مطلبی كه در جلسة گذشته طرح شد و لازم است زوایای آن گشوده شود، این است كه یقین داشته باشید، اسلام، منهای حكومت اسلامی نمیتواند آن هدایت جامعی كه برای نجات بشریّت بر عهدهاش میباشد، انجام دهد. به همین دلیل پیامبر(ص) به محض اینكه در مدینه مستقر شدند حكومت تشكیل دادند، این مطلبی است كه جای شك و شبهه ندارد. به قول استاد شهید مطهری «هیچ یك از علمای اسلامی روی این مسئله اختلافی ندارند كه حكومت باید اسلامی شود تا اسلام خودش را در تمام ابعادِ حیات انسان نشان دهد» اصلاً این یك مسئله عقلی است و معلوم است كه حضرت اباعبدالله(ع) هم میروند تا حكومت اسلامی را در دست بگیرند، یك مسئولیتی به دوش حضرت است، میداند كه باید حكومت دست مكتب اسلام باشد. برای اینكه اسلام در مقام حكومت، همه زوایای خودش را میتواند نشان دهد. امّا یك عده همچون بنیامیه دیدند حالا كه به اسم شرك نمیتوانند حكومت را به دست بگیرند، پس به نام اسلام، حكومت را به دست گرفتند. معاویه در اوّلین فرصت، قتل عثمان را بهانه كرد، و حكومت را قبضه نمود و قضایای بعدی كه پیش آمد، مثل تضعیف حكومت امیرالمؤمنین(ع)، تحمیل ترك مخاصمه به امامحسن(ع) و مسائلی كه میدانید، همه در راستای همین بود كه دین حاكمیّت جامعه را در دست نگیرد. پس بنیامیه خودِ حكومت را میخواست.
عرض شد كه وقتی امیرالمؤمنین(ع) مشغول غسل و كفن بدن مبارك پیامبر(ص) بودند، در سقیفه حاكم را تعیین كردند. راوی میگوید: (97) براءبنعازب مرتّب از سقیفه خبر میآورد و میگفت: آقا شما اینجا نشستهاید، كار تمام شد، عبّاس عموی پیامبر به امیرالمؤمنین(ع) میگفت: آقا، از غسل پیامبر(ع) دست بكش، حقّتان از دست رفت. لذا میبینید سه گروه مشخص در این هنگامه وجود داشتند، یك گروه در سقیفه و دو گروه در محل غسل پیامبر(ص)، یكی علی(ع) یكی هم عباس عمویپیامبر. امیرالمؤمنین(ع) میفرمایند: من وظیفهام این است كه پیامبر(ص) را غسل دهم. عباس میگوید: آقا این كار را رها كن، برو در سقیفه، حكومت را در دست بگیر. در تاریخ داریم كه حتی عباس گفت: دستت را بده به من، تا با تو بیعت كنم.(98) حضرت فرمودند: حالا وقت غسل و كفن است. شاید برای شما سؤال پیش بیاید؛ چرا پیامبر(ص) را در فرصت دیگری غسل ندادند كه اینگونه حكومت از دست برود؟ در اینجا باید قدری دقیق باشید. سؤال این است كه حكومت را برای چه میخواهیم؟ حكومت را برای اسلام و انسانیّت متعالی و انجام بندگی میخواهیم. در شورای تعیین خلافت، پس از مرگ عمر هم چنین صحنهای داریم كه عبدالرحمن بن عوف به امیرالمؤمنین(ع) میگوید كه آقا، من با تو بیعت میكنم به شرطی كه به روش قرآن و سنّت پیامبر(ص) و روش شیخین عمل كنی. امیرالمؤمنین(ع) میفرمایند: خیر، من به قرآن و سنّت پیامبر(ص) و اجتهاد خود عمل میكنم. بسیار خوب؛ علی(ع) میتوانست بگوید كه به روش شیخین عمل میكنم و حكومت را در دست بگیرد و بعد به روش شیخین، یعنی به روش ابابكر و عمر عمل نكند. به قول ابنابیالحدید،(99) عثمان گفت كه به روش شیخین عمل میكنم و به همه حتی به پیامبر(ص) پشت كرد، علی(ع) هم میخواست بگوید كه به روش شیخین عمل میكنم و بعد به روش خود عمل میكرد، ولی مگر میشد كه علی(ع) چنین كند، اگر اینگونه عمل میكرد كه علی، دیگر علی نبود، دیگر اسلام نمیماند. آن وقت دیگر چه كسی ما را هدایت كند؟ إنشاءالله عزیزان در این خصوص عرایض بنده را در خطبه شقشقیه مطالعه بفرمایند.(100)
ما هر وقت غفلت كردیم كه از دیدگاه وظیفه به مسائل بنگریم، از تفكّر شیعی فاصله گرفتیم، وظیفه امیرالمؤمنین(ع) در آن موقعیت این بود كه به غسل و كفن پیامبر(ص) مشغول شوند. چه كسانی روسیاه شدند؟ آنهایی كه از فرصت به دست آمده سوء استفاده كردند و حكومت را از اهل بیت(ع) گرفتند و مردم را از حاكمیّت امام معصوم محروم كردند، یا آنهایی كه در آن لحظه به وظیفه خود عمل كردند؟ چه كسانی امروز نور ندارند؟ آنهایی كه در سقیفه در كنار همدیگر نشستند و بعد هم با یكدیگر دعوا كردند، عمر گفت: «بیعت با ابوبكر در سقیفه، اشتباه بزرگی بود كه امید است خداوند ما را از شرّ آن مصون بدارد...»(101) حال من و شما میگوییم خدا را شكر كه یك انسانی امام ماست كه در جایی كه وظیفهاش غسل و كفن پیامبر(ص) است به حقیقت فكر میكند نه به چند روز حكومت.
