در نظم مدرن، شما در دیكتاتوری نظم، تنفّس میكنید، یعنی یك نظم آهنینی است كه شما را در چنگال خودش محكم نگه داشته است تا بینظمی نكنید! در حالی كه نظم حسینی، شما را در بستر وظیفه میپروراند. میگوید: وظیفه توست كه سروقت حاضر شوی، سروقت كار ارباب رجوع را حل نمایی. در نظم معاویهای دوربین ها در هر اتاقی نصب است تا تو تخلف ننمایی، در حالی كه اگر از ترس دوربین كار كنی، چروكیده و جزغاله میشوی! و اگر برای خدا كار كنی، به نشاط میآیی و پروریده میشوی. شما به نظام اداری نگاه كنید، انسان تا ساعت 2 بعد ازظهر با فشار روحی در اداره است، همین كه عقربه های ساعت از 2 رد شد سریع از اداره بیرون میآید، همچون مرغی كه از قفس آزاد شده باشد احساس میكند از اسارت آزاد شده و تازه میخواهد زندگی را شروع كند یعنی این نظم برای او یك زندگی و حیات نبوده است. این نظم غیر از نظمی است كه روحِ انجام وظیفه آن را به وجود آورده است و بنا هم بر این نیست كه نظم حسینی همین اداره را بگرداند، آن نظم چیز دیگری است كه بحث آن در این جا نیست. پس حسین(ع) به نظم دیگری میاندیشد، نظمی كه انسان را به خدا و زمین را به آسمان وصل كند و با این نگاه است كه متوجّه میشویم «نظم وامنیت معاویهای پوچی را تا مغز استخوان نفوذ میدهد» یعنی در سایه نظم معاویهای هیچكس به درد نمیخورد، انسان هیچكاره میشود! در نظم معاویهای همه به كار هستند، اما معلوم نیست چه كارهاند؟ و در حقیقت هیچكارهاند، چراكه هیچ كس برای حیات برین نمیتواند كار كند. این را هم بدانید كه حیات برین منهای اجتماع نمیتواند وجود داشته باشد.