تربیت
Tarbiat.Org

کربلا مبارزه با پوچی‌ها
اصغر طاهرزاده

بودن حسین(ع) یعنی باطل‌بودن یزید

روی این موضوع فكر كنید كه چرا حكومت یزید اصرار دارد كه حسین‏(ع) بیعت كند؟ همان طور كه می‏دانید خیلی از افراد بیعت نكردند، عبدالله‏بن‏زبیر و عبدالله‏بن‏عمر و امثال این‌ها هم بیعت نكردند و در مكه هم آزادانه زندگی می‏كردند، هیچ نامه‏ای هم از یزید برای امیر مكه نیامد كه عبدالله‏بن‏عمر یا عبدالله‏بن‏زبیر یا هركس دیگر كه بیعت ننموده، بكشید، فقط دستور آمد كه حسین(ع) را بكشید. مأمورانی كه بنا بود امام‌حسین(ع) را بكشند روز هفتم ماه ذی‌الحجه وارد مكه شدند و احرام بستند و روز هشتم بود كه امام‌حسین(ع) از مكه خارج شدند و قرار بود كه در موقع رسمی شدن مراسم حج توسط شمشیرهایی كه زیر احرام خود بسته بودند امام‌حسین(ع) را بكشند. بحث این است كه چرا حسین(ع) باید كشته شود؟ چرا كسانی چون عبدالله‏بن‏زبیر و یا عبدالله‏بن‏عمر كه مخالفت هم می‏كردند نباید كشته شوند؟ بودنِ حسین(ع) آن نوع بودنی است كه معنای حق و باطل را می‏فهمد و می‏فهماند. بودنی مثل بودن عبدالله‏بن‏عمر آن‌چنان بودی نیست كه مردم به‌وسیله او معنی حق و باطل را بفهمند‏ چراكه خودش یك یزید دیگر است، منتها در ظاهری مقدّس.
شما تاریخ را مطالعه كنید؛ عبدالله‌بن‌عمر به حضرت‌علی(ع) می‏گوید: ای علی! من شك دارم كه تو جانشین پیامبر هستی، بنابراین نه با تو درگیر می‏شوم و نه با تو بیعت می‏كنم. این روحیه عبدالله‏بن‏عمر است، آنگاه همین آقا وقتی حَجّاج بن یوسف ثقفی آن جلاّد خون ریز حاكم می‏شود شبانه و بدون فوت وقت خود را به دارالخلافه می‏رساند، می‏گوید آمده‏ام تا با حَجّاج بیعت كنم، می‏گویند حَجّاج خواب است، می‏گوید به او بگویید اگر من با امام زمانم بیعت نكنم، گناه كرده‏ام و تا بیعت نكنم نمی‏روم و حَجّاج در حالی كه در رختخواب دراز كشیده می‏گوید، بیاید با پایم بیعت كند و عبدالله‏بن‏عمر می‏رود با پای حجاج بیعت می‏كند، نكند كه از عهد امام زمانش روی گردان شده باشد!!(109) به همین دلیل است كه امثال عبدالله‏بن‏عمر برای یزید خطر ندارند و هیچ وقت هم دستور كشتنشان صادر نمی‏شود. آنچه مهم است این است كه بدانید حسین(ع) بودنش چنان است كه از طریق او معنی باطل بودن یزید كاملاً روشن می‏شود. ولی بودن عبدالله‏بن‏عمر و عبدالله‏بن‏زبیر بودنی نیست كه به معنای باطل بودن یزید باشد. چرا؟ چون نه خودشان حقّ‏اند و نه حقّ‏شناس‌اند.
