در هنگامهای كه همه سرگردان شده باشند، نه كسی از وضع موجود راضی است و نه راهی را برای بیرون رفتن از آن وضع میشناسد، در این حال فقط یك انسان كافی است كه بتواند انسانها را از این پوچی آزار دهنده برهاند و به آنها نیروی مقاومت برای بیرون شدن از وضع موجود بدهد و آنها را به اصالتها برگرداند، آری فقط یك انسان كافی است كه آن امر ناگفتنی تا آن زمان را در حدی پاك و زلال ارائه نماید كه همه به صدق وجود او اقرار نمایند و خطرِ پذیرفتن آن امر را در آرامش صدق وجود او به چیزی نگیرند و قربانیان واقعی را كسانی بدانند كه در این خطر گام ننهند.
از زیر سایه نظم مسلط معاویهای اگر انسان حتی یك نفس بتواند خود را آزاد كند به دشتهای پهناور آزادی وارد شده است و بهشت را رو در روی خود میبیند، هر چند او را به چیزی نگیرند و شورشی بنامند، و برعكس به غلام باشیهای خود مدال افتخار دهند، و نهضت حسین(ع) نشان داد كه آری هنوز هم خورشید طلوع خواهد كرد و امكان «تنفّس آزاد » نمرده است و برای این كار فقط یك انسان كافی است.
گاهی چنین حالتی پدید میآید كه انسانها در ادامة زندگی سرگردان میشوند. به عنوان مثال در زمان رژیم شاهنشاهی، سرگردانی وجود نداشت، وضعیت روشن بود، نجات ملت به این بود كه رژیم طاغوت برچیده شود، اما الان راه كار چیست؟ مثلاً ادارهای را میبینی كه به اسم اسلام و انقلاب، خلاف اسلام و انقلاب عمل میكند و شما هم بسیار اذیت میشوید و نمیدانید كه چه باید بكنید؟ و فكر میكنید اگر با آن اداره درگیر شوید، با اسلام و انقلاب درگیر شدهاید! اینجاست كه باید دقیق و هوشیار باشید و بدانید این یك وضع خاص است، فرهنگ جاری در این اداره و این نظام اداری فرهنگ خاصی است، اصلش غربی و ضد انسان است ولی ظاهرش در خدمت انسان است. و لذا اولاً: تخلفات این اداره را به پای اصل انقلاب و آدمهای دلسوز انقلاب نمیگذارید. ثانیاً: تشخیص میدهید كه عدهای میخواهند تحت لوای واژههای مقدّس انسان را نابود و پوچ كنند. اگر كسی این مسائل را به خوبی درك نكند یا مثل عبداللهبنعمر میشود كه میگفت: معاویه امیرالمؤمنین است یعنی نمیتواند بین پیامبر(ص)، ائمه معصوم(ع)، اولیاء الهی و بین كسانی كه با واژههای مقدّس، كار غیر مقدّس میكنند، فرقی بگذارد و یا مثل پسر زبیر میشود كه با همه در میافتد. شما الان شرایط حاضر جامعه را در نظر بگیرید، شرایط بسیار سختی است، چه كار میخواهید بكنید؟ اگر زلالی فرهنگ حسینی را نداشته باشید یا حمله میكنید و لذا معنویت زیر سؤال میرود و به دنبال آن جوانانمان لاابالی و بیتفاوت میشوند و یا سكوت میكنیم و چیزهای حرام و باطلی را به اسم اسلام و انقلاب و تشیع میپذیریم و در نتیجه با انقلابی روبهرو میشویم كه چهره آن روز به روز زشتتر میشود و اینجاست كه ارزشهای انقلاب و خون شهدا زیر سؤال میرود!!
درست موضعگیری كردن در چنین شرایطی بسیار سخت است، یك وقت ابوسفیان آن طرف خندق است و پیامبر(ص) این طرف خندق، در این فضا تصمیمگیری آسان است ولی یك وقت فرزند ابوسفیان عمامه پیامبر(ص) به سر گذاشته و آمده است این طرف خندق و به اسم جانشین پیامبر حكم میراند، حالا حسین(ع) در این جبهه باید راه و رسم مبارزه با این جبهه را به نمایش بگذارد. عیناً در انقلاب هم چنین مرحلهای هست كه یك روز با حاكمیّت شاه باید میجنگیدید و حالا در نظام اسلامی با جریان منفی باید روبهرو شوید.معاویه فضایی ایجاد كرده است كه خواص هم نمیدانند در چنین فضایی چه بكنند و سرگردان هستند! اگر تندروی كنند به اصل اسلام ضربه میخورد، اگر كندروی كنند، میبینند نمیتوانند این فضا را به عنوان اسلام بپذیرند، حالا باید چه بكنند؟ اگر مقابله كنند، پسر زیبر میشوند و اگر تأیید كنند پسر عمر میشوند. پسر زبیر میخواست با یزید مقابله كند ولی خودش چیزی نداشت و آدم بیخودی بود، امام(ع) به او گفتند كه به كمك من بیا. گفت نه، من در مكه میمانم. امام فرمودند میبینم كه سرت را همچون قوچ میبرند و اتفاقاً سرش را بریدند و مكه را هم سنگ باران كردند. همه سؤال میكردند كه عجب! ابرهه به مكه حمله كرد، ضربه محكمی از ابابیل خورد، چرا به پسر زبیر كه حمله كردند ضربه نخوردند؟ در جواب باید گفت: برای این كه پسر زبیر به امام معصوم پشت كرد یعنی در واقع به كعبه اصلی پشت كرد.