تربیت
Tarbiat.Org

نظریه سیاسی اسلام جلد اول
آیت الله محمد تقی مصباح یزدی‏‏

. 3حاكمیّت خدا و ربوبیّت تشریعى

اشاره داشتیم به این كه نظام سیاسى حكومت اسلام بر پایه حاكمیّت خداوند استوار است و در واقع منشأ این نگرش التزام به ربوبیّت تشریعى خداوند است. در توضیح این مطلب متذكر مى‌شویم كه بى‌تردید نه تنها شعار اسلام، بلكه شعار همه ادیان آسمانى توحید است. كلمه «لا اله الاّ اللّه» كه شعار اصلى پیغمبر (صلى‌الله‌علیه‌و‌آله) بوده است، در همه ادیان دیگر هم این شعار مطرح مى‌شده؛ گر چه كم‌وبیش در آن تحریفاتى صورت گرفته است. حالْ این پرسش مطرح مى‌شود كه معناى لا اله الاّ اللّه چیست؟ برخى فكر مى‌كنند كه معناى توحید این است كه انسان معتقد باشد كه خالق و آفریننده این جهان یكى است، ولى آیا توحید تنها به این معناست؟ یعنى لا خالق الاّ اللّه، آیا تنها یگانگى در خلق كردن و آفریدن ملاك توحید در اسلام است؟ در سلسله مباحثى كه چندین سال قبل، تحت عنوان «توحید در نظام عقیدتى و نظام ارزشى اسلام» در همین مكان مطرح كردیم، گفتیم كه حدّ نصاب توحید این نیست كه انسان تنها اعتقاد به یگانگى خالق عالم داشته باشد. توحید پذیرفته شده در اسلام محدود به این معنى نیست، مشركین مكّه هم به توحید در خالقیت اعتقاد داشتند؛ چنانكه خداوند به این نكته اشاره دارد:
«وَ لَئِنْ سَأَلْتَهُمْ مَنْ خَلَقَ السَّموَاتِ وَ الاْءَرْضَ لَیَقُولُنَّ اللَّهُ...»(107)
و هرگاه از آنان سؤال كنى: «چه كسى آسمانها و زمین را آفریده است؟» مسلمامى‌گویند: اللّه.
همچنین با این كه شیطان معتقد به وجود خداوند بود و توحید در خالقیّت را قبول داشت باز خداوند او را در زمره كافران مى‌شمارد(108)، چنانكه از مكالمه ابلیس با خداوند كه در قرآن
كریم ذكر شده بر مى‌آید كه او، هم به توحید در خالقیّت و ربوبیّت تكوینى معتقد است و هم به معاد و قیامت اعتقاد دارد:
«قَالَ رَبِّ فَأَنْظِرْنىِ إِلى یَوْمِ یُبْعَثُونَ. قَالَ فَإِنَّكَ مِنَ الْمُنْظَرِینَ. إِلى یَوْمِ الْوَقْتِ الْمَعْلُومِ.قَالَ رَبِّ بِمَآ أَغْوَیْتَنىِ لاَءُزَیِّنَنَّ لَهُمْ فىِ الاْءَرْضِ وَ لاَءُغْوِیَنَّهُمْ أَجْمَعِینَ.»(109)
گفت: پروردگارا، مرا تا روز رستاخیز مهلت ده (و زنده نگه‌دار.) فرمود: تو از مهلت یافتگانى، (اما نه تا روز رستاخیز، بلكه) تا روز و وقت معیّنى. گفت: پروردگارا،
( صفحه 235 )
چون مرا گمراه ساختى، من (نعمت‌هاى مادّى را) در زمین در نظر آنها زینت مى‌دهم و همگى را گمراه خواهم ساخت.پس شیطان هم به توحید در خالقیّت و ربوبیّت تكوینى خداوند معتقد بود و هم به معاد اعتقاد داشت، حال باید دید چه عاملى موجب كفر او گردید. براى این كه منشأ كفر شیطان را بشناسیم ضرورت دارد كه ابتدا نصاب توحید در اسلام، یعنى اولین مرتبه‌اى را كه یك انسان از دیدگاه اسلامى موحّد شناخته مى‌شود بشناسیم و آن عبارت است از اعتقاد به وحدت خالق و وحدت ربّ تكوینى و ربّ تشریعى و وحدت معبود، یعنى انسان هم خالق را یگانه بداند و هم او را كردگار و صاحب اختیار جهان و قانون گذار اصیل بداند و بعلاوه، معتقد به توحید در الوهیّت و عبودیّت باشد و تنها خداوند را شایسته پرستش بداند. با توجه به معرفت حدّ نصاب توحید روشن مى‌گردد كه منشأ كفر شیطان انكار ربوبیّت تشریعى بود، نه انكار ربوبیّت تكوینى.
