تربیت
Tarbiat.Org

کربلا مبارزه با پوچی‌ها
اصغر طاهرزاده

توجه به حق و باطلِ امور، راه نجات

برای این‌كه نهضت اباعبدالله(ع) را كمی احساس كنیم، لازم است تا حس عمیقی نسبت به فضای جامعه مان داشته باشیم تا ببینیم آیا حساسیت بر حق و باطل در جامعه نمود دارد یا خیر. مثلاً اگر به اكثر كسانی كه رشوه می‏گیرند و كار را راه می‏اندازند، بگویی این رشوه را بگیر و كار مرا انجام بده، واقعاً از دست شما عصبانی می‏شوند و می‏گویند مگر ما رشوه می‏گیریم؟ ولی اگر بیایی و كاری بكنی كه او حسّ نكند این پول رشوه است و به او بدهی، پول را می‏گیرد و كار را انجام می‏دهد. پس باید كاری كنی تا این حسّ انسان را از این كه حق و باطلی هست از بین ببری، اگر توانستی این توجه و حس را از بین ببری می‏توانی به دست این آدم همه جنایت‌ها را انجام دهی.
گاهی دوستان می‏گویند این بحث ها چه فایده‏ای دارد؟ كشور ما با این كه مدعی تشیع است خودش نسبت به حق كم توجه شده و گفتن این حرف‏ها هم نتیجه‏ای ندارد. در جواب عرض می‏كنم كه این طور نیست، ائمه معصومین(ع) به ما راه را نشان داده‏اند و اگر تلاش كنیم، زود نتیجه خواهیم گرفت. این كه شما می‏بینید مردم خیلی خوب به امام‌خمینی(ره) رجوع كردند به این دلیل بود كه ایشان حس توجه به حق و باطل را در مردم زنده كرد. دوران ستم شاهی را در نظر بگیرید، شاه كاری كرده بود كه این حس در درون مردم و ادارات ما مرده بود و در نتیجه جامعه به مصیبت افتاده بود و سعی امام‌خمینی(ره) این بود كه جبهه حق و باطل را به‌وجود آورد و آن‌هایی هم كه می‏خواهند راه امام را از بین ببرند، تلاش می‏كنند این حساسیت روی حق و باطل را از مردم بگیرند.
آن چیزی كه بزرگان ما به ما یاد داده‏اند این است كه امام‌حسین(ع) به این جهت كه توانست جبهه حق و باطل درست كند، قهرمان پیروز و شكست ناپذیر تاریخ است، شما اگر به كتاب‌های تاریخ واقعه كربلا حتی كتب اهل سنّت مراجعه كنید ملاحظه می‏كنید كه با نهضت حسین‏(ع) مسئله حق و باطل دوباره در جامعه اسلامی مطرح شد و هر چه جلوتر برویم بیشتر از آن نهضت تغذیه خواهیم كرد. در جنگ بدر هم دو جبهه حق و باطل مطرح شد ولی می‏بینید كه مطالب آن نمی‏تواند تاریخ را تغذیه كند، هر چند كه جنگ بدر هم، جنگ حق و باطل بود و كار بدری‏ها بسیار بزرگ و مهم بود ولی ملاك‌هایش، ملاك‌هایی بود كه به مرور زمان تا قله بلند تاریخ كشیده نمی‏شد. جنگ بدر كاری كه كرد این بود كه تاریخ اسلام را تا كربلا پیش آورد، و تمام امید كنونی ما به كربلاست، برای این‌كه می‏دانیم از كربلا چه كاری بر می‌آید.
در كربلا حق و باطل به نهایت، ظهور نمودند و مقابل هم ایستادند، و امروز اگر می‏خواهید نجات پیدا كنید باید به كربلا و فرهنگ كربلا پیوند بخورید. موفقیت كربلا صرفاً به این نیست كه مختار آمد و عبیدالله و بقیه را دستگیر كرد و كشت، موفقیت كربلا به آن است كه جبهه حق و باطل در طول تاریخ هویّت پیدا كرد و هویّت هر كدام معلوم شد و ما باید این فرصت را از دست ندهیم كه در كشور خودمان و در جهان، جبهه حق و باطل را با حسین(ع) روشن كنیم. شناخت حق و باطل و اصرار بر حق بودن، مهمترین چیزی است كه می‏توان از كربلا نتیجه گرفت. بیایید از هم اكنون، معیارها را بر اساس حق و باطل تنظیم كنیم، از داخل خانه شروع كنیم و به فرزندان بیاموزیم كه این حق است و آن باطل است اگر حق است انجام دهیم و اگر باطل است انجام ندهیم، این‌جاست كه واژه‌های نفوذی منفیِ ضد دین نمی‏توانند جا باز كنند و دوام بیاورند.
