تربیت
Tarbiat.Org

نظریه سیاسی اسلام جلد اول
آیت الله محمد تقی مصباح یزدی‏‏

. 9شبهه تعارض حاكمیّت با مقام خلیفة اللّهى انسان

شبهه دیگرى كه مطرح كرده‌اند عبارت است از این كه: انسان به تعبیر قرآن خلیفة اللّه است و معناى آن این است كه جانشین خدا در زمین است و به مانند خداوند عمل مى‌كند: همان طور كه خدا جهان را آفریده، انسان نیز باید پدیده‌هایى را بیافریند؛ همان‌طور كه خدا عالم را به دلخواه خود اداره مى‌كند، انسان نیز كه زمین را در اختیار دارد به میل خود عمل مى‌كند.
پاسخ شبهه فوق
پاسخ شبهه فوق این است كه باید معناى خلافت الهى را بدرستى شناخت و توجه داشت كه
( صفحه 78 )
عنوان «خلیفة اللّه» كه در قرآن براى حضرت آدم ذكر شده(37) مربوط به همه فرزندان آدم نیست؛
چرا كه قرآن بعضى از فرزندان آدم را شیاطین مى‌نامد و مى‌فرماید:
«وَ كَذلِكَ جَعَلْنَا لِكُلِّ نَبِىٍّ عَدُوّاً شَیَاطِینَ الاْءِنْسِ وَ الْجِنِّ»(38)
این چنین در برابر هر پیامبرى دشمنى از شیاطین انس و جن قرار دادیم.
بى‌تردید شیطان انسى خلیفة اللّه و از جمله كسانى نیست كه ملائكه مى‌بایست درمقابلشان سجده مى‌كردند، آنگاه كه خداوند فرمود:
«وَ إِذْ قَالَ رَبُّكَ لِلْمَلاَئِكَةِ إِنّىِ خَالِقٌ بَشَرا مِنْ صَلْصَالٍ مِنْ حَمَاءٍ مَسْنُونٍ، فَإِذَا سَوَّیْتُهُ ونَفَخْتُ فِیِه مِنْ رُوحِى فَقَعُوا لَهُ سَاجِدِینَ.»(39)
هنگامى كه كار آن را به پایان رساندم و در او از روح خود دمیدم، همگى براى اوسجده كنید. همه فرشتگان، بى‌استثناء، سجده كردند.
خلیفة اللّه داراى شرایط و ویژگى‌هاى بزرگى است؛ از جمله: 1ـ علم به اسماء : «وَ عَلَّمَ آدَمَ الاْءَسْمَاءَ كُلَّهَا ...»(40)
2ـ خلیفه الهى باید صلاحیت اجراى عدالت در زمین را داشته باشد. پس
انسان اهریمن‌خویى كه عالم را به خاك و خون مى‌كشد و از هیچ جنایتى فروگذار نیست و كسى كه بهره‌اى از عدالت نبرده، نمى‌تواند خلیفة اللّه باشد؛ و مگر خداوند ظالم است كه خلیفه او نیز ظالم باشد؟ خلیفة اللّه كسى است كه در زندگى فردى و اجتماعى صفات خدا را به ظهور برساند، نه هر كسى كه روى دو پا راه مى‌رود. بنابراین، كسانى كه سعى در گمراه كردن مردم و براندازى حكومت اسلامى را دارند، نه تنها اشرف مخلوقات نیستند، بلكه همان شیاطین انسى هستند كه خداوند آنها را از حیوانات پست‌تر مى‌داند و درباره آنها مى‌فرماید:
«إِنَّ شَرَّ الدَّوَابُّ عِنْدَ اللَّهِ الصُّمُّ الْبُكْمُ الَّذِینَ لاَ یَعْقِلُونَ»(41)
( صفحه 79 )
این گفته كه كرامت انسانى به آزادى است و هر چیزى كه این آزادى را محدود كند محكوم و مطرود است، شعار فریبنده‌اى است كه در دنیاى غرب مطرح شده است و در كشورهاى دیگر نیز عده‌اى بدون توجه به لوازمش آن را پذیرفته‌اند و مرتّب بر آن پاى مى‌فشرند. بى‌شك پرداختن به آن شعار و اهدافى كه در پوشش آن دنبال مى‌شود، بحث مفصلى را مى‌طلبد كه انشاءالله، در آینده، بدان خواهیم پرداخت. اما اكنون اجمالا این سؤال را طرح مى‌كنیم كه منظور از این كه انسان باید مطلقا آزاد باشد و هیچ محدودیتى نداشته باشد چیست؟ آیا منظور این است كه هیچ قانون الزام‌آورى نباید وجود داشته باشد؟ این را كه هیچ انسان عاقلى نمى‌پذیرد، زیرا معنایش این است كه هر كس براى انجام هر كارى آزاد است. هر كس آزاد است كه به قتل، تعرّض به ناموس مردم و ایجاد ناامنى در جامعه اقدام كند! بى‌شك اولین زیان و آفت چنین نگرشى متوجه گوینده‌اش مى‌شود؛ اصلاً مگر امكان دارد در اجتماعى كه با چنین آزادى‌اى خو گرفته است زندگى كرد؟ پس مسلما آزادى نامحدود نیست و انسان آزاد نیست كه در هر شرایطى هر كار خواست انجام دهد.
پس از آن كه روشن گردید آزادى محدود و مشروط است، این سؤال طرح مى‌شود كه چه كسى باید گستره و حدود آزادى را تعیین كند؟ و حد و مرز آزادى كجاست؟ اگر بنا باشد هر فردى خودش دامنه و حد و مرز آزادى را تعیین كند، نتیجه این مى‌شود كه هر كس به هر چه دلش خواست عمل كند وهمان اشكالى كه در ارتباط با آزادى مطلق بدان اشارت رفت خود مى‌نمایاند. پس بناچار باید براى ترسیم و تعیین دامنه و حد و مرز آزادى مرجعى قانونى در نظر گرفت. در این صورت، اگر كسى قبول كرد كه خدایى وجود دارد كه مصالح و مفاسد انسان را بهتر از او مى‌شناسد و هیچ نفعى از زندگى انسانها به او نمى‌رسد و او تنها خیر بندگانش را مى‌خواهد، آیا در نزد او كسى سزوارتر از خداوند براى تعیین حدّ آزادى هست؟ پس در نظام فكرى و اعتقادى مسلمانان هیچ تناقضى وجود ندارد، زیرا آنها معتقد به خدایى هستند كه بهتر از همه مصالح و مفاسد انسانها را مى‌شناسد و بهتر مى‌داند كه سعادت آنها در چیست؛ و همو حد و مرز آزادى را بیان كرده است.
اما اگر معتقد به خداوند نشدیم یا بر فرض اعتقاد به توحید، خداوند را به عنوان مرجع تعیین كننده حد و مرز آزادى نشناختیم و معتقد شدیم كه مردم خود باید حد و مرز آزادى را تعیین كنند، به هزاران مفسده مبتلا مى‌شویم؛ چون هیچ گاه همه مردم بر یك رأى و نظر اتفاق
( صفحه 80 )
نخواهند كرد. حال اگر اكثریّتى هم وجود داشت و به تعیین حدود آزادى مبادرت كرد، آن اقلیّت كه حدود آزادى ترسیم شده توسط اكثریّت را قبول ندارد، چگونه به حقوقش مى‌رسد؟ پس گرچه آزادى واژه‌اى زیبا و دلپذیر است، اما مطلق و نامحدود نیست و هیچ كس به آزادى مطلق ملتزم نمى‌گردد.

( صفحه 81 )