همچنین خداوند متعال به رسولش فرمان مى‌دهد كه در هنگام بحث با اهل كتاب آنها را به عقیده مشترك بین خود و آنها دعوت كند كه همان اعتقاد به وحدانیّت خداوند و پرستش ذات بى‌همتاى اوست و سپس خداوند جمله‌اى را ذكر مى‌كند كه مفاد آن بازداشتن اهل كتاب از اعتقاد به ربوبیّت تشریعى غیر خداوند است كه بواقع همین اعتقاد اخیر موجب كفر آنها گردیده بود:
«قُلْ یَا أَهْلَ الْكِتَابِ تَعَالَوْا إِلى كَلِمَةٍ سَوَاءٍ بَیْنَنَا وَ بَیْنَكُمْ أَلاَّ نَعْبُدَ إِلاَّ اللَّهَ وَ لاَنُشْرِكَ بِهشَیْئا وَ لاَیَتَّخِذَ بَعْضُنَا بَعْضا أَرْبَابا مِنْ دُونِ اللَّهِ...»(110)
بگو: اى اهل كتاب، بیایید به سوى سخنى (گراییم) كه میان ما و شما یكسان است:این كه جز خداى یكتا را نپرستیم و چیزى را با او شریك نسازیم و برخى از مابرخى را به جاى خداى یكتا به ربوبیّت نگیرد.
مضمون برخى از روایاتى كه در تفسیر آیه فوق وارد شده است این است كه اهل كتاب انسانهایى چون خود را آفریدگار خود نمى‌دانستند، بلكه آنها احبار و راهبان خویش را به منزله ربّ تشریعى خود قرار داده بودند و حكم آنها را حكم خدا مى‌دانستند و قرآن اطاعت بى‌قید و شرط از احبار و راهبان را به اتّخاذ ارباب تعبیر مى‌كند: «و لا یتّخذ بعضنا بعضا اربابا من دون
( صفحه 236 )
اللّه» یعنى بى‌قید و شرط از بزرگانتان اطاعت نكنید كه این یك نوع شرك است. اما این شرك از مقوله شرك در خالقیّت و ربوبیّت تكوینى نیست. همچنین شرك در الوهیّت و عبودیّت نیست؛ چون آنها احبار و راهبان را عبادت نمى‌كردند. بلكه شرك در ربوبیّت تشریعى است؛ یعنى، در كنار خدا به وجود قانون گذاران دیگرى نیز معتقد بودند. مى‌گفتند كه افراد دیگرى، از جمله خود ما، حق دارند كه قانون وضع كنند، یعنى چنان نیست كه فقط قانون خدا معتبر باشد و از هر چه او بگوید باید اطاعت كرد؛ چنانكه ابلیس كه منكر ربوبیّت تشریعى شد، مى‌گفت «انا خیرٌ منه» من نباید آدم را سجده كنم. با این كه خدا فرمود آدم را سجده كن، گفت: من به آدم سجده نمى‌كنم چون بهتر از او (انسان) هستم؛ یعنى، این حكم و دستور خدا مورد قبول شیطان قرار نگرفت. به عبارت دیگر، حقّ حاكمیّت را مخصوص خدا نمى‌دانست. همین امر منشأ كفر ابلیس بود والاّ چنانكه گفتیم او منكر خدا و ربوبیّت و معاد نبود. منشأ كفر ابلیس انكار حاكمیّت مطلق خدا بود. آن كفرى كه اسلام به بعضى از اهل كتاب نسبت مى‌دهد و دستور مى‌دهد این كفر را رها كنند و به توحید برگردند، شرك تشریعى است؛ چنانكه قرآن مى‌فرماید:
«إِتَّخَذُوا أَحْبَارَهُمْ وَ رُهْبَانَهُمْ أَرْبَابا مِنْ دُونِ اللَّهِ و الْمَسِیحَ ابْنَ مَرْیَمَ وَ مَا أُمِرُوا إِلالِیَعْبُدُوا إِلها وَاحِدا...»(111)
دانشمندانشان و راهبانشان (صومعه داران ترسا) و مسیح پسر مریم را به جاىخداى یكتا به خدایى گرفتند و حال آن كه جز این فرمان نداشتند كه خداى یگانه رابپرستند.
آنها هیچ وقت در مقابل بزرگانشان به خاك نیفتادند و آنها را سجده و عبادت نكردند و منظور از به خدایى گرفتن احبار و راهبان اطاعت كوركورانه و بى‌قید و شرط از آنها و بواقع، منحصر ندانستن قانوگذارى به خداوند است.