تربیت
Tarbiat.Org

نظریه سیاسی اسلام جلد اول
آیت الله محمد تقی مصباح یزدی‏‏

. 8دموكراسى و مرجع قانونگذارى در اسلام و غرب

ملاحظه شد كه غرب با جدا كردن حوزه دین از حوزه مسائل اجتماعى به راه حلّ مورد پسند خود دست یافت و توانست مشكل تعارض بین دین و خواست مردم را حل كند. آیا ما نیز كه معتقد به اسلام هستیم در پى چنین راه‌حلّى هستیم؟ این همان اندیشه‌اى است كه به «سكولاریزم» مشهور است؛ یعنى، تفكیك دین از مسائل و شؤون زندگى؛ اعم از اجتماعى، حقوقى، سیاسى و خانوادگى. كسانى هم در این زمینه، براى «خدمت به فرهنگ ایرانى» دهها سخنرانى و مقاله‌هاى متعددى ارائه دادند تا مطرح كنند كه حوزه دین از سیاست و مسائل اجتماعى، حقوقى و اقتصادى جداست و در این راستا شبانه‌روز تلاش و فداكارى مى‌كنند. آیا ما نیز همین عقیده را داریم ؟ اگر چنین عقیده‌اى نداریم، مراقب باشیم كه فریب نخوریم و بدانیم آنچه را آنها مى‌گویند با آنچه ما به آن عقیده داریم سازگار نیست. متوجه باشیم كه اگر بین خواست خدا و خواست مردم تعارض ایجاد شد، آنچه را دین خدا تعیین كرده دنبال كنیم و در حقیقت خواست خدا را مقدّم بداریم.
البته بنده قصد تعیین تكلیف ندارم تا برداشت مخالفت با آزادى بشود. مردم در انتخاب خود آزادند، اما باید دقّت كنند كه آگاهانه و آزادانه انتخاب كنند و بدانند چه چیزى را انتخاب مى‌كنند. متوجه باشند كه آنچه امروزه به عنوان «دموكراسى در قانونگذارى» مطرح مى‌شود، یعنى مقدّم داشتن خواست مردم بر خواست خدا؛ یعنى كنار نهادن دین و خواست خدا. اگر مردم در صدد انتخاب هستند مواظب باشند كه فریب نخورند و متوجه باشند كه پذیرش اسلام، به عنوان مجموعه مقررات و قوانین حاكم بر جامعه، با پذیرش دموكراسى در قانونگذارى به هیچ وجه سازگار نیست.
كسانى كه در مقام فریب دادن مردم و ترویج التقاط در جامعه و خلط بحث هستند از سخنان و مثالهایى كه بنده مى‌زنم برآشفته مى‌شوند، چون از این كه نیّت‌ها و توطئه‌هاى آنها فاش شود نگران و ناراحت‌اند؛ البته برخى هم به جهت اغراض سیاسى و یا جناحى از این سخنان خوششان نمى‌آید. ولى اگر زشت و اگر زیبا، بنده آماده‌ام كه تا آخرین نفس در تبیین
( صفحه 169 )
دین و حمایت از تمامیّت دین تلاش كنم و همه پیامدهاى ناگوار را نیز به جان مى‌خرم و نه از هیچ تهدیدى مى‌ترسم و نه در هیچ دام تزویرى مى‌افتم.
ما در اینجا در صدد قطع و جزم دادن به احكام نیستیم، اما تذكر مى‌دهیم كه مردم هوشیار باشند و از عقل سلیم خود براى دستیابى به واقعیّات بهره‌ببرند و مراقب واژه‌ها و مفاهیم غربى و فریبنده باشند تا دین را از دست ندهند. باید مبانى فكرى نظریه‌هایى را كه مطرح مى‌شود بشناسند؛ مثلاً وقتى مطرح مى‌شود كه معیار پذیرش قانون خواست مردم است و «دموكراسى در قانونگذارى» طرح مى‌گردد، بیندیشند كه آیا انسان فقط تشكیل شده از همین بدن وتنها از یك زندگى مادى و مجموعه‌اى از خواسته‌هاى حیوانى برخوردار است، كه در این صورت تنها مردم حق قانونگذارى دارند؛ چنانكه غرب این دیدگاه را پذیرفته است. یا چنانكه در اندیشه اسلامى مطرح است، انسان علاوه بر كالبد مادى از بُعد متعالى و با ارزش روحانى و معنوى نیز برخوردار است و از این رو باید در قانونگذارى علاوه بر رعایت مصالح مادّى و نظم و امنیّت اجتماعى، مصالح معنوى نیز رعایت گردد و در این صورت انسان باید تابع اراده خدا باشد و معیار قانون خواست خداوند است.
