تربیت
Tarbiat.Org

نظریه سیاسی اسلام جلد اول
آیت الله محمد تقی مصباح یزدی‏‏

. 2تأثیر اختلافات طبیعى و كسبى در تفاوت حقوق و تكالیف

با توجه به آنچه گفته شد، آیا به صرف این كه همه ما انسان هستیم و در اصل انسانیّت شریكیم، باید از حقوق و وظایف یكسان برخوردار شویم؟ درست است كه همه ما در اصل انسانیّت شریك هستیم، ولى انسانها در درون خودشان اختلافات فراوانى دارند كه به دو دسته قابل تقسیم‌اند: 1. اختلافات و تفاوت‌هاى طبیعى و جبرى: بخش عمده اختلافات بین انسانها به اختلافات طبیعى بر مى‌گردد، مثل تفاوت‌هاى جنسى به مفهوم زیست‌شناسى ـ نه به مفهوم منطقى ـ كه بین زن و مرد وجود دارد. بین این دو دسته، از نظرفیزیولوژى و بیولوژى و مسائل روانى و عاطفى اختلافاتى وجود دارد كه همین اختلافات بین انسانها منشأ تكالیف و حقوق متفاوتى براى آنها مى‌شود. یعنى درست است كه هم زن انسان است و هم مرد و هر دو انسان درجه یك هستند و در انسانیّت درجه دو نداریم، اما زن به واسطه ساختار خاصّى كه در بدنش هست و به تبع آن به دلیل ساختار روانى‌اى كه دارد، تكالیف خاصّى را باید عهده‌دار شود. نقشى كه زن در تولید و در شیر دادن به بچه دارد هرگز مرد نمى‌تواند عهده‌دار بشود و نمى‌توان در این باره نقش مساوى براى آن دو در نظر گرفت. چون این مسأله مربوط مى‌شود به اختلاف طبیعى زن با مرد كه در پرتو این اختلاف، تكالیف خاصّى بر عهده او نهاده شده است. حال كه زن، به حكم ویژگى‌هاى ذاتى و طبیعى كه دارد، موظّف است نقش اساسى خود را در باردارى و رشد بچه، در طول نه ماه، ایفا كند و بعد در طول دو سال وظیفه شیردادن و حضانت بچه را به عهده دارد، در مقابل آن هم باید حقوق ویژه‌اى براى او در نظر گرفته شود:
اگر بنا باشد زن، به حكم ویژگى طبیعى و ذاتى خود، بچه‌دار شود، بعد بچه را شیر بدهد و بزرگ كند و در عین حال، به مانند مرد كار كند و موظّف باشد مخارجش را خودش تهیه كند؛ از
( صفحه 315 )
عهده تكلیف اصلى‌اش برنمى‌آید و این ظلم به اوست. پس به اقتضاى آن تكلیف سنگینى كه در بچه‌دار شدن و تغذیه بچه دارد، باید حقوق خاصّى داشته باشد؛ یعنى، مرد موظّف است كه نفقه زن را تأمین كند و بار تحصیل روزى را از دوش زن بردارد. اگر زن موظّف باشد كار كند، چه بسا بعضى كارها موجب سقط بچه‌اش بشود، یا موجب مى‌شود كه نتواند به موقع بچه‌اش را شیر بدهد. از نظر عاطفى هم اگر زن امنیّت اقتصادى نداشته باشد و نگران تأمین زندگى باشد، نگرانى و اضطراب او در بچه اثر مى‌گذارد. از نظر علمى ثابت شده كه زن هر قدر آرامش روحى بیشترى داشته باشد بچه سالمترى مى‌تواند تربیت كند. به همین دلیل اسلام براى زن حقوق ویژه‌اى در نظر گرفته است، از جمله این كه زندگى زن از لحاظ اقتصادى باید به وسیله مرد تأمین بشود. حتّى زن براى شیردادن بچه‌اش مى‌تواند از شوهر مزد بگیرد؛ یعنى، در ازاى زحمتى كه مى‌كشد و از جان خود مایه مى‌گذارد، در محیط خانواده باید امتیازى داشته باشد.
