تاكنون به طرح و پاسخ شبههاى پرداختیم كه با صبغه دینى و قرآنى و از سوى كسى مطرح مىشد كه از موضع یك مسلمان و دیندار سخن مىگفت و با استناد به قرآن نتیجه مىگرفت كه اسلام نباید دستورات الزام آور داشته باشد و در شؤون زندگى مردم دخالت كند؛ چون این دخالت با اصل آزادىِ پذیرفته شده در اسلام متعارض است. اكنون مىپردازیم به طرح شبهه در شكل و رویكرد برون دینى و فرادینى: در این رویكرد، شبهه كننده در پى آن است كه دستورات الزام آور دینى و دعوت مردم به تبعیّت و پیروى را با اصل و جوهر انسانیّت ناسازگار و منافى جلوه دهد. البته این شبهه در چند شكل و صورت بیان شده است كه ما به برخى از آنها اشاره مىكنیم:
در اصطلاح منطقى، اختیار فصل مقوّم و ممیّز انسان است و تشكیل دهنده جوهر انسانیّت
( صفحه 76 )
است، حال اگر ما اختیار و آزادى را از او سلب كنیم و او را ملزم كنیم، انسانیّت را از او سلب كردهایم و بلا تشبیه او را به مانند حیوانى ساختهایم كه افسار بر گردنش مىنهند و به این سو و آن سو مىكشانند. پس حرمت نهادن به انسان و پاسدارى از انسانیّت او ایجاب مىكند كه به او حق انتخاب بدهیم. پس نباید دین احكام الزام آور داشته باشد و او را به اطاعت از پیامبر، ائمه و جانشینان و نوّاب امام معصوم وا دارد؛ كه در این صورت به انسانیّت او حرمت ننهاده، او را به مانند حیوانى رام و مطیع خواسته است كه از این سو به آن سو كشانده مىشود.