این‌جاست كه می‏خواهیم اشاره‌ای گذرا به این موضوع داشته باشیم كه چرا شیعه در جهان این قدر در فشار واقع می‏شود؟ این‌ها نمی‏خواهند شیعه در دنیا مطرح شود، فلان عارف، فلان فرمانده طالبان در دنیا مطرح می‏شود ولی اگر دقت كرده باشید می‏بینید كه در این چند ساله به شدّت رهبری انقلاب را در بایكوت خبری قرار داده‏اند و به شدّت تلاش دارند كه یك كلمه از حرف‌های ایشان به گوش جهانیان نرسد. این را در نظر داشته باشید كه شیعه حق را می‏شناسد، اگر مطرح شود، جهانِ باطل، باطل بودنش روشن می‏شود. بر این اساس است كه باید شیعه مطرح نشود. بیشتر كتاب‌های دنیا در مورد اسلام را مطالعه كنید، پُر است از حرف‌های اهل سنّت، ولی در مورد شیعه نهایت پنهان كاری را اعمال می‏كنند، بعد هم كه آن را مطرح می‏كنند می‏گویند فرقه‏ای است از فرق اسلامی. به عنوان مثال در كنار فرقه‏ای مانند مرجئه یا خوارج مطرح می‏كنند، یعنی شیعه به اندازه وهّابیت هم در جهان تبلیغات غرب مطرح نیست! چرا؟ چون شیعه مكتبی است كه حق را می‏تواند مطرح كند. شما نگران نباشید از این‌كه در فرهنگ روزنامه‏ای جهان، شیعه مطرح نیست، جهان به اندازه‏ای كه حق گراست شیعه گراست، و به اندازه زیادی كه باطل گراست، غیر شیعه گراست. شما هر وقت دیدید در جامعه باطل‌‏گرا، نمره بیست آورده‏اید، بترسید. شما دغدغه مطرح شدن نداشته باشید، دغدغه حق بودن داشته باشید، وگرنه با وجود این انقلاب هم نمی‏توانید خود را نجات دهید.
بنده حقیقتاً تنها امیدم این است كه بحمدالله مسؤلان اصلی نظام اسلامی یك چنین سیر و سلوكی دارند، این‌ها پایه‌های حركات خود را بر روی چیزهایی گذاشته‌اند كه حقّ گم نشود. گاهی فرهنگی می‏آید، تحت عنوان گفتگو با جوانان كه باید دل جوان‌ها را به دست آورد، سوت و كف می‏زند و دست‌های دختران هم از حجاب بیرون می‏شود، ولی یك مرتبه مسؤلان اصلی نظام فرهنگی را مطرح می‏كنند كه ببینید می‏توان با جوان‌ها به گونه‏ای دیگر حرف زد، یعنی به عبارتی دائماً فرهنگ حقّ توسط ایشان جلوه گر می‏شود. وقتی حقّ جلوه گر شد، خیلی‏ها متوجّه می‏شوند و بدان عمل می‏كنند، لازم نیست به جوان بگوییم چرا به صورت غیر سالم سوت زدی، با ارائه روش‌های خوب آن‌ها متوجّه بطلان كارشان می‏‌شوند. شما صحبت‌های حضرت ‌ابا‌عبدالله(ع) در روز عاشورا را مطالعه كنید، این همه دلسوزی با لشكر عمرسعد چه معنایی می‏دهد؟ این همه دلسوزی انسان را مبهوت می‏كند! عمل امام‏(ع) یعنی ما آمده‏ایم تا صلح كل شویم و در دل این همه حرف‌ها، می‏بینید كه مبارزه هم می‏كند. تاریخ می‏گوید كه وقتی حضرت اباعبدالله‏(ع) شمشیر كشید هیبت حضرت لشكر سی هزار نفری را به عقب راند. این مطلب را كسانی می‏گویند كه سعی داشتند حضرت اباعبدالله(ع) را ضعیف جلوه دهند. عُمر سَعد فریاد می‏زند و می‏گوید این پسر قاتل عرب است، همه به حضرت نیزه پرانی می‏كنند. روحیه خیلی عجیبی است كه بعد از آن همه دلسوزی، وقتی صلح كل باید با بدی بجنگد دیگر كوتاه نمی‏آید، تردید ندارد و مردانه می‏جنگد.