تربیت
Tarbiat.Org

نظریه سیاسی اسلام جلد اول
آیت الله محمد تقی مصباح یزدی‏‏

. 4تبیین جایگاه حكومت با نگرش ارگانیكى به جامعه

وقتى ما به اندام بدن خود و فعالیت‌ها و هماهنگى‌هاى منظم آنها نظر مى‌افكنیم، بوضوح در مى‌یابیم كه ما در ساختن آن اندام و تنظیم فعالیت‌هاى آنها دخالت نداریم و به زبان علمى، طبیعت آنها را درست كرده است و آنها را به حركت و فعالیت وا مى‌دارد. اما به زبان دینى، خواهیم گفت كه خداوند است كه آن اندامها را با ویژگى‌ها، قابلیت‌ها، استعدادهاى خاص و توانایى‌هاى ویژه‌اى آفریده است. او شایستگى پدید آوردنِ پیكره‌اى با این عظمت، پیچیدگى و ظرافت را دارد. تازه بالاتر از آن، ساختار روح ما به مراتب پیچیده‌تر و عظیم‌تر و گسترده‌تر از ساختار بدن ماست.
وقتى خداوند این بدن و اندامها را در اختیار ما نهاده است، ما باید راه به كارگیرى درست آنها را بشناسیم و به گونه‌اى از اندامهاى خود استفاده كنیم كه از عمرى طولانى توأم با سلامتى و شادكامى برخوردار شویم؛ نه این كه به هر قِسم كه خواستیم از آنها بهره جوییم. آیا اگر هر چه به دستمان رسید خوردیم و آشامیدیم و هر كارى كه هوس كردیم انجام دادیم. غذاهاى نامناسب خوردیم و خداى ناكرده از نوشیدن مسكرات و استعمال مواد مخدّر پرهیز نداشتیم، آیا مى‌توانیم امیدوار باشیم كه بدن ما سالم خواهد ماند و هدف ما كه داشتن عمر طولانىِ توأم با سلامتى و كامیابى است، تأمین خواهد شد؟ طبیعى است كه جواب منفى است. بى‌تردید بدون
( صفحه 281 )
رعایت دستورات بهداشتى، ما نمى‌توانیم عمرى طولانى همراه با سلامتى داشته باشیم. یعنى باید آن آزادى در عمل را كه دلخواهمان هست محدود كنیم و هر چه هوس كردیم نخوریم. هم باید كیفیّت غذا را مورد توجه قرار دهیم و هم مقدار و كمیّت آن را. در انتخاب نوع غذا و تعیین وقت آن نیز باید تابع مقررات بهداشتى باشیم؛ چون اگر این مقررات را رعایت نكنیم، مثلاً غذاهاى غیر بهداشتى بخوریم، بیمار و مسموم مى‌شویم و چه بسا جانمان در خطر جدّى قرار مى‌گیرد.
قوانین و مقررات بهداشتى، واقعى و طبیعى هستند كه طبیعت و ساختمان بدن ما اقتضاء و درخواست آنها را دارد و با تلاش و زحمات ممتدّ دانشمندان و متخصصانْ آن قوانین شناسایى و كشف شده، در اختیار دیگران نهاده شده‌اند تا با عمل به آنها از زندگى طولانى توأم با نشاط و سلامتى برخوردار شوند.
با توجه به آنچه درباره نظام قانونمند ساختمان بدن و لزوم پایبندى به رعایت مقررات بهداشتى عرض كردیم، اگر پزشكى یا متخصص بهداشتى به ما بگوید فلان غذا را نخورید، از مسكرات و مخدّرات استفاده نكنید، زیرا دستگاه عصبى شما را مختل مى‌كند و براى ریه، كلیه و كبد شما ضرر دارد، ما در مقابلش چه عكس‌العملى باید داشته باشیم؟! آیا باید از او تشكر كنیم، زیرا ما را راهنمایى كرده است و راه سلامتى را به ما نشان داده است، یا به او اعتراض كنیم كه به شما چه ارتباطى دارد؟ آن كسى كه مقررات بهداشتى را در اختیار ما قرار مى‌دهد، خدمت بسیار بزرگى مى‌كند و به ما راه كامیابى و سلامتى را نشان مى‌دهد؛ پس ما باید دستانش را ببوسیم.