دو چیز ما را نجات می‏بخشد، یكی دائم روی حق و باطل بودن هر امری دقت كنیم و دیگری بحث عبودیت و بندگی است كه إن‌شاءالله در فرصتی مناسب روی قسمت دوم بحث خواهیم نمود كه بندگی چه چیزی را اقتضاء می‏كند. من مثالی عرض می‏كنم، فرض كنید دخترتان از شمامی‏پرسد كه چرا من باید چادر بر سر كنم؟ شما همین دو ملاكی كه عرض كردم را در نظر بگیرید و آن‌ها را تقویت كنید، به او بگویید، به نظر تو، خود را بی حجاب برای نامحرم مطرح كردن حق است یا باطل؟ می‏گوید، باطل، به او بگویید آیا بنده خدا بودن خوب است یا بد؟مسلم خواهد گفت خوب است. حالا به او بفهمانید چون این كار حق است و ما هم باید بندة خدا باشیم، این كار را انجام می‌دهیم. البته این‌ها به سادگی مورد قبول واقع نمی‏شود، باید حوصله به خرج داد. شما ببینید فرهنگ معاویه‏ای برای این‌كه خودش را تثبیت كند چقدر حرف زده است، چقدر تبلیغ كرده است. شما هم باید به اندازه همان هنرمند باشید تا بتوانید زیبایی فرهنگ حق و بندگی را جلوه‏گر نمایید، و این تلاش می‏خواهد و البته هم نجات دهنده است، هنر این است كه نشان دهیم بندگی خدا، چقدر برای عمق جان زیبا و شیرین است.
ما بحثی در فقه داریم تحت این عنوان كه «اجتهاد مقابل نص حرام است» یعنی به عنوان مثال اگر صریحِ آیه قرآن حكمی را بیان كرد نباید دلیل تراشی بكنیم و آن را كنار بگذاریم، حكم همان است كه در آیه شریفه آمده است. خلفای سه‌گانه بعد از ارتحال پیامبر(ص) اجتهاد مقابل نص كردند كه نمونه‏های آن در تاریخ زیاد است، علمای اهل سنّت هم چیزی نگفتند، بعد از واقعه كربلا، علماء اهل سنّت بیدار شدند و آن‌ها هم همچون علمای شیعه، اجتهاد در مقابل نص را حرام دانستند، و قبول دارند كه آن اساس منفی، كار را به فاجعه كربلا رساند. كربلا ثابت كرد كه اگر شما بحث حق وباطل را كنار بگذارید كار را به كشتن فرزند پیامبر(ص) خواهد كشاند، ابابكر را در نظر بگیرید، یك كلمه گفته بود و آن این‌كه به نظر من صلاح نیست خالدبن‌ولید را حدّ بزنید - می‏دانیدكه خالد، زنای محصنه انجام داده بود و حكمش سنگسار بود - صحبت امیر‌المؤمنین(ع) این بود كه حق است یا باطل؟ صحبت ابابكر این بود كه صلاح هست یا صلاح نیست، و نتیجه این بود كه روزگاری نه‌چندان دور كربلا به‌وجود آمد و فرزند رسول‌خدا(ص) را شهید كردند. كربلا از آن‌جایی ریشه گرفت كه بحث حق و باطل در جامعه گم شد. و این را بدانید همین‌كه شما بحث حق و باطل كردید، اول خودتان مثل حسین(ع) خطرناك می‏شوید، بحث‌های شما با احتیاط مطرح می‏شود ولی سرانجام خود و جامعه‌تان را نجات می‏دهید، در نظام شاهنشاهی حاضر بودند خیلی‏ها مطرح شوند ولی امام‌خمینی(ره) مطرح نشود، چرا؟... برای این‌كه امام(ره) عنصری بود كه مبحث حق و باطل را به میان آورده بود و او خطری برای جبهه باطل بود. وقتی مسئله حق و باطل بودن امور مطرح شود، همه چیز معنی حقیقی خود را پیدا می‏كند و شما گرفتار حجاب های وَهمی و غیر واقعی نمی‏شوید.
«والسلام علیكم و رحمةالله و بركاته»