كربلا به اندازه تمام ابعاد بشر و عمیقترین ابعاد بشر وسعت دارد، این كه میبینید كربلا هیچ وقت برای شما كهنه نمیشود، به جهت آن است كه هر چه شما به لایههای عمیقتر وجود خودتان سیر كنید میبینید؛ عجب! كربلا برای شما تازة تازه است و با یك حسینِ(ع) نورانیتر و متعالیتری روبهرو میشوید.
با این دید است كه باید به كربلا دائم نگاه كرد و نگذاشت آن اثر اصلیاش یعنی نجات از پوچیها از دست برود. اگر شما عمق فاجعهای را كه منجر به ایجاد كربلا شد بشناسید دیگر در برابر آن فاجعه آرام نخواهید نشست، و آن فاجعه، بینیایشی با خداست یعنی فاجعة نشناختن قداست و مظلومیت امامحسین(ع) و این است كه اگر كربلا را میخواهید باید به امام سجاد(ع) و نیایشها و دعاهای ایشان نظر كنید. حضرت سجاد(ع) به ما نشان داد كه بشر بدون نیایش و حضور قلب در پیشگاه الهی بدبخت است و كارش به حسین كشی خواهد رسید، چراكه وِرد و ذكر بدون حضور قلب عامل نفی قداستهاست، بنابراین شما تلاش كنید سرمایه نیایش را پیدا نمایید. البته ما نیایش و دعاهای عزیزتر از جانی هم از حضرت علی(ع) و وجود مبارك پیامبر(ص) داریم ولی حرف ما این است كه عمق فاجعه كه پیدا شد، نمونههای نجات هم بهتر معنا میشود، بنابراین عزیزان إنشاءالله به آن فرهنگی كه محصول تلاش حضرت سجاد(ع) است عنایت بفرمایید.
بعد از واقعة كربلا و شهادت امام سجاد(ع) دو جریان مهم در بین شیعیان پدید میآید، یكی جریان زید بن علی بن الحسین(ع) است و دیگری جریان امام صادق(ع)، جریان اصلی، جریان امام صادق(ع) است، زیدبنعلی(ع) فقط جنبه انقلابی و حماسی كربلا را گرفت، امام صادق(ع) به زید احترام گذاشتند ولی كار مخصوص به خود را انجام دادند. حتی به زید میگفتند، روزی را بر تو میبینم كه در پوست تو كاه كرده و بر دروازه شهر آویزان میكنند، نیّت زید مقدّس بود و امام هم به همان جنبهاش عنایت داشتند ولی امام صادق(ع) به دنبال روش زید نبودند. روش امام صادق(ع) را در نظر بگیرید، روش نیایش و فقه و كلام و فرهنگ دینی بود، ولی به روش زید نگاه كنید. او صرفاً جنبه سلحشوری كربلا را در پیش گرفت و فرزندش یحیی نیز چنین كرد و نتیجهاش این شد كه بعدها فرقه زیدیه پدید آمد (هنوز هم عدّهای در یمن به عنوان شیعیان زیدیه زندگی میكنند) و جالب است كه ابیحنفیه یكی از ائمه چهارگانه اهل سنّت زید را تأیید میكند. امروزه «زیدیهای» كه داریم تركیبی از حنفیّه، معتزله و شیعه است ولی فقه و كلامش شیعه نیست. حال چه شد كه مسیر زید و نتیجة كارش به اینجا رسید؟ غفلت از یك زاویة بسیار دقیق كربلا، كار را به اینجا رساند. ولی سیری كه شیعه جعفری از كربلا گرفت یك سیر خاصِ دقیق و ظریف و همه جانبه است كه فقه جعفری و صفا و عبودیت امام سجاد(ع) و سلحشوری حسینی و حكمت علوی و... در آن نهفته است. چرا امام صادق(ع) مثل زید عمل نكردند؟ نیت زید كه خیر بود، نفس متقی داشت، آیا در راه و روش امام صادق(ع) سلحشوری وجود ندارد؟! مگر نه این است كه در روش امام صادق سلحشوری در كنار بقیه ابعاد است؟ چرا زیدیه مجبوراند حنفیه و معتزله را در كنار خود داشته باشند؟ برای اینكه ناخودآگاه به كثرت میاندیشند و از ابعاد دیگر نهضت كربلا كه همان جنبة حكمت حسینی است غفلت مینماید و لذا در نهایت فرقه زیدیه به جایی میرسد كه مورد تأیید معصوم نمیباشد، هرچند خود زید و فرزندش یحیی مورد تأیید اماماند، از آن جهت كه در قیام خود قصد نفی مقام امامت امامصادق(ع) در نظرشان نبود.