وقتى ما بیمار مى‌شویم، از چند روز قبل براى معاینه وقت مى‌گیریم و با خواهش و تمنا از پزشك مى‌خواهیم كه ما را معاینه كند. بعد هم كه پزشك نسخه‌اى به ما مى‌دهد، مدّتى در شهر مى‌گردیم تا دارو تهیه كنیم. تحمل این زحمات براى آن است كه سالم بمانیم؛ چون ما در زندگى هدفى داریم و مى‌خواهیم رفتار ما موجب دوام زندگى و سلامتى و كامیابى‌مان باشد و براى رسیدن به چنین هدفى، باید ضوابط و قوانین بهداشتى را رعایت كنیم و در عمل آزادى‌هایمان را محدود كنیم و به هر صورت كه مى‌خواهیم عمل نكنیم. شكى نیست كه تن دادن به این محدودیت‌ها و تمهیداتْ تضمین كننده سلامتى ماست، نه مانع خوشىِ ما و باید از كسانى كه راه سلامتى را به ما معرفى مى‌كنند و با ارائه مقررات و توصیه‌هاى بهداشتى ادامه
( صفحه 282 )
زندگى ما را ممكن مى‌سازند، سپاس گذار باشیم. آیا عقلاى عالم دستورات بهداشتى را دخالت بیجا در زندگى افراد مى‌دانند، یا این كه آن را بهترین خدمت براى جامعه به شمار مى آورند؟
آنچه گفته شد در ارتباط با زندگى شخصى و فردى بود، در ارتباط با جامعه نیز عینا همین مسأله وجود دارد. اگر كسى بگوید من اصلاً معناى زندگى را درك نمى‌كنم و نمى‌خواهم زنده باشم و براى من فرق نمى‌كند كه زنده باشم یا بمیرم! مسلما كسى او را عاقل نمى‌داند. او اگر نخواست قوانین را رعایت كند، مسلما در این صورت، بر طبق نظام اسباب و مسببات و قوانین طبیعى هر اتفاقى كه لازم بود رخ مى‌دهد و قانون طبیعى كه انسان در آن هیچ تأثیرى ندارد، تأثیر خود را مى‌بخشد و در نتیجه كار او یا به بیمارى منتهى مى‌شود و یا به مرگ. اگر كسى در زندگى هدف نداشت، باید خود را به دست حوادث بسپارد و هر چه خواست بخورد و هر كار خواست انجام دهد، تا آنچه باید انجام گیرد و یا به بیمارى مبتلا گردد و سرانجام او مرگ باشد. اما كسى كه هدف دارد و مى‌خواهد عمر طولانى داشته باشد و سلامتى‌اش محفوظ بماند و از این سلامتى بهره كافى ببرد تا رشد تكاملى و رشد معنوى داشته باشد، نمى‌تواند نسبت به مقررات بهداشتى بى‌تفاوت باشد؛ یعنى باید بر طبق مقرراتى كه كارشناسان دیكته مى‌كنند، آزادى‌هاى خود را محدود كند.
اگر جامعه را مانند آن فرد بى‌هدف فرض كنیم كه مرگ و زندگى برایش مساوى است، نه بقا و نه شرف خود را مى‌خواهد، نه عزّت و نه استقلال خود را مى‌خواهد و نه هویّت و عزّتى، و نه آخرت و معنویّتى براى خود قائل است، مسلما چنین جامعه‌اى هر كارى مى‌خواهد بكند آزادى كامل دارد و لازم نیست هیچ مقرراتى را رعایت كند؛ مانند آن فردى كه مرگ و زندگى برایش یكسان است.
