برای اینكه نهضت اباعبدالله(ع) را كمی احساس كنیم، لازم است تا حس عمیقی نسبت به فضای جامعه مان داشته باشیم تا ببینیم آیا حساسیت بر حق و باطل در جامعه نمود دارد یا خیر. مثلاً اگر به اكثر كسانی كه رشوه میگیرند و كار را راه میاندازند، بگویی این رشوه را بگیر و كار مرا انجام بده، واقعاً از دست شما عصبانی میشوند و میگویند مگر ما رشوه میگیریم؟ ولی اگر بیایی و كاری بكنی كه او حسّ نكند این پول رشوه است و به او بدهی، پول را میگیرد و كار را انجام میدهد. پس باید كاری كنی تا این حسّ انسان را از این كه حق و باطلی هست از بین ببری، اگر توانستی این توجه و حس را از بین ببری میتوانی به دست این آدم همه جنایتها را انجام دهی.
گاهی دوستان میگویند این بحث ها چه فایدهای دارد؟ كشور ما با این كه مدعی تشیع است خودش نسبت به حق كم توجه شده و گفتن این حرفها هم نتیجهای ندارد. در جواب عرض میكنم كه این طور نیست، ائمه معصومین(ع) به ما راه را نشان دادهاند و اگر تلاش كنیم، زود نتیجه خواهیم گرفت. این كه شما میبینید مردم خیلی خوب به امامخمینی(ره) رجوع كردند به این دلیل بود كه ایشان حس توجه به حق و باطل را در مردم زنده كرد. دوران ستم شاهی را در نظر بگیرید، شاه كاری كرده بود كه این حس در درون مردم و ادارات ما مرده بود و در نتیجه جامعه به مصیبت افتاده بود و سعی امامخمینی(ره) این بود كه جبهه حق و باطل را بهوجود آورد و آنهایی هم كه میخواهند راه امام را از بین ببرند، تلاش میكنند این حساسیت روی حق و باطل را از مردم بگیرند.
آن چیزی كه بزرگان ما به ما یاد دادهاند این است كه امامحسین(ع) به این جهت كه توانست جبهه حق و باطل درست كند، قهرمان پیروز و شكست ناپذیر تاریخ است، شما اگر به كتابهای تاریخ واقعه كربلا حتی كتب اهل سنّت مراجعه كنید ملاحظه میكنید كه با نهضت حسین(ع) مسئله حق و باطل دوباره در جامعه اسلامی مطرح شد و هر چه جلوتر برویم بیشتر از آن نهضت تغذیه خواهیم كرد. در جنگ بدر هم دو جبهه حق و باطل مطرح شد ولی میبینید كه مطالب آن نمیتواند تاریخ را تغذیه كند، هر چند كه جنگ بدر هم، جنگ حق و باطل بود و كار بدریها بسیار بزرگ و مهم بود ولی ملاكهایش، ملاكهایی بود كه به مرور زمان تا قله بلند تاریخ كشیده نمیشد. جنگ بدر كاری كه كرد این بود كه تاریخ اسلام را تا كربلا پیش آورد، و تمام امید كنونی ما به كربلاست، برای اینكه میدانیم از كربلا چه كاری بر میآید.
در كربلا حق و باطل به نهایت، ظهور نمودند و مقابل هم ایستادند، و امروز اگر میخواهید نجات پیدا كنید باید به كربلا و فرهنگ كربلا پیوند بخورید. موفقیت كربلا صرفاً به این نیست كه مختار آمد و عبیدالله و بقیه را دستگیر كرد و كشت، موفقیت كربلا به آن است كه جبهه حق و باطل در طول تاریخ هویّت پیدا كرد و هویّت هر كدام معلوم شد و ما باید این فرصت را از دست ندهیم كه در كشور خودمان و در جهان، جبهه حق و باطل را با حسین(ع) روشن كنیم. شناخت حق و باطل و اصرار بر حق بودن، مهمترین چیزی است كه میتوان از كربلا نتیجه گرفت. بیایید از هم اكنون، معیارها را بر اساس حق و باطل تنظیم كنیم، از داخل خانه شروع كنیم و به فرزندان بیاموزیم كه این حق است و آن باطل است اگر حق است انجام دهیم و اگر باطل است انجام ندهیم، اینجاست كه واژههای نفوذی منفیِ ضد دین نمیتوانند جا باز كنند و دوام بیاورند.
