تربیت
Tarbiat.Org

کربلا مبارزه با پوچی‌ها
اصغر طاهرزاده

عبید‌الله؛‌ به دنبال راه نجات

پسر زیاد، از طریق این گفته‌اش، آنچه می‏خواست به‌دست نیاورد و خود را شكسته‌تر و كوفته‌تر یافت. همه باید بدانید كه آخرین سلاح نادان، دشنام است. و لذا او گفت:«با كشته شدن برادر سركش نافرمان تو، خدا دل مرا شفا داد.» پسر زیاد خواست كه از این طریق قلب زینب را بشكافد و توان مقاومت و سخن گفتن را از او بگیرد، تا شاید از این صحنه پیروز بیرون بیاید.
اگر شما روانكاوی كنید، می‏بینید گاهی دشمنِ نهضت حسینی می‏خواهد خودش را نجات دهد و مسئله خودش را حل كند. یعنی با خود مسئله دار شده است.
ولی فرهنگ كربلا، فرهنگ عجیبی است. گاهی خباثت و حماقت دشمن را برملا می‏كند و اسلام و اسلامیّون را به كرسی عزّت می‏نشاند و گاهی شقاوت دشمن را می‏نمایاند و او را در خودش فرو می‏نشاند و خودش را در خودش می‌‏شكند.
و زینب‏(س) فرمود: مِهتر ما را كشتی، نهال ما را شكستی، دل‌های ما را خستی، اگر درمان تو این است، آری چنین كردی.
یعنی راست می‏گویی، تو شقی شده‏ای، مِهتر ما را كشتی تا دلت خنك شود؛ پس تو شقی هستی. این نوع برخورد را شما فقط در فرهنگ حسینی می‏توانید پیدا كنید نه جای دیگر. فرهنگ های دیگر می‏گویند باید طرف را لجن مال كرد، راست و دروغ را سرهم كرد تا كوچك و سبك نشویم، تا یك طوری زنده بمانیم. در حالی‌كه فرهنگ حسینی زشتی و خباثت دشمن را به او نشان می‏دهد. ما باید این ملاك را از فرهنگ كربلا بگیریم و الگوی خود قرار دهیم.
ابن‌زیاد كه زیر بار شقاوت خود، به دست وپا افتاده است راهی را می‏طلبد كه با كمترین حقارت، از این صحنه بگریزد هیچ چیزی برای گفتن ندارد. می‏گوید:«زینب سخن به سجع(58) می‏گوید، به جان خودم پدرش هم سخن به سجع می‏گفت»(59) و زینب‏‏(س) این مقدار هم نمی‏خواهد به او امتیاز بدهد چراكه هیچ حقّانیّتی برای عبیدالله نمانده. می‏فرماید: «پسر زیاد! مرا با سجع چه‌كار؟ و حالا چه وقت سجع گفتن من است؟»
دقّت كنید ببینید چرا ابن زیاد مجبور است در جواب حضرت زینب‏(س) بگوید سخن مسجّع می‏گویی؟ مگر حضرت زینب با او چه كرده است كه به جای این‌كه به حضرت بگوید دیگر صحبت نكن، چیزی برای گفتن ندارد، لذا از این طریق‏ می‌خواهد از صحنه حقارت بگریزد.
كسی كه قلبش برخوردار از انكشافات غیبی شد چون مقام غیب، مقام وحدت و نظم است، بدون این‌كه اراده كند، سخنش منظّم می‏شود و حضرت زینب هم این مقام را دارد، ولی حضرت زینب‏(س) بنای سجع گفتن ندارند. پسر زیاد با كشتن امام و یارانش و اسیر كردن زن و فرزندان امام و آوردن آنها به مجلس خود و گفتن جملاتی همچون خدا با شما چه كرد و شما دروغگویید، می‏خواهد نهایت رذالت خود را نشان بدهد. ولی بعد از سخنان حضرت زینب‏(س) ببینید چگونه‏ می‌خواهد از صحنه بگریزد.
در كجا رسم اسارت این بوده كه اسیران، این چنین بی‌پروا دشمن را تحقیر كنند؟ راستی كدام ‌یك اسیرند، و اسیرداران كدامند؟ چه كسی در این صحنه اسیر است؟ و چه كسی آزاد؟ تازیانه‌های آتشین حقارت بر پشت كدامشان فرود می‏آید؟ و عزّت و وقار بر كدامینشان فرو می‌ریزد؟