امامحسین(ع) در كربلا به ما نشان داد كه موفقیت كار فرهنگی به كثرت افراد نیست بلكه به حقانیت آن است و به دنبال كثرتِ صرفبودن در كار فرهنگی برای عاملان آن یأس میآورد و احساس میكنند كار فرهنگی قابل نتیجهگیری نیست و بر همین اساس است كه پیامبران میدانستند همین كه حرف حق را در متن تاریخ و جامعه بزنند، دیگر آن فكر و فرهنگِ حق، جای خود را باز میكند. شما ببینید آن كثرتی كه خلیفه دوم با كشور گشایی دامن زد چه نتیجهای داشت و آن كسانی كه از این طریق مسلمان شدند ولی در مكتب اهل بیت وارد نشدند، چه كمكی میتوانند به خود بكنند؟ آیا توانستند خلأ درونی جان خود را با آن اسلام پر كنند و جان تشنه خود را منهای فرهنگ و حكمت اهل بیت سیراب نمایند؟ همین جا عرض میكنم كه تمام تلاشهای دشمن بر این بوده است كه فرهنگ شیعه حرفش را به گوش جهان نرساند، به عنوان مثال وهّابیّت را به وجود آوردند تا جلوی نفوذ فرهنگ شیعه را بگیرند. اگر جهان حالت فرهنگی و تفكر به خود بگیرد، آخرین حرف، حرف شیعه است و شیعه واقعی هم این مطلب را به خوبی میداند. بعید نیست كه بسیاری از جریانهای فكری غرب و جریانهای فلسفی غربی برای این بود كه فرهنگ بزرگ شیعه را كه در صحنه است بی رنگ نمایند، حتی اعتقادم این است كه بزرگان فكری دنیا به صورتی به منابع شیعه دست پیدا نمودهاند و خواستهاند مطالب و افكاری را جایگزین آن كنند تا تفكر شیعی بی رنگ شود. شما از این موضوع ساده نگذرید. به جامعه اهل سنّت 200 سال پیش نگاه كنید، عزاداریهای متعدد اباعبدالله(ع) را در میان حنفیها، شافعیها و حنبلیها مطالعه كنید، به كتابهایی كه علمایشان در این خصوص نوشتهاند، مراجعه نمایید میبینید اگر سریعاً اقدام نمیكردند عظمت و حقّانیّت شیعه برای همة فرهنگهای اهل سنّت آشكار میشد. بر همین اساس بود كه آئین وهّابیّت را آوردند، وهّابی نمیگوید من هم یك عقیده هستم در كنار سایر عقاید، بلكه میگوید فقط من حق هستم، این یعنی سركوبی همه فكرها و عقاید دیگر و به همین علت است كه با آن قسمت از فكر حنبلیها كه موافق فكر شیعه است مخالفت میورزند. آنها با توسل به پیامبر و اهلبیت(ع) مخالف هستند، چون در دل توسل است كه نور و شیدایی و توجه به خدا پدید میآید و دشمنان شیعه همین چیزها را نمیخواهند، چراكه از همین چیزهاست كه كار بر میآید. شما وقتی به زیارت ائمه معصوم(ع) میروید اول صد مرتبه اللهاكبر میگویید. یعنی مسأله اصلی را به خدا میكشانید در مكّه هم همینطور است، این سنگ ها اشاره میكند به خدایی كه «لَیْسَ كَمِثْلِهِ شَیءٍ» در مكّه آدم را به یك سنگ نزدیك میكنند ولی تمام توجهاش را از سنگ بر میگردانند و به حق متوجّه میكنند، این همان فرهنگ توسل است، قلب كعبه، قلب امام زمان(عج) است، قلب كعبه، پیامبر(ص) و ائمه معصومین(ع) است، این نكته را پیامبران خیلی خوب میفهمیدند و باید سعی كنیم ما شیعیان یادمان نرود. و حسین(ع) كه طبق زیارت وارث، وارث پیامبران الهی است، این حرف را خوب فهمیده بود كه اگر یك فكر و فرهنگی به صورتی كاملاً الهی طرح شد، جای خود را به خوبی باز خواهد كرد.
و حسین فرزند فرهنگ انبیاء و وارث همه آنهاست و كمی افراد او را از كارش باز نمیدارد و لذاست كه میگوییم نهضت حسین(ع) نشان داد كه آری هنوز هم خورشید طلوع خواهد كرد و امكان تنفس آزاد نمرده است و برای این كار فقط یك انسان كافی است.
چهارصد سال است كه فرهنگ غرب جوّ سازی میكند كه فقط چیزی را كه من میگویم باید انجام شود. انسانهای كمحوصلة مرعوب غرب هم، میگویند ماورای فرهنگ غرب هیچ سخنی نمیتوان به دنیا گفت و در میان فضایی كه این همه حرف زده میشود حرف شیعه هم یك حرف در میان حرفها میشود، پس باید از گفتن سخن حق مأیوس شد. ولی نهضت حسین(ع) این جوّ و فضا را در هم میشكند و واژههای دینی را با باطنی مقدّس به دل فرهنگ بشر این دوران میكشاند تا مردم از دین بهرة حقیقی و كارآمدی نصیب خود بكنند.