تربیت
Tarbiat.Org

نظریه سیاسی اسلام جلد اول
آیت الله محمد تقی مصباح یزدی‏‏

. 3محورهاى سه گانه توطئه فرهنگى

با توجه به این كه مردم ایران تابع مكتب اهل بیت علیهم‌السلام هستند و الگوى خودشان را از ائمه اطهار و از سیدالشهداء گرفته‌اند و این باور و اعتقاد كه باید براى تحقق آرمانهاى اسلامى از جانشان و مالشان و همه عزیزانشان بگذرند، در دل آنها ریشه دارد و با شیر اندرون شده است و با جان بیرون خواهد رفت؛ دشمنان مى‌كوشند كه این اعتقاد را سست كنند. مى‌خواهند كارى كنند كه نسل آینده این چنین فریفته حكومت دینى نباشد. افكارى را در نسل جوان رواج مى‌دهند كه اعتقادشان را به این سبك حكومت دینى و كسانى كه به نام دین حكومت مى‌كنند ضعیف كند، زیرا مردم و جوانان معتقدند كه باید دین حاكم باشد و سررشته حكومت هم در دست دین‌شناسان و دین‌مداران باشد كه در رأس آنان ولىّ فقیه قرار دارد؛ تا این اعتقاد در عمق دل جوانها نفوذ دارد امكانى براى سرنگون كردن این رژیم و براندازى حكومت اسلامى وجود نخواهد داشت.
( صفحه 34 )
پس باید این اعتقاد را از بین برد، اما از چه راهى؟ طبعا نشر افكار به وسیله یك گروه روشنفكر ممكن است فراهم بشود، لذا سعى كردند كه یك مركزیتى در میان مراكز فرهنگى و دانشگاهى به وجود آورند، كسانى را عَلَم كنند و بفریبند و وادار كنند كه چنین افكارى را در جامعه پخش كنند؛ تا تدریجا به واسطه نشر این افكار لااقل شكى در دلهاى مردم و بخصوص نسل جوان پیدا بشود و اعتقاد راسخشان نسبت به حكومت اسلامى و ولایت فقیه سست گردد. سست شدنِ عقیده نسل جوان به حكومت اسلامى براى آنها ایده‌آل است. چون اگر شكى پیدا شد دیگر یك نوجوان سیزده‌ساله حاضر نمى‌شود نارنجك به خودش ببندد و زیر تانك برود. چنین حركت‌هایى وقتى انجام مى‌گیرد كه جوان ایمان قطعى به آخرت و حساب و كتاب و درستى راهش و اهمیّت ارزش‌هایش داشته باشد. اگر شك پیدا شد، كافى است كه یك پا جلو بگذارد و یك پا عقب، و این حالت تردید زمینه را براى خواسته‌هاى آنها فراهم خواهد كرد.
در راستاى این هدف بود كه با كمك عناصر دست نشانده خود و عوامل فریب‌خورده و با بهره‌گیرى از راههاى گوناگونى كه در طول تاریخ تجربه كرده بودند و با فریفتن كسانى كه در عقاید و افكارشان ضعف و سستى وجود دارد توسط وسایط مرموز خود و سوق دادن آنها به سمت اهداف خود، حركت خود را در چند محور شروع كردند:
الف) ترویج تفكر جدایى دین از سیاست
اولین محور فعالیت و حركت آنها جدایى حكومت و سیاست از دین است. براى تبلیغ این امر زمینه‌هاى زیادى فراهم بود. قرنها در مغرب زمین و در اروپا روى این مسأله كار شده بود، كتابها نوشته شده بود و تحقیقات گسترده‌اى انجام گرفته بود و در نتیجه آن فعالیت‌ها، در مغرب زمین، مسأله سكولاریزم و تفكیك دین از سیاست و از اجتماع جاى خودش را باز كرده بود. براى رسیدن به این هدف، اینجا نیز باید زمینه‌اى فراهم كرد كه دست‌كم كسانى معتقد بشوند كه حساب دین از سیاست جداست. البته كم و بیش زمینه‌هایى نیز وجود داشت: در بین همان كسانى كه در انقلاب نقشى داشتند و بعد هم در اداره حكومت اسلامى وظایفى به عهده گرفتند، چنین زمینه‌هایى و چنین تفكرى وجود داشت و آنها معتقدند كه بین دین و سیاست مرزى وجود دارد و در این زمینه سخنرانى‌هایى كرده بودند و كتابهایى نوشته بودند.
( صفحه 35 )
تقویت این گرایش به وسیله كارهاى فرهنگى كه در مغرب زمین انجام گرفته بود كار مشكلى نبود.
پس یكى از محورهاى فعالیت فرهنگىِ دشمن، ترویج تفكر تفكیك دین از سیاست است. البته همه مردم تحت تأثیر این فكر واقع نمى‌شوند. مردمى كه براى حكومت دینى عزیزانشان را داده‌اند، از مالشان گذشته‌اند و همه مشكلات را تحمل كرده‌اند، به آسانى تحت تأثیر این فكر قرار نمى‌گیرند؛ مخصوصا با توجه به این كه هنوز طنین صداى ملكوتى امام در گوششان هست و كلامى كه از مرحوم مدرس نقل شده است ـ كه دیانت ما عین سیاست ماست ـ به این زودى فراموش نمى‌شود.
ب) انكار ولایت فقیه
