براى رفع تعارض علم و دین متدیّنین غربى با تشكیك در حوزه قلمرو دین راه حلى ارائه دادند و این شبهه را مطرح ساختند كه اساسا حوزه دین از حوزه علوم و فلسفه جداست. این كه ما گاهى مىگوییم فلان ارزش فلسفى، ارزش اخلاقى و یا ارزشى انسانى با دین سازگار است یا سازگار نیست، بنابر فرضى است كه هر دو در یك نقطه تلاقى كنند؛ چون وقتى دو خط فرض كنیم كه یكى مایل به دیگرى است، در نقطهاى آن دو خط همدیگر را قطع مىكنند. اما اگر دو خط موازى باشند، هیچگاه باهم تلاقى نمىكنند و تعارضى نخواهند داشت؛ چون هر یك از دو خط به هدفى منتهى مىشود كه مستقل از هدف خط دیگر است.
( صفحه 165 )
در تبیین و توجیه رابطه علم و دین گفتهاند كه باید بین دین و علم، دین و فلسفه، دین و عقل و دین و ارزشهاى اخلاقى آشتى برقرار كرد و دو جهت و دو حوزه مستقل را براى آنها ترسیم كرد؛ یعنى، حوزه دین از حوزه علوم دیگر جداست و حوزه دین ارتباط با خداست و آنچه از این ارتباط ناشى مىشود؛ از قبیل نیایش، نماز، دعا و یك سلسله مسائل كاملاً شخصى كه هیچ ربطى به دیگران ندارد. در این حوزه، نه علم دخالتى دارد و نه فلسفه و نه هیچ عامل دیگرى؛ اینجا فقط مربوط به دل است. اگر چیز دیگرى در این حوزه با دین شریك باشد، آن عرفان است؛ چون دین وعرفان از یك مقوله هستند و تقریبا از یك آبشخور برخوردارند. پس علم، فلسفه وتعقل ربطى به قلمرو دین ندارند؛ بلكه قلمرو این سه نیز از یكدیگر جداست و هر یك ابزار خاص خود را دارند.
اما در حوزه اخلاق، آن ارزشها و بایدها و نبایدهایى كه در حوزه رابطه با خداست، مثل این كه آیا باید نماز خواند یا نه؟ مربوط به دین است و در این قلمرو با علم تعارضى ندارد. اما اگر باید و نبایدها مربوط به زندگى اجتماعى انسان شد، مثل این كه در مورد دزد مطرح مىشود كه چگونه باید با او برخورد كرد؟ آیا باید او را مجازات كرد یا خیر؟ آیا باید خائن و هر كسى را كه مرتكب جنایتى مىشود مجازات كرد یا خیر؟ در این خصوص مىگویند: هر كسى كه جرم و جنایتى مرتكب مىشود بیمار است و باید معالجه شود و لازم است كه با نرمى و ملاطفت و در جاى مناسبى به معالجه او پرداخت و از او مراقبت و پرستارى كرد تا دست از جنایت بردارد!
ما در هیچ كجاى دنیا و در هیچ كشورى سراغ نداریم كه با جانى و بزهكار به مانند بیمار برخورد كنند و او را مجازات نكنند؛ اما در مقام ارائه تئورى مىگویند: جانى را نباید مجازات كرد و اساسا مجازات متناسب با انسان و سازگار با كرامت انسانى نیست و به عنوان یك اصل كلّى مطرح مىكنند كه انسان ولو بدترین جنایتها را مرتكب شود، مطلقا نباید مجازات شود، زیرا این نوع برخورد مخالف شأن و مرتبه انسان است. در برابر این گرایش، ما مسلمانان معتقدیم كه دین در همه امور و شؤون زندگى دخالت مىكند و قانون ارائه كرده است؛ مثلاً در مورد دزد مىفرماید:«وَ السَّارِقُ وَ السَّارِقَةُ فَاقْطَعُوا أَیْدِیهُمَا...»(85)
كسانى كه مسائل اجتماعى را از حوزه دین جدا كردهاند، مىگویند دین حق ندارد كه در این
( صفحه 166 )
عرصهها دخالت كند. دین تنها مىتواند بگوید نماز بخوانید و یا چگونه با خداوند نیایش كنید؛ اما این كه با یك جنایتكار چگونه باید برخورد كرد ربطى به دین ندارد. مسلما در این موارد علم تجربى نیز دخالت ندارد، چون دستاورد علم تجربى یك سلسله از توصیفاتى است كه روابط عینى پدیدهها را بیان مىكند. به عبارت دیگر، علم «هستها» را بیان مىكند و نمىتواند «بایدها و نبایدها» را تعیین كند و احكام ارزشى از علم بر نمىآید. پس در زمینه ارزشهاى اخلاقى و اجتماعى، اعم از قوانین حقوقى، مدنى، كیفرى و مباحث خالص اخلاقى كه در آنها باید و نبایدهاى ارزشى مطرح مىشوند، نه دین دخالت دارد و نه علم به معناى «ساینس» و علم مصطلح در علوم تجربى.