كربلا، فرهنگی است كه شكست را در قلب و روان فرماندهان ظالم و به ظاهر فاتح جاری میسازد و وجدانهای خفته را بیدار میكند و سستی را در دست و زبان سرمستان دیروز جاری میكند. اینها دیگر دستشان به هیچ كاری نمیرود، چون دلشان از همهچیز سرخورده است، دیگر نه خودشان، خود را میپذیرند و نه همسر و فرزندانشان آنها را میپذیرند. در حالیكه زندگی با بزرگواری، شهادت با بزرگواری و اسارت با بزرگواری، معنی كربلاست؛ دشمنِ چنین فرهنگی حتماً زبون است و از خود شكست خورده، چه رسد به شكست در مقابل دیگران، فقط باید فهمید پیروزی یعنی چه، و شكست یعنی چه، تا قبل از هر كاری، پیروزی خود را و شكست دشمن را بشناسیم.
تاریخ گواه است كه خود یزید گفت: «خدا عبیدالله را بكشد، من نمیخواستم حسین را بكشم!» در جای دیگر میگوید: «حاضر بودم یكی از فرزندان من كشته شود، ولی حسین كشته نشود».
شما از این جملات چه میفهمید؟ اصلاً جنس نهضت حسین(ع) این است كه قاتل را در خود میشكند، مهم نیست كه یزید در گفتن این كلمات دروغ میگوید، مهم این است كه با گفتن این جملات به خود پشت كرده است.