مردم، معاویه را پذیرفته بودند هر چند نپسندیده بودند. معاویه به مردم باورانده بود كه چارهای جز پذیرفتنِ رسم زمانه نیست و آن هم زمانهای كه معاویه تعیین كرده بود و تشخیص مروانبنحكم هم بیجا نبود كه باید قبل از منتشر شدن خبر مرگ معاویه از حسینبنعلی(علیهماالسلام) و عبداللهبنزبیر برای یزید بیعت گرفت. و همیشه در سایه این پذیرش است كه دین بیرنگ و كفر حاكم میشود. چراكه هرگز نمیشود به بهانة نپسندیدن حاكمیّت جور، از انتقاد و اظهارنظر و امر به معروف كوتاه آمد.
معاویه مرده است؛ ولی فرهنگ او این مسئله را بر ذهن انسانها حاكم كرده بود كه چه بپسندی و چه نپسندی، باید معاویه را بپذیری. و حسین(ع) آمد تا این فرهنگِ روسیاه معاویهای، برای همیشه بر ذهن جامعة اسلامی و انسانها حاكم نشود.
فرهنگ اموی آنچنان مردم را پوچ و بیجهت كرده بود كه بعضی از مردم كوفه، هم برای حسین(ع) نامه نوشتند كه بیاید، و هم برای یزید نامه نوشتند كه اگر میخواهی كوفه را حفظ كنی، حاكمی تواناتر و قدرتمندتر از نعمانبنبشیر بفرست، و حسین(ع) در چنین فضای روانی باید نهضتی بیافریند كه این چنین انسانهای پوچ نتوانند آن نهضت را بخشكانند و خودِ آنها نیز از این پوچی به درآیند.
حسین(ع) در چنین زمانهای بناست رسالت خود را به صحنه بیاورد كه هم این انسانها هدایت شوند، و هم این نهضت اسلامی و این نور الهی خشك نگردد. باید فهمید حسین(ع) در چه زمانهای است، تا جوانب نهضت آن حضرت روشن شود. حسین(ع) بنا دارد از همین انسانهای پوچ شده، و همین انسانهایی كه هم دل در گرو حسین(ع) دارند و هم تملّقگوی یزیداند، انسانهایی دیندار بسازد و با همین انسانها اسلام پایدار بماند.
فرهنگ اموی، اسلام را به ابزاری در دست سیاستبازان تبدیل كرده بود تا هم مردم را بفریبد و هم خود را. مردم را از نظر فكری در شرایطی قرار داده بود كه به یك اسلام بیرنگ و بیفایده راضی شوند، و حسین(ع) اسلام ناب را، و در دل آن اسلام، خدا را میخواست، و یك روح پاك معتقد به رسم اسلام و یك پایگاه پاكِ اعتقادی روشنی را برای مسلمانان طلب میكرد. و اساساً وجود ائمه همیشه وسیلة جدایی این دو اسلام از هم است و این تضادّی بود نهفته در جامعهای كه همه به ظاهر مسلمان بودند، ولی با نهضت حسین(ع) این تضادّ آشكار شد، تا جوانان سرگشته در این شرایط بتوانند دین را درست انتخاب كنند و آشفته و پریشان نمانند، چراكه سیاستبازان كاری كرده بودند كه جوانان حقطلب، دین را با آن درخشندگی واقعی كه هر قلب سالمی را جذب میكند، نمیدیدند، چه رسد به اینكه آن را انتخاب كنند.