تربیت
Tarbiat.Org

کربلا مبارزه با پوچی‌ها
اصغر طاهرزاده

چرا ابتدا معاویه دیده نشد

می‏دانید كه واژه‏های مقدّس دینی همیشه می‏مانند، یعنی از زمان حضرت آدم(ع) تا كنون «راست گفتن» چون حق است می‏ماند، «عبادت خدا» چون حق است می‏ماند و معاویه نیز از این راه وارد شد تا بماند، خودش را ورای واژه‏های مقدّس پنهان كرد. حالا ببینید اوضاع چقدر سخت است و مردم بیچاره چه جایی گیر افتاده‏اند، از یك طرف می‏بینند حرف‌هایی كه معاویه می‏زند حرف‌های قرآن و پیامبر (ص) است و از طرفی دیگر به آن صفایی كه از طریق شنیدن كلام پیامبر (ص) می‏رسیدند، نمی‏رسند. بنابراین در چنین شرایطی جامعه اسلامی دچار دو مشكل می‏شود، یكی این كه نمی‏تواند بگوید حرف های معاویه كه همان حرف قرآن و پیامبر (ص) است دروغ است و دیگر این كه نمی‏تواند شور بندگی داشته باشد و در نتیجه یك بی دینی پنهان در جهان اسلام به وجود می‏آید.
یك آدم عادی می‏بیند كه گمشده‏اش همین حرف‌های خوبِ دینی است ولی احساس می‌كند در فضایی كه معاویه ایجاد كرده، مطلوبش را نمی‏یابد و فطرتش به شعف نمی‏آید. این مسائل‏باید كاملاً روشن شود و تا فاجعه آن به مغز استخوان انسان نرسد حركت و نهضت اباعبدالله(ع) را در نمی‏یابد. گاهی می‏بینید كفر همه جامعه را فرا گرفته و در عین حال همه جا دم از ایمان می‏زنند! چگونه این را بفهمیم؟ خدایا، همه افراد از ایمان دم می‏زنند و همه واژه‏ها ایمانی است ولی همه میل‏ها به سمت كفر است! جامعه در این شرایط چه كار می‏كند؟ چه چیز می‏فهمد؟ یك مرتبه شما می‏بینید كه یك جامعه دارد در كفر می‏سوزد ولی متوجّه نیست كه كافر است. شما مطمئن باشید؛ معاویه و یزید از اول حرف كفرآلود نزدند بلكه حرف از ایمان زدند و قرآن می‏خواندند! آن‌ها مقداری از قرآن را هم حفظ‌اند، ولی جهت جامعه و نظام ارزشیِ آن را كفرگرا كردند، و تصمیم‌گیری در چنین شرایطی بسیار مشكل است. حال چه شد كه یزید رسوا شد؟ قضیه چیز دیگری است، اگر حسین(ع) در صحنه نیامده بود، یزید همان معاویه بود و معاویه همان چهره‏ای بود كه در لفّافه واژه‏های مقدّس، خوی چنگیزیش پنهان شده بود. یزید هم در ابتدا همین‌گونه بود، ولی نهضت اباعبدالله(ع) چهره‏اش را رسوا ساخت. این شعر مشهور یزید را كه در تاریخ ثبت گشت به یاد آورید، وقتی سر مقدّس اباعبدالله(ع) را در تشت نزد او آوردند گفت:
لَعِبَتْ هاشِمُ بِالْمُلْك‏ فَلا

خَبَرٌ جاءَ وَ لا وَحْی نَزَلَ

یعنی؛ بنی‌هاشم (پیامبر(ص) و خانواده‏اش) با مُلك و حاكمیّت بازی می‏كردند - این‌ها دنبال حكومت بودند- وحی و خبری از طرف خدا در كار نبود. اما یزید این حرف را ابتدای كار نگفت، آخر كار كه ظاهراً پیروز شد و فكر كرد ریشه اسلام را زده است این چنین گفت. معاویه در ابتدای امر می‏گفت كه حسین(ع) می‏خواهد اسلام را از بین ببرد. جمله عمر بن سعد هم به هنگام حمله به امام‌حسین(ع) و لشكریانش این است‌كه: «ای لشكر خدا حمله كنید»، خوب روی این‌ها فكر و تعمق كنید، فهم عمق شهادت حضرت اباعبدالله(ع) هنگامی است كه ما شرایط را خوب بفهمیم و آنگاه است كه تا قیامت بركت حسین(ع) و نهضت اباعبدالله(ع) روشن می‏شود. شرایطی كه واژه‌ها دینی است ولی جهت همة كارها به سوی كفر است و جامعه هیچ بهره‌ای از دین نمی‌برد، شرایطی است كه باید روح قدسی قیام كند و آن را بر هم زند، وگرنه چیزی نمی‌گذرد كه واژه‌های دینی نیز به واژه‌های كفر تبدیل می‌شود. حال با این مقدمات به این عبارت توجه كنید: