، او مقدّسكشی میكند. یك موقع است كه او میگوید: من همین قدر میفهمم، ولی قرآن بالاتر از فهم من است، علماء حقیقی اینگونه بودهاند و تلاش میكردهاند كه از این حقیقت مقدّس متعالی چیزی بگیرند، این اسمش قرائت نیست كه نفی قرائتی دیگر را بكند. ولی شما میبینید كه گاهی در جامعه تلاش میشود كه برداشتی از قرآن ارائه دهند كه بهشدت این حقیقت مقدّس فروكاسته شود، حدّ قرآن را همین عالم محسوس گرفتن، پایه همان مقدّسكشی است. من و شما باید شاگرد علامهطباطبایی«رحمةاللهعلیه» باشیم كه تمام تلاشش این است كه پرتویی از عظمت متعالی قرآن را نشان بدهد و بعد هم اشاره كند كه عظمت قرآن از این كه گفتم خیلی بالاتر است، این همان شناخت مقدّسات و حفظ حریم آنهاست. اگر كسی كربلا را طوری معنا كرد كه به شدت فرو كاسته شد، این همان مقدّسكشی است.
امامحسین(ع) امام است و امام یعنی حقیقت عالیهای كه با حقایق عالم قدس ارتباط دارد. تعبیرات متعددی در فرمایش خود ائمه و قرآن در این خصوص داریم، قرآن میگوید مقام امامت ابراهیم(ع) پس از طی منازل مختلف به او رسید و در رابطه با مقام امام میفرماید: «وَ جَعلْناهُم اَئِمَّةً یَهْدُونَ بِاَمْرِنا»(96) آنها را امام قرار دادیم و آنها از موضع و مقام «امر» ما -كه مقام «كُنْ فَیَكون» است- انسانها را هدایت میكنند و همچنین میفرماید مقام امامان طوری است كه فعلشان، فعل خداست. آری یا چنین مقامی را برای ائمه قبول دارید، یا اینكه نه فقط قبول دارید كه ائمه آدمهای خوبی هستند. اگر گفتید حسین آدم خوبی است، بدانید كه پایه فرهنگی را گذاشتید كه نهایتش به حسینكشی ختم میشود. حرمت مقدّسان باید به شدت حفظ شود، البته فرق مقدّسان و مقدّسات با خرافات این است كه خرافات مبانی استدلالی و عقلی ندارد و تقدسشان دروغین است، در صورتی كه مقدّسان واقعی، مبانی استدلالی و عقلی دارند، بحث ما روی مقدّسان واقعی است، نه مقدّسان غیر واقعی. البته چون انسان فطرتاً برای مقدّسان حرمت قائل است، ممكن است مصداقهای واقعی را گم كند و خرافی بشود، ولی چون به انسانها عقل دادهاند، باید تلاش كند تا به كمك عقل این مسئله را برای خود روشن كند و از این خطر خود را نجات دهد.