پس در مورد حقوق و وظایف زن و مرد، این تصور كه چون هر دو انسان‌اند باید حق و وظیفه‌شان هم یكى باشد غلط است، آرى هر دو در انسانیّت شریك‌اند، اما در زن و مرد بودن شریك نیستند. زن ویژگى‌هاى خاصّ خود را دارد و مرد هم ویژگى‌هاى خاصّ خود را. این ویژگى‌ها منشأ اختلاف در تكلیف و متقابلاً اختلاف در حق مى‌شود.
بنابراین، یك دسته از اختلافات بین انسانها به طور طبیعى و جبرى به وجود مى‌آید؛ یعنى، هیچ كس زن بودن را براى خودش انتخاب نكرده است و هیچ كس هم مرد بودن را براى خودش انتخاب نكرده است. این مسأله به اراده الهى مربوط مى‌شود:
«یَهَبُ لِمَنْ یَشَآءُ إِنَاثا وَ یَهَبُ لِمَنْ یَشَاءُ الذُّكُورَ»(135)
(خدا) به هر كه خواهد دختران مى‌بخشد و به هر كه خواهد پسران مى‌بخشد.
پس اراده و اختیار افراد در تعیین جنسیّت خود و فرزندانشان دخالت ندارد و این امر بستگى تام به اراده خداوند دارد، اما پس از آن كه كسى از جنسیّت زن و یا مرد برخوردار شد، تكالیف ویژه‌اى بر عهده او مى‌آید كه انجامش اختیارى است و حقوقى هم خواهد داشت كه مى‌تواند آن حقوق را استیفا كند. بنابراین، این دسته از تفاوت‌ها و اختلافات كه منشأ اختلاف در تكلیف و حق مى‌شود اختلافات طبیعى است.
. 2نوع دیگر اختلاف در انسانها اختیارى است: كسانى كه در زندگى شرایط ویژه‌اى براى
( صفحه 316 )
زیستن كسب‌مى‌كنند، فرض كنید شخصى كه تحصیل علم مى‌كند داراى چنان ویژگى‌اى مى‌شود كه مى‌تواند در جامعه وظیفه‌اى را بر عهده بگیرد كه شخص بى‌سواد و جاهل نمى‌تواند آن وظیفه را عهده‌دار گردد. یا در زمینه مهارت‌هایى كه برخى افراد كسب مى‌كنند، آنها به حكم این كه حقوق انسانها یكسان است، با كسى كه زحمت نكشیده و چیزى یاد نگرفته و مهارتى كسب نكرده مقایسه نمى‌شوند. اگر كسى درس خواند و زحمت كشید و خلبان شد، در مقابل او پذیرفته نیست كسى كه درس نخوانده و زحمت نكشیده و این مهارت را كسب نكرده، بگوید من مى‌خواهم خلبان باشم ! بى‌شك به او مى‌گویند براى آن كه خلبان شوى باید آموزش ببینى.
همچنین اگر شخص بى‌سواد و بى‌اطلاع از مسائل سیاسى بگوید: من هم حق دارم رییس جمهور بشوم، به او مى‌گویند: رییس جمهور شدن شرایطى دارد، اگر آن شرایط را كسب كردید و توانایى‌هاى ذاتى‌اش را داشتید، مى‌توانید كاندیدا شوید و اگر مردم رأى دادند انتخاب شوید. نمى‌تواند بگوید كه چون انسانْ درجه یك و دو ندارد، پس من هم حق دارم رییس جمهور شوم. چنان نیست كه هر انسانى ولو خلاف مسیر ملّت حركت كند، قانون اساسى كشور را قبول نداشته باشد، بگوید مى‌خواهم رییس جمهور این كشور بشوم چون انسانم؟! به صرف این كه تو انسانى حق ندارى هر پستى را در كشور اشغال كنى، اشغال هر پستى شرایطى دارد. مثلاً در كشور اسلامى رییس جمهور باید مسلمان باشد، یك نفر غیر مسلمان ـ با همه احترامى كه ما براى او قایل‌ایم و قانون اساسى هم براى او حقّى قایل شده است ـ نمى‌تواند رییس جمهور شود.