محور دوم فعالیت دشمنان و روشنفكران غرب‌زده القاء این فكر است كه بر فرض بپذیریم دین هم مى‌تواند در امور اجتماعى و سیاست دخالت كند و احكام دینى باید در جامعه پیاده شود و در سیاست نیز باید ارزش‌هاى دینى رعایت شود، اما حكومت دینى به معناى حكومت فقهاء نیست. كافى است قوانینى كه در مجلس شورا تصویب مى‌شود، از یك فیلترى بگذرد كه خلاف دین نباشد. همین كه این قوانین خلاف دین نبود حكومتْ دینى مى‌شود، چون همه قوانین موافق دین اجرا مى‌شود؛ حكومت دینى نیز معنایى غیر از این ندارد.
پس محور دوم این بود كه اگر نتوانیم همه مردم را قانع كنیم كه دین از سیاست جداست، مى‌گوییم بله دین و سیاست با هم توأم‌اند، اما معناى حكومت دینى این است كه احكام دینى اجرا شود، ولى این‌كه اجرا كننده‌اش چه كسى باشد ربطى به دین ندارد. مردم هر كس را براى اجراى احكام دینى انتخاب كردند، او حاكم دینى خواهد بود. پس دینى بودن حكومت به این است كه احكام دین اجرا شود، نه این كه حاكمْ متدین، عالم و فقیه باشد. این را كه دین در سیاست دخالت دارد مى‌پذیریم، اما نمى‌پذیریم كه مجرى احكام دینى باید فقیه باشد، یا در رأس حكومت دینى باید ولىّ فقیه قرار گیرد. بى‌تردید روى این محور؛ یعنى، تفكیك حكومت دین از تئورى ولایت فقیه نیز بسیار كار كرده‌اند و كماكان فعالیت آنها ادامه دارد. در روزنامه‌ها و حتى در روزنامه‌هاى كثیرالانتشار و در مجلات گوناگون به صورت‌هاى گوناگون مطالبى ارائه مى‌گردد. حول این محور، در دانشگاه‌ها و مراكز دیگر میزگردهایى تشكیل
( صفحه 36 )
مى‌شود تا در متدینینى كه هنوز معتقد به عدم جدایى دین از سیاست‌اند این فكر را جا اندازند كه حكومت دینى مورد قبول است، اما ولایت فقیه ملازم با حكومت دینى نیست.
این محور فعالیت مى‌تواند در عده زیادى از جوانانى كه آشنایى چندانى با احكام اسلامى و مبانى فقهى ندارند مؤثر باشد، بخصوص كه با ابزارهاى فرهنگى زیادى توأم گردد و تبلیغات فراوانى در جهت آن انجام بگیرد؛ ولى هنوز، در جامعه، هستند كسانى كه تحت تأثیر این افكار واقع نمى‌شوند و ولایت فقیه را كه در قانون اساسى نیز محور قرار گرفته ركن تفكر و حركت خودشان تلقى مى‌كنند و به این كه این انقلاب بحق در عالم به نام انقلاب ولایت فقیه و حكومت ولایت فقیه شناخته شده پایبند هستند.
ج) خدشه در شكل ولایت فقیه
طبیعى است در مواجهه با كسانى كه معتقد به ولایت فقیه هستند، از راه دیگرى باید در آنها نفوذ كرد و آن القاى این فكر است كه ولایت فقیه اَشكال گوناگونى مى‌تواند داشته باشد و این شكل از ولایت فقیه كه در ایران اجراء شده است مخدوش و قابل تجدیدنظر است. این نحو ولایتى كه در ایران اجرا شده است صحیح نیست و با اصول دموكراسى و با لیبرالیزم نمى‌سازد، باید كارى كرد كه ولایت فقیه با دموكراسى و ارزش‌هاى پذیرفته شده در دنیاى حاضر وفق پیدا كند. پس محور حركت سوم فكرى مخدوش كردن شكل ولایت فقیه در جمهورى اسلامى است.
حاصل بحث تا اینجا این است كه از نقطه نظر فكرى و نظرى تمام اهتمام دشمن و استكبار جهانى متوجّه این است كه این حكومت را از سه راه تضعیف كند. گرچه آنان از لحاظ عملى نیز برنامه‌هاى خاصى اجرا كرده‌اند و هنوز هم اجرا مى‌كنند، اما آن برنامه دراز مدّتى كه امیدوارند نسل آینده این مملكت آن را بپذیرد كار فكرى است. محور اول آن برنامه این است كه دین از سیاست جداست كه گروهى این را قبول خواهند كرد. دوم این كه دین از سیاست جدا نیست، امّا حكومت دینى از ولایت فقیه جداست، این نظریه نیز در قشرى مى‌تواند مؤثر باشد. سوم این‌كه به آن كسانى كه در اعتقاد به ولایت فقیه خیلى راسخ و استوارند چنین القاء شود كه ولایت فقیه را قبول داریم، امّا این شكل ولایت فقیه كه در ایران اجرا شده است باید تغییر یابد. بالاخره آنها به دنبال این هستند كه به نحوى در دل جوانها
( صفحه 37 )
شبهه به وجود آورند تا اعتقاد آنها به این نظام و ارزش‌هاى این نظام سست شود. اگر چنین شد، راه نفوذ براى استكبار جهانى در درون جامعه اسلامى و حتى در درون حكومت اسلامى باز مى‌شود.
كسانى كه تحت تأثیر یكى از این سه فكر قرار بگیرند، هر كجا كه باشند، هر پستى كه داشته باشند، در هر قشرى از اقشار جامعه حضور داشته باشند و هر موقعیت و پایگاه اجتماعى كه داشته باشند، مى‌توانند كمكى به خواسته‌هاى استكبار جهانى بكنند و در راه رسیدن استكبار به اهداف خودش نقشى را ایفا كنند.