تنها وقتى انسان احتیاج به مقررات محدود كننده آزادى‌ها ندارد كه مرگ و حیات برایش یكسان باشد. یعنى حتّى اگر مرگ را هم نخواهد و زنده یا مرده بودن برایش فرقى نكند، به هیچ مقرراتى نباید تن دهد و الا اگر مرگ را هم انتخاب كند، باید مقررات آن را رعایت كند و باید بداند چه كارى باید انجام شود تا بمیرد. پس هیچ كار هدفمندى بدون مقررات امكان‌پذیر نیست و رسیدن به هر هدفى با آزادى مطلق امكان‌پذیر نیست. اگر هدفى در كار است، باید محدودیّتى هم باشد و مقدّمات هر كار باید طبق قوانین و ضوابط خاصى انجام بگیرد؛ حتّى اگر هدف مرگ باشد.
( صفحه 283 )
جامعه اگر هدفى دارد باید مقرّرات را رعایت كند، یعنى باید از آزادى‌هاى خود بكاهد و از خواسته‌اى خود صرف‌نظر كند. اگر هر چه خواست انجام بدهد، هیچ وقت به هدف نخواهد رسید. بله اگر هیچ هدفى نداشته باشد، به هیچ مقرراتى نیز نیاز ندارد و چنین جامعه‌اى مانند همان فرد بى‌هدف است كه پس از زمان كوتاهى ناخواسته محكوم به مرگ مى‌شود. بنابراین، اگر جامعه‌اى بخواهد دوام داشته باشد و رشد و ترقى كند و از عزّت و سعادت ابدى برخوردار گردد، باید مقرّرات دقیقى داشته باشد.
كلام در این است كه این مقرّرات چگونه باید وضع شود؟ چه كسى باید آنها را وضع كند؟ آیا این مقرّرات یك سلسله امور واقعى است كه باید كشف شود؟ یا صرفا یك سرى امور اعتبارى است كه باید وضع و اعتبار شود؟ این مسأله بسیار مهمّى در فلسفه حكومت است.
ما در طبیعت و در زندگى فردى، یك سرى مقرّرات واقعى داریم كه دانشمندان آنها را كشف مى‌كنند. یعنى این كه فلان میكروب موجب پیدایش فلان بیمارى مى‌شود، براساس یك رابطه واقعى است كه بین علّت و معلول حقیقى و در طبیعت وجود دارد و دانشمندان با تجربه‌هاى خودشان این واقعیّت را كشف مى‌كنند و به صورت یك قانون بهداشتى در اختیار دیگران قرار مى‌دهند: براى این كه از فلان بیمارى مصون بمانید، باید از فلان میكروب پرهیز كنید. اگر فلان بیمارى شایع شد، باید افراد واكسن بزنند تا از آن بیمارى مصونیّت پیدا كنند. جامعه نیز اگر بخواهد سالم زندگى كند، ناچار مقرراتى مى‌خواهد. آیا آن مقررات واقعا در طبیعت وجود دارد و كسانى باید كشف كنند؟ یا نه، امورى اعتبارى و قراردادى و یا فرضى است و براى جلب رضایت مردم مى‌توان آن مقررات را هر از چند گاه عوض كرد؟ چون آن مقررات تابع خواست اكثریت مردم است. این مسأله بسیار اساسى و ریشه‌اى است و یك بُعد آن به فلسفه مربوط مى‌شود و یك بُعد آن به انسان‌شناسى مربوط مى‌شود و یك بُعدش نیز به معرفت‌شناسى برمى‌گردد و همه اینها راهكارهاى پیچیده خود را دارد كه باید در دانشگاهها و رشته‌هاى خاصى آنها را دنبال كرد و طبیعى است كه امكان و مجال طرح همه آن مسائل براى ما وجود ندارد و بناچار ما چكیده‌اى از آن مباحث را انتخاب و طرح مى‌كنیم، تا براى همگان سودمند افتد.