بسماللهالرحمنالرحیم
﴿ اَلسَّلامُ عَلَیكَ یا اباعبدالله وَعَلَی الْاَرْواحِ الَّتی حَلَّتْ بِفِنائِكَ ﴾
﴿ عَلَیْكَ مِنّی سَلامُ اللّهِ اَبَدًا ما بَقیتُ وَ بَقِی اللَّیْلُ وَ النَّهارُ ﴾
﴿ وَلاجَعَلَهُ اللّهُ اخِرَ الْعَهْدِ مِنّی لِزِیارَتِكُمْ ﴾
سلام بر سلسلة مقدّسی كه راه زندگی دینی را در سختترین شرایط به ما آموختند، تا نه در دنیا نفله شویم و نه از بهرة حیات و ابدیت خود محروم بمانیم.
در این سلسله مباحث نگاهی به شرایط اجتماعی سیاسی فرهنگی دوران امامحسین(ع) میكنیم تا بیشتر بتوانیم عظمت نهضت اباعبدالله(ع) را بشناسیم و با شناختن عظمت این نهضت است كه علاقه و توجّه و حیرت و شیدایی ما به آن حضرت بیشتر میشود و در نتیجه دلمان سالم میگردد. چراكه قلب سلیم، قلبی است كه محبّت معصوم در آن باشد و این محبّت در قلبی است كه نسبت به معصوم عقیدة ضعیف و غلط نداشته باشد.
هر چه بتوانیم نهضت حضرت را از زوایای مختلف بررسی كنیم، معرفتمان به عظمت امام(ع) بیشتر میشود. و این معرفت باعث اتّصال و اتّحاد با مقام امام میگردد. نهضت امام دریای عظیمی است كه به راحتی نمیتوان به عمق آن رسید. در روایت داریم كه حضرت خضر(ع) اوّلین سرّی را كه برای حضرتموسی(ع) طرح میكند، جریان كربلاست و بعد هر دو به شدّت گریستند.(35) همینقدر از این روایت بدانید كه قضیه كربلا یك قضیة موسوی(ع) نیست، بلكه یك قضیة خضری(ع) است؛ یعنی اهل طریقت و حقیقت، بیشتر میتوانند كربلا را بیابند. خداوند به حضرت موسی(ع) میفرماید: «برو پیش عبد صالحی كه اسراری را به او آموختهایم»؛ «علَّمْناهُ مِنْ لَدُنّا عِلْماً»(36) و شاگردی او را بكن، و اوّلین سرّی كه مطرح میشود، قضیه كربلاست.
كربلا خیلی عجیب است. كربلا را از این زاویه نگاه كنید كه اصحاب كربلا آدمهای خیلی پاك و خوبی بودند. به عنوان مثال؛ مسلمبنعقیل(ره) جوان 28 ساله پاكدامنی است، كه هیچ انگیزهای جز تبعیت از حكم خدا در او نیست. یكی از بزرگان كوفه به نام «شریك»، مریض شد و عبیدالله خواست كه به عیادت او برود. به مسلمبنعقیل خبر دادند كه تا به منزل شریك برود و پشت پرده كمین كند و عبیدالله را بكشد. مسلم هم به خانه شریك آمد و با شریك قرار گذاشتند، وقتی شریك تقاضای آب كرد، مسلم به عبیدالله حملهور شود. وقتی عبیدالله به خانه او آمد و او در فرصت مناسب برای چندبار علامت داد و درخواست آب كرد، مسلم حمله نكرد، تا جاییكه عبیدالله مشكوك شد و رفت. بعد به مسلم گفتند: چرا حمله نكردی؟ گفت: یادم آمد كه پیامبر(ص) ترور را حرام میدانند و فرمودند: «اَلْاِیمانُ قَیْدُ الْفَتِك»(37) ایمان، مانع ترور و حملة غافلگیرانه است.
نمونة دیگر اینكه؛ وقتی مسلمبنعقیل(ره) را پس از دستگیری زخمی كردند و خون از بدنش میرفت، تشنه شد و درخواست آب كرد. وقتی خواست آب بخورد، خونِ دهانش با آب مخلوط شد و آب را نخورد. آب را عوض كردند خواست بخورد، باز آب خونی شد، لذا آب را نخورد، چرا؟ چون شرع اجازه نمیدهد انسان آب نجس را بخورد. عمده این است كه ببینیم كربلا را چه كسانی به وجود آوردهاند و اساساً تا كسی به نهایت درجة تقوا نرسد، خداوند به او شایستگی شركت در نهضت حسینی نمیدهد. مسلمبنعقیل(ره) در هنگام وصیت فرمود: «من دو وصیت دارم؛ یكی اینكه به حسین(ع) خبر بدهید كه به كوفه نیاید، و دیگر اینكه من هفتصد دینار به این مردم مقروض شدهام، زره و شمشیرم را بفروشید و بدهی مرا بدهید». یعنی كسانی كه تمام ابعاد اسلام را پذیرفتهاند مفتخر به شهادت در راه حسین(ع) خواهند شد.