با توجه به این كه جامعه اسلامى باید بر اساس احكام و قوانین اسلامى و قوانین متغیّرى كه در چارچوبه ارزشهاى اسلامى وضع مىشود اداره گردد و سیستم حكومتى باید با قوانین اسلام منطبق باشد و مجریان قانون نباید از محدوده احكام و دستورات اسلامى پا را فراتر نهند و مردم نیز موظفاند كه به قوانین اسلامى عمل كنند، حال این سؤال اساسى مطرح مىشود كه آیا چنین نظریهاى با آزادى انسان سازگار است