آری در محلّ غسل پیامبر(ص) دو نوع تفكّر وجود داشت، یكی تفكر عبّاس و دیگری تفكر امیرالمؤمنین(ع)، عبّاس به چه فكر میكرد؟ به حكومت، به اینكه حكومت از دست بنیهاشم بیرون نرود. امیر المؤمنین(ع) هم جزء وظایفش بود كه در عین غسل و كفن پیامبر بیاید و حكومت اسلامی را به دست بگیرد تا اسلام را زنده كند و انسان را به آسمان وصل نماید. توجه بیش از حدّ عباس به حكومت سبب شد تا فرزندانش بعد از او حكومت را در دست بگیرند و سلسله بنی عباس را تشكیل دهند، و چون توجه آنها بیشتر به حاكمشدن بود و نه از طریق حكومت، وظایف الهی خود را انجام دادن، میبینید خباثتی كه بنی عباس نشان دادند از خباثت بنی امیه كمتر نبود. تاریخ را مطالعه كنید ببینید كه چگونه بنی عباس سادات حسنی را میكشتند، بنی عباس به اسم خون خواهی حسین(ع) آمدند و این همه بدی كردند، چون اصل موضوع را فراموش كردند. اصل موضوع؛ اسلام و نجات انسان و رسیدن به بندگی خدا بود. حالا با این دید به نهضت حضرت اباعبدالله(ع) بنگرید تا انشاءالله بعضی از ابعاد آن برای شما آشكار گردد، كار امامحسین(ع) حفظ اسلام است و وصل كردن انسانِ زمینی به آسمان، نه به دست گرفتن صرف حكومت.
روز رحلت پیامبر(ص) و بر پا شدن سقیفه، علی(ع) و عبّاس - عموی پیامبر - در حین غسل و كفن پیامبر(ص) هر دو نگران بودند، عباس بیشتر به حكومت میاندیشید و علی به كاهش نیافتن دین و كاهش نیافتن انسان؛ و لذا بعداً بنیعباس به هر قیمتی به حاكمیّت و حكومت دست یافتند و اهلالبیت تا آخر، همّت خود را بر كاهش نیافتن دین و انسانیّت گذاشتند و از این طریق انسان را از پوچی نجات دادند، در حالی كه عباسیان به همان اندازه به پوچی دچار شدند كه امویان دچار شده بودند، چون هر دو، حكومت را مقصد گرفته بودند نه وسیله، و اهلالبیت حكومت را وسیله میدانستند و نه مقصد.
امیرالمؤمنین(ع) میخواهد دین، دین اموی نشود، چون انسانی كه در دین اموی به حكومت اموی راضی باشد دیگر انسان خلیفةالله نیست، تنها یك مرده است. امام؛ حكومت را میخواهد تا اسلام بدرخشد و انسان در این اسلام اوج بگیرد. شما میبینید بعضی از سازمانهای اداری و بعضی از سیاستمداران فقط میخواهند حاكم باشند، تاریخ نشان داده است كه اینها رسوا میشوند، برعكس، بعضیها میخواهند كاری را بهدست بگیرند تا اسلامیت را به انسان نشان بدهند، اینها میشوند مثل امامخمینی عزیز(ره)، بنیانگذار جمهوری اسلامی، او كه تا قیام قیامت نور میافشاند. پس با این مقدمه روشن شد كه امامحسین(ع) چه انگیزهای دارند. مواظب باشید كه در نگاه به نهضت آن حضرت، انگیزه اصلی آن حضرت گم نشود.
ای عبید اللهبنزیاد! ای پسر سعد ابیوقاص! آیا نمیگذارید كه حسین(ع) به كوفه بیاید؟.... نیاید... حسین(ع) كار حسینی اش را میتواند انجام دهد. این هنر بزرگ امامحسین(ع) است كه با همه تنگناهای به وجود آمده، از حسینی بودن و نجات بشریّت از پوچی و نجات دادن جامعه ناتوان نگردد.