در سلسله مباحث نظریه سیاسى اسلام، درباره اصول موضوعه و مقدّمات تبیین این نظریه مطالبى را به عرض رساندیم و به شبهههاى القا شده در این زمینه پاسخهایى ارائه دادیم. اكنون در ادامه مباحث گذشته یك جمع بندى كلّى از مطالب گفته شده ارائه مىكنیم:
از دیدگاه اسلام، انسان موجودى متحرك یا به تعبیرى مسافرى است كه از مبدئى به سوى مقصدى ـ كه كمال و سعادت نهایى اوست ـ در حركت است. طول و گستره زندگى به منزله مسیرى است كه جهت رسیدن به مقصد باید طى شود. براى این كه این مطلب در اذهان جوانان ما بهتر جا بگیرد مثالى را ذكر مىكنم: فرض كنید رانندهاى مىخواهد از شهرى مثل تهران حركت كند و به مشهد برود. اگر دست و پاى این راننده فلج باشد، طبعا نمىتواند رانندگى كند و در صورتى مىتواند رانندگى كند كه اعضاى بدن او سالم باشد و داراى قدرت اختیار و انتخاب نیز باشد و بتواند هر زمان كه خواست به سمت راست یا چپ بپیچد و یا پدال گاز و ترمز را فشار دهد. انسان در سیر تكاملى خویش باید مختار و داراى قدرت اختیار و انتخاب آزاد باشد و گرنه نمىتواند در چنین مسیرى كه به سوى تكامل جهت دارد حركت كند. از اینرو، خداوند متعال به انسان قدرت انتخاب و اختیار داده است كه با پاى «انتخاب و اختیارِ» خود در این مسیر حركت كند و به مقصد برسد؛ كه اگر این گونه نباشد به آن مقصد نخواهد رسید. بنابراین، اگر كسى فكر كند كه بطور جبرى مىتواند این مسیر تكاملى را سیر كند و به مقصد برسد در اشتباه است. انسان باید آزاد و از قدرت انتخاب برخوردار باشد تا بتواند این مسیر را بپیماید.
انسان به هر اندازه در انتخاب خویش آزاد باشد كارش ارزشمندتر است، اما به صرف این
( صفحه 216 )
كه رانندهاى داراى قواى جسمانى سالمى باشد، ضمانتى ندارد كه به مقصد برسد؛ زیرا ممكن است از روى عصیان و هوى و هوس راه غلطى را انتخاب كند و بدون هیچ اجبارى و با دست خود فرمان را بچرخاند و با پاى خود پدال گاز را فشار دهد و به درّهاى سرازیر شود و سقوط كند. پس برخوردارى از انتخاب و اختیار به تنهایى نمىتواند انسان را به سعادت برساند، بلكه این شرط لازمى است براى این كه علّت تامّه حاصل شود و به اصطلاح، شرط كافى براى رسیدن به سعادت این است كه انسان به علایم راهنمایى توجه كند و ضوابط و شرایط رانندگى را بطور صحیح رعایت كند، تا بتواند به مقصد برسد. اگر بگوید كه من موجودى قوى و انتخابگر هستم و دلم مىخواهد بر خلاف قوانین و ضوابط رانندگى حركت كنم، كسى هم نباید مانع حركت من شود، باید متوجّه باشد كه در نهایت مسیرش به سقوط در ته درّه و هلاكت مىانجامد.
پس علاوه بر این كه انسان باید قواى جسمانى سالمى داشته باشد، باید راه را هم بداند و مقرّرات را نیز رعایت كند. مقرّرات رانندگى به دو دسته تقسیم مىشود: در دسته اوّل قوانینى وجود دارد كه اگر رعایت نشود، به خود راننده آسیب وارد مىشود. مثلاً اگر از جاده منحرف شود، ممكن است به ته درّه سقوط كند، یا از روى پل سقوط كند كه ضررش به خود راننده و ماشین وارد مىشود. براى جلوگیرى از چنین خطراتى علایم هشدار دهندهاى: از قبیل تابلوهاى پیچ خطرناك، از سمت راست حركت كنید، یا از سرعت خود بكاهید و... نصب مىشود تا راننده برخلاف قوانین رانندگى حركت نكند و احتیاط كند تا سالم بماند. ولى در دسته دوّم، تخلّف از مقررات راهنمایى و رانندگى نه تنها باعث مىشود كه جان خود راننده به خطر بیفتد، بلكه باعث مىشود دیگران هم به خطر بیفتند و تصادفاتى رخ مىدهد كه گاه جان صدها انسان را به خطر مىاندازد.
گاهى دیده شده، در بعضى از جادههاى بزرگ و بزرگراهها بخصوص در بعضى از كشورهاى خارجى كه سرعت زیاد مُجاز است، تخلفاتى موجب مىشود كه صدها خودرو با یكدیگر برخورد كنند و در نتیجه، جان انسانهاى زیادى به خطر بیفتد و گاهى در روزنامهها مىنویسند كه مثلاً در آلمان در یك تصادف 150 خودرو با هم برخورد كردند. طبیعى است كه در این گونه مواقع فقط به هشدار دادن و توصیه به رعایت احتیاط اكتفا نمىشود، بلكه چراغ
( صفحه 217 )
راهنما و علایم هشدار دهنده قوىترى نصب مىكنند؛ چشمهاى الكترونیكى، وسایل عكسبردارى اتوماتیك و احیانا پلیس مىگمارند تا راننده متخلّف را تعقیب و جریمه كنند و به مجازات برسانند. تخلّف در حالت اوّل موجب مىشود كه ماشین از جاده خارج و واژگون شود و دست و پاى راننده بشكند. در این صورت دیگر راننده را جریمه نمىكنند، زیرا او به خودش ضرر وارد كرده است. اما در حالت دوّم، تخلّفات موجب مىشود كه دیگران نیز به خطر بیفتند و از اینرو پلیس متخلّف را تعقیب مىكند و به مجازات مىرساند.