پس پیش‌فرضى كه قبلاً بدان اشاره شد مطرح مى‌شود و آن این كه آیا واقعا انسان یك ساحت معنوى، فوق مادّى و متافیزیكى دارد یا خیر؟ آیا انسان بجز كالبد مادّى و خصلت‌هاى حیوانى، بُعد دیگرى نیز دارد كه بر اساس آن مى‌تواند با خداوند ارتباط داشته باشد؟ آیا واقعا زندگى پس از مرگ براى انسان وجود دارد؟ آیا واقعا رابطه‌اى بین این زندگى مادّى و زندگى پس از مرگ وجود دارد؟ جواب این سؤالات براى مسلمانان و متدیّنان واضح است، اما باید دقّت كنیم كه گرایشهاى سیاسى و اجتماعى ما با اعتقاداتمان هماهنگ باشد و در فكر و اندیشه و عمل ما التقاطى پدید نیاید. اگر واقعا معتقدیم خدایى هست، قیامتى هست و حساب و كتابى در كار هست، باید روشن كنیم و به نتیجه قطعى برسیم كه آیا واقعا عمل كردن به آن قانون غیر خدایى ـ این كه خواست مردم معیار قانون است ـ در زندگى ابدى ما تأثیر منفى دارد یا ندارد؟ این سؤال جواب حتمى و قطعى مى‌خواهد و با شك و تردید مشكل حل نمى‌شود و تشكیك در این زمینه كار عاقلانه‌اى نیست.
در غرب این مسأله حل شده است، آن هم یا با نفى عالم غیر مادّى و معنوى، یا با قرار دادن افكار و اندیشه‌ها در شك و احتمال و تردید و القاى این كه اساسا ارزش‌ها و بایدها و نبایدها
( صفحه 170 )
مبتنى بر حقایق عینى و خارجى نیستند كه متعلق یقین قرار بگیرند و اینها صرفا یك سرى اعتبارات و قراردادهایى هستند كه مبتنى بر خواست مردم‌اند و ارتباطى با دین ندارند. آنگاه روشنفكران غرب‌زده ما همین مطالب را در كتابهایشان مى‌نویسند و تحویل جوانان عزیز ما مى‌دهند و كار به جایى مى‌رسد كه شك‌گرایى تقدیس مى‌شود و بدان افتخار مى‌كنند! اما از نظر دین، مسأله این چنین نیست و ما باید از شك و تحیّر و تردید بدر آییم و با آگاهى و یقین تنها یك انتخاب و گزینه داشته باشیم؛ چنانكه قرآن از همان آغاز بر روى یقین تأكید دارد و مى‌فرماید: «وَ بِالاْآخِرَةِ هُمْ یُوقِنُونَ.»(86)
خداوند مى‌فرماید: متّقین كسانى هستند كه به عالم آخرت یقین دارند و نمى‌فرماید «یشكّون». پس اگر كسى مى‌خواهد از قرآن استفاده كند باید به عالم آخرت یقین داشته باشد. در جاى دیگر مى‌فرماید: «وَ فِى الاْءَرْضِ آیَاتٌ لِلْمُوقِنِینَ.»(87)
از سوى دیگر، در مقابل متأثرین از فرهنگ غرب كه مى‌گویند در هیچ مسأله‌اى انسان منطقا نمى‌تواند یقین پیدا كند، بخصوص درباره آنچه به ماوراى ماده مربوط مى‌شود، بدترین حالت انحطاط و سقوطى كه قرآن براى انسان ترسیم مى‌كند، حالت شك و تردید است: «فَهُمْ فِى رَیْبِهِمْ یَتَرَدَّدُونَ.»(88)
آن منافقان پیوسته در تیرگى شك و تردید خواهند ماند؛
همچنین قرآن مى‌فرماید:
«أَءُنْزِلَ عَلَیْهِ الذِّكْرُ مِنْ بَیْنِنَا بَلْ هُمْ فِى شَكٍّ مِنْ ذِكْرِى ...»(89)
آیا از میان همه ما، قرآن تنها بر او (محمد) نازل شده؟ آنها در حقیقت در اصل وحىمن تردید دارند.
قرآن از ما مى‌خواهد كه اهل یقین باشیم، بخصوص در مورد اصول دین؛ یعنى، خدا، نبوّت و قیامت. حال ما باید یكى از این دو را انتخاب كنیم، یا آن مكتبى را بپذیریم كه مى‌گوید اساسا انسان به یقین نمى‌رسد و همواره در شك و تردید باقى مى‌ماند و یا آن مكتبى كه ما را به انتخاب آگاهانه و یقین دعوت مى‌كند و فرماید تا اهل یقین نباشید نمى‌توانید از كتاب خدا بهره ببرید. تفاوت این دو فرهنگ تا آنجاست كه یكى بدترین حالت را براى انسان حالت شك و تردید و حیرت مى‌داند و انسان گرفتار شك و تردید را به مانند كسى مى‌داند كه در بیابانى
( صفحه 171 )
خوفناك قرار گرفته است و هر كسى او را به سمتى مى‌خواند و او سرگشته و حیران است كه چه مسیرى را برگزیند. در مقابل، فرهنگ غربى شك و تردید را بهترین ارزش مى‌داند و معتقد است كه تا انسان اهل حیرت و شك نشود، انسان نمى‌شود. پس بین این دو یكى را باید برگزینیم، یا اسلام را و یا فرهنگى كه حیرت و تردید را بهترین ارزش قلمداد مى‌كند و نمى‌توان هر دو را پذیرفت، چه این كه نمى‌توان پذیرفت كه اكنون هم شب باشد و هم روز و همین‌طور توحید و تثلیث نیز در یك اندیشه نمى‌گنجند.