پسر زیاد، از طریق این گفتهاش، آنچه میخواست بهدست نیاورد و خود را شكستهتر و كوفتهتر یافت. همه باید بدانید كه آخرین سلاح نادان، دشنام است. و لذا او گفت:«با كشته شدن برادر سركش نافرمان تو، خدا دل مرا شفا داد.» پسر زیاد خواست كه از این طریق قلب زینب را بشكافد و توان مقاومت و سخن گفتن را از او بگیرد، تا شاید از این صحنه پیروز بیرون بیاید.
اگر شما روانكاوی كنید، میبینید گاهی دشمنِ نهضت حسینی میخواهد خودش را نجات دهد و مسئله خودش را حل كند. یعنی با خود مسئله دار شده است.
ولی فرهنگ كربلا، فرهنگ عجیبی است. گاهی خباثت و حماقت دشمن را برملا میكند و اسلام و اسلامیّون را به كرسی عزّت مینشاند و گاهی شقاوت دشمن را مینمایاند و او را در خودش فرو مینشاند و خودش را در خودش میشكند.
و زینب(س) فرمود: مِهتر ما را كشتی، نهال ما را شكستی، دلهای ما را خستی، اگر درمان تو این است، آری چنین كردی.
یعنی راست میگویی، تو شقی شدهای، مِهتر ما را كشتی تا دلت خنك شود؛ پس تو شقی هستی. این نوع برخورد را شما فقط در فرهنگ حسینی میتوانید پیدا كنید نه جای دیگر. فرهنگ های دیگر میگویند باید طرف را لجن مال كرد، راست و دروغ را سرهم كرد تا كوچك و سبك نشویم، تا یك طوری زنده بمانیم. در حالیكه فرهنگ حسینی زشتی و خباثت دشمن را به او نشان میدهد. ما باید این ملاك را از فرهنگ كربلا بگیریم و الگوی خود قرار دهیم.
ابنزیاد كه زیر بار شقاوت خود، به دست وپا افتاده است راهی را میطلبد كه با كمترین حقارت، از این صحنه بگریزد هیچ چیزی برای گفتن ندارد. میگوید:«زینب سخن به سجع(58) میگوید، به جان خودم پدرش هم سخن به سجع میگفت»(59) و زینب(س) این مقدار هم نمیخواهد به او امتیاز بدهد چراكه هیچ حقّانیّتی برای عبیدالله نمانده. میفرماید: «پسر زیاد! مرا با سجع چهكار؟ و حالا چه وقت سجع گفتن من است؟»
دقّت كنید ببینید چرا ابن زیاد مجبور است در جواب حضرت زینب(س) بگوید سخن مسجّع میگویی؟ مگر حضرت زینب با او چه كرده است كه به جای اینكه به حضرت بگوید دیگر صحبت نكن، چیزی برای گفتن ندارد، لذا از این طریق میخواهد از صحنه حقارت بگریزد.
كسی كه قلبش برخوردار از انكشافات غیبی شد چون مقام غیب، مقام وحدت و نظم است، بدون اینكه اراده كند، سخنش منظّم میشود و حضرت زینب هم این مقام را دارد، ولی حضرت زینب(س) بنای سجع گفتن ندارند. پسر زیاد با كشتن امام و یارانش و اسیر كردن زن و فرزندان امام و آوردن آنها به مجلس خود و گفتن جملاتی همچون خدا با شما چه كرد و شما دروغگویید، میخواهد نهایت رذالت خود را نشان بدهد. ولی بعد از سخنان حضرت زینب(س) ببینید چگونه میخواهد از صحنه بگریزد.
در كجا رسم اسارت این بوده كه اسیران، این چنین بیپروا دشمن را تحقیر كنند؟ راستی كدام یك اسیرند، و اسیرداران كدامند؟ چه كسی در این صحنه اسیر است؟ و چه كسی آزاد؟ تازیانههای آتشین حقارت بر پشت كدامشان فرود میآید؟ و عزّت و وقار بر كدامینشان فرو میریزد؟