دو چیز ما را نجات میبخشد، یكی دائم روی حق و باطل بودن هر امری دقت كنیم و دیگری بحث عبودیت و بندگی است كه إنشاءالله در فرصتی مناسب روی قسمت دوم بحث خواهیم نمود كه بندگی چه چیزی را اقتضاء میكند. من مثالی عرض میكنم، فرض كنید دخترتان از شمامیپرسد كه چرا من باید چادر بر سر كنم؟ شما همین دو ملاكی كه عرض كردم را در نظر بگیرید و آنها را تقویت كنید، به او بگویید، به نظر تو، خود را بی حجاب برای نامحرم مطرح كردن حق است یا باطل؟ میگوید، باطل، به او بگویید آیا بنده خدا بودن خوب است یا بد؟مسلم خواهد گفت خوب است. حالا به او بفهمانید چون این كار حق است و ما هم باید بندة خدا باشیم، این كار را انجام میدهیم. البته اینها به سادگی مورد قبول واقع نمیشود، باید حوصله به خرج داد. شما ببینید فرهنگ معاویهای برای اینكه خودش را تثبیت كند چقدر حرف زده است، چقدر تبلیغ كرده است. شما هم باید به اندازه همان هنرمند باشید تا بتوانید زیبایی فرهنگ حق و بندگی را جلوهگر نمایید، و این تلاش میخواهد و البته هم نجات دهنده است، هنر این است كه نشان دهیم بندگی خدا، چقدر برای عمق جان زیبا و شیرین است.
ما بحثی در فقه داریم تحت این عنوان كه «اجتهاد مقابل نص حرام است» یعنی به عنوان مثال اگر صریحِ آیه قرآن حكمی را بیان كرد نباید دلیل تراشی بكنیم و آن را كنار بگذاریم، حكم همان است كه در آیه شریفه آمده است. خلفای سهگانه بعد از ارتحال پیامبر(ص) اجتهاد مقابل نص كردند كه نمونههای آن در تاریخ زیاد است، علمای اهل سنّت هم چیزی نگفتند، بعد از واقعه كربلا، علماء اهل سنّت بیدار شدند و آنها هم همچون علمای شیعه، اجتهاد در مقابل نص را حرام دانستند، و قبول دارند كه آن اساس منفی، كار را به فاجعه كربلا رساند. كربلا ثابت كرد كه اگر شما بحث حق وباطل را كنار بگذارید كار را به كشتن فرزند پیامبر(ص) خواهد كشاند، ابابكر را در نظر بگیرید، یك كلمه گفته بود و آن اینكه به نظر من صلاح نیست خالدبنولید را حدّ بزنید - میدانیدكه خالد، زنای محصنه انجام داده بود و حكمش سنگسار بود - صحبت امیرالمؤمنین(ع) این بود كه حق است یا باطل؟ صحبت ابابكر این بود كه صلاح هست یا صلاح نیست، و نتیجه این بود كه روزگاری نهچندان دور كربلا بهوجود آمد و فرزند رسولخدا(ص) را شهید كردند. كربلا از آنجایی ریشه گرفت كه بحث حق و باطل در جامعه گم شد. و این را بدانید همینكه شما بحث حق و باطل كردید، اول خودتان مثل حسین(ع) خطرناك میشوید، بحثهای شما با احتیاط مطرح میشود ولی سرانجام خود و جامعهتان را نجات میدهید، در نظام شاهنشاهی حاضر بودند خیلیها مطرح شوند ولی امامخمینی(ره) مطرح نشود، چرا؟... برای اینكه امام(ره) عنصری بود كه مبحث حق و باطل را به میان آورده بود و او خطری برای جبهه باطل بود. وقتی مسئله حق و باطل بودن امور مطرح شود، همه چیز معنی حقیقی خود را پیدا میكند و شما گرفتار حجاب های وَهمی و غیر واقعی نمیشوید.
«والسلام علیكم و رحمةالله و بركاته»