روی این موضوع فكر كنید كه چرا حكومت یزید اصرار دارد كه حسین(ع) بیعت كند؟ همان طور كه میدانید خیلی از افراد بیعت نكردند، عبداللهبنزبیر و عبداللهبنعمر و امثال اینها هم بیعت نكردند و در مكه هم آزادانه زندگی میكردند، هیچ نامهای هم از یزید برای امیر مكه نیامد كه عبداللهبنعمر یا عبداللهبنزبیر یا هركس دیگر كه بیعت ننموده، بكشید، فقط دستور آمد كه حسین(ع) را بكشید. مأمورانی كه بنا بود امامحسین(ع) را بكشند روز هفتم ماه ذیالحجه وارد مكه شدند و احرام بستند و روز هشتم بود كه امامحسین(ع) از مكه خارج شدند و قرار بود كه در موقع رسمی شدن مراسم حج توسط شمشیرهایی كه زیر احرام خود بسته بودند امامحسین(ع) را بكشند. بحث این است كه چرا حسین(ع) باید كشته شود؟ چرا كسانی چون عبداللهبنزبیر و یا عبداللهبنعمر كه مخالفت هم میكردند نباید كشته شوند؟ بودنِ حسین(ع) آن نوع بودنی است كه معنای حق و باطل را میفهمد و میفهماند. بودنی مثل بودن عبداللهبنعمر آنچنان بودی نیست كه مردم بهوسیله او معنی حق و باطل را بفهمند چراكه خودش یك یزید دیگر است، منتها در ظاهری مقدّس.
شما تاریخ را مطالعه كنید؛ عبداللهبنعمر به حضرتعلی(ع) میگوید: ای علی! من شك دارم كه تو جانشین پیامبر هستی، بنابراین نه با تو درگیر میشوم و نه با تو بیعت میكنم. این روحیه عبداللهبنعمر است، آنگاه همین آقا وقتی حَجّاج بن یوسف ثقفی آن جلاّد خون ریز حاكم میشود شبانه و بدون فوت وقت خود را به دارالخلافه میرساند، میگوید آمدهام تا با حَجّاج بیعت كنم، میگویند حَجّاج خواب است، میگوید به او بگویید اگر من با امام زمانم بیعت نكنم، گناه كردهام و تا بیعت نكنم نمیروم و حَجّاج در حالی كه در رختخواب دراز كشیده میگوید، بیاید با پایم بیعت كند و عبداللهبنعمر میرود با پای حجاج بیعت میكند، نكند كه از عهد امام زمانش روی گردان شده باشد!!(109) به همین دلیل است كه امثال عبداللهبنعمر برای یزید خطر ندارند و هیچ وقت هم دستور كشتنشان صادر نمیشود. آنچه مهم است این است كه بدانید حسین(ع) بودنش چنان است كه از طریق او معنی باطل بودن یزید كاملاً روشن میشود. ولی بودن عبداللهبنعمر و عبداللهبنزبیر بودنی نیست كه به معنای باطل بودن یزید باشد. چرا؟ چون نه خودشان حقّاند و نه حقّشناساند.
اینجاست كه میخواهیم اشارهای گذرا به این موضوع داشته باشیم كه چرا شیعه در جهان این قدر در فشار واقع میشود؟ اینها نمیخواهند شیعه در دنیا مطرح شود، فلان عارف، فلان فرمانده طالبان در دنیا مطرح میشود ولی اگر دقت كرده باشید میبینید كه در این چند ساله به شدّت رهبری انقلاب را در بایكوت خبری قرار دادهاند و به شدّت تلاش دارند كه یك كلمه از حرفهای ایشان به گوش جهانیان نرسد. این را در نظر داشته باشید كه شیعه حق را میشناسد، اگر مطرح شود، جهانِ باطل، باطل بودنش روشن میشود. بر این اساس است كه باید شیعه مطرح نشود. بیشتر كتابهای دنیا در مورد اسلام را مطالعه كنید، پُر است از حرفهای اهل سنّت، ولی در مورد شیعه نهایت پنهان كاری را اعمال میكنند، بعد هم كه آن را مطرح میكنند میگویند فرقهای است از فرق اسلامی. به عنوان مثال در كنار فرقهای مانند مرجئه یا خوارج مطرح میكنند، یعنی شیعه به اندازه وهّابیت هم در جهان تبلیغات غرب مطرح نیست! چرا؟ چون شیعه مكتبی است كه حق را میتواند مطرح كند. شما نگران نباشید از اینكه در فرهنگ روزنامهای جهان، شیعه مطرح نیست، جهان به اندازهای كه حق گراست شیعه گراست، و به اندازه زیادی كه باطل گراست، غیر شیعه گراست. شما هر وقت دیدید در جامعه باطلگرا، نمره بیست آوردهاید، بترسید. شما دغدغه مطرح شدن نداشته باشید، دغدغه حق بودن داشته باشید، وگرنه با وجود این انقلاب هم نمیتوانید خود را نجات دهید.
بنده حقیقتاً تنها امیدم این است كه بحمدالله مسؤلان اصلی نظام اسلامی یك چنین سیر و سلوكی دارند، اینها پایههای حركات خود را بر روی چیزهایی گذاشتهاند كه حقّ گم نشود. گاهی فرهنگی میآید، تحت عنوان گفتگو با جوانان كه باید دل جوانها را به دست آورد، سوت و كف میزند و دستهای دختران هم از حجاب بیرون میشود، ولی یك مرتبه مسؤلان اصلی نظام فرهنگی را مطرح میكنند كه ببینید میتوان با جوانها به گونهای دیگر حرف زد، یعنی به عبارتی دائماً فرهنگ حقّ توسط ایشان جلوه گر میشود. وقتی حقّ جلوه گر شد، خیلیها متوجّه میشوند و بدان عمل میكنند، لازم نیست به جوان بگوییم چرا به صورت غیر سالم سوت زدی، با ارائه روشهای خوب آنها متوجّه بطلان كارشان میشوند. شما صحبتهای حضرت اباعبدالله(ع) در روز عاشورا را مطالعه كنید، این همه دلسوزی با لشكر عمرسعد چه معنایی میدهد؟ این همه دلسوزی انسان را مبهوت میكند! عمل امام(ع) یعنی ما آمدهایم تا صلح كل شویم و در دل این همه حرفها، میبینید كه مبارزه هم میكند. تاریخ میگوید كه وقتی حضرت اباعبدالله(ع) شمشیر كشید هیبت حضرت لشكر سی هزار نفری را به عقب راند. این مطلب را كسانی میگویند كه سعی داشتند حضرت اباعبدالله(ع) را ضعیف جلوه دهند. عُمر سَعد فریاد میزند و میگوید این پسر قاتل عرب است، همه به حضرت نیزه پرانی میكنند. روحیه خیلی عجیبی است كه بعد از آن همه دلسوزی، وقتی صلح كل باید با بدی بجنگد دیگر كوتاه نمیآید، تردید ندارد و مردانه میجنگد.