در اثبات این ادعا كه یك نظام اجتماعىِ صحیح و سالم باید منطبق بر تصویر فوق از حكومت باشد، قبلاً اشاره كردیم كه اگر زمانى بخواهیم این مسأله را براى كسانى كه به مبانى فقهى و اعتقادى ما معتقد هستند اثبات كنیم، با ادله شرعى و در صدر همه با آیات كریمه قرآن به اثبات آن مىپردازیم. اما هستند كسانى كه حقانیّت دین اسلام و یا سایر اصول مبنایى را كه اساس این نظریه است قبول ندارند، لذا اگر بخواهیم براى چنین افرادى این نظریه را اثبات
( صفحه 232 )
كنیم، طبعا ابتدا باید به اصول موضوعه این بحث اشاره كنیم و قبلاً آنها را اثبات كنیم. منظور از اصول موضوعه، سلسله مسائلى است كه از بدیهیات اولیه شروع مىشود تا به این نظریه ختم مىگردد.
كسانى كه با حساب استدلالى و یا شیوه اثبات قضایاى هندسى آشنایى دارند مىدانند بحثهاى هندسه، بطور مثال، بدین صورت شروع مىشود كه اوّل قضیّهاى را به عنوان اصل موضوع بیان مىكنند و بر اساس آن، قضیّه دوّم را اثبات مىكنند و قضیّه دوم نسبت به قضیه سوم همین حال را دارد و همین طور سوم و چهارم و تدریجا پیش مىروند. اگر بخواهیم قضیّه بیستم را اثبات كنیم، قبل از آن باید قضیه نوزدهم اثبات شده باشد و همین طور اثبات قضیّه نوزدهم نیازمند اثبات قضایاى قبلى است. شخصى كه مخاطب ماست و مىخواهیم یك قضیّه هندسى را براى او اثبات كنیم، باید ببینیم قضیّههاى قبلى را تا چه اندازه پذیرفته است، تا آنها را به عنوان اصول موضوعه و مبناى بحث قرار دهیم و الاّ اگر بخواهیم براى اثبات هر قضیّهاى قضایاى پیشین را تكرار كنیم، و به عنوان مثالْ اصولى چون تعریف خط مستقیم به كوتاهترین فاصله بین دو نقطه؛ و یا تعریف دو خط موازى به دو خطّى كه هر قدر امتداد پیدا كنند به هم نمىرسند، در هر قضیّهاى بیان كنیم، نوبت به بحثهاى جدید و تحقیقات بیشتر نمىرسد و دائما باید بحثهاى گذشته را تكرار كنیم. لذا وقتى مىخواهیم یك قضیّه عقلانى را اثبات كنیم باید به اصول موضوعه آن اشاره كنیم كه آن اصول موضوعه باید قبلاً در علم دیگرى یا در بحث دیگرى اثبات شده باشند. به عنوان مثال، وقتى مىگوییم قانون باید قانون خدایى باشد، باید قبلاً اصل وجود خدا اثبات شده باشد؛ لذا اگر كسى گفت اصل وجود خدا را قبول ندارم، باید با او بحث كلامى كنیم تا اثبات كنیم كه خدایى هست و آن خدا یكى است و آن خدا حقّ ربوبیّت دارد، تا در بحث حكومت بتوانیم لزوم استناد حكومت به خداوند را اثبات كنیم.
بنابراین، اگر بخواهیم از اصول اوّلیه شروع كنیم، بحثها تكرارى و ملال آور مىشود، بناچار باید به طرح نزدیكترین اصولى كه مورد قبول است اكتفا كنیم و بحثهاى دورتر را به علم مربوط به خودش واگذار كنیم. البته این بدان معنا نیست كه وقتى ما از اصل دهم در قضیّهاى هندسى شروع مىكنیم، نمىتوانیم قضایاى قبلى را اثبات كنیم؛ بلكه آنها را قبلاً اثبات كردهایم و بر اساس آن اصول اثبات شده به نتایج بعدى دست مىیابیم. بیان این نكته از
( صفحه 233 )
آن روست كه گاهى در گوشه و كنار شنیده مىشود كه مىگویند شما این مطالب را بر اساس مبانىِ خودتان مىگویید، در حالى كه دیگران قبول ندارند، لذا باید عرض شود كه مخاطب ما حتما باید در چند اصل و در چند قضیّه با ما موافق باشد، تا براساس آن بتوان قضیّههاى دیگر را اثبات كرد. اگر اصول مقدّماتى را قبول ندارد، باید برگردیم و در علم دیگرى آن مقدّمات را اثبات كنیم.
لازم است اشاره كنم كه برخى اعتراض كردهاند كه ما در یكى از مباحث، فرهنگ غربى را بر اومانیسم و لیبرالیسم مبتنى و آن را یك فرهنگ الحادى معرّفى كردهایم در حالى كه در كشورهاى غربى هم مردمان معتقد به خدا زیاد هستند. این جانب بارها عرض كردهام كسانى كه مىگویند فرهنگ غرب، منظورشان غرب جغرافیایى نیست؛ منظور این نیست كه همه كسانى كه در غرب زندگى مىكنند بدین صورت فكر مىكنند. البته در آنجا نیز افراد متدین، قائل به خدا و پایبند به ارزشهاى اخلاقى هم هستند و ما به آنها احترام مىگذاریم، ولى آنچه عملاً در جوامع غربى رواج دارد مبتنى بر این اصول است. گاهى آگاهانه فرهنگ خویش را بر این اصول مبتنى نمىسازند، یعنى خودشان هم آگاهى ندارند كه بر اساس چه منطقى صحبت مىكنند. كسانى كه اهل بحث و استدلال هستند متوجه مىشوند كه زیربناى آن طرز تفكر چیست. همچنین در مباحث گذشته راجع به التقاط گفته شد: كسانى هستند كه از مكاتب مختلف مطالبى را بر مىگیرند و به هم ضمیمه مىكنند، بدون این كه مبانى استدلالى هر یك را قبلاً اثبات كرده باشند و احیانا این مطالب با یكدیگر سازگار و هماهنگ نیستند. در كل، ذكر این مطلب را لازم مىدانم كه اگر كسى مجموعه مطالب ما را ملاحظه كند این اشكالات براى او پیش نمىآید.
به هر حال، براى اثبات این كه این نظام سیاسى كه اسلام پیشنهاد مىكند عاقلانهترین و حكیمانهترین نظام است به استدلال مىپردازیم. در اینجا طبعا اصل وجود خدا و صفات الهى را مسلّم مىگیریم و سپس براساس آنها این مسأله را اثبات مىكنیم. اگر كسانى هستند كه وجود خدا را قبول ندارند و یا به پارهاى از صفات او معتقد نیستند، باید به علم كلام مراجعه كنند؛ چون بحث فعلى ما یك بحث كلامى نیست، بلكه مربوط به فلسفه سیاسى است و بالطبع در اینجا نمىتوانیم مباحث كلامى را مطرح كنیم.
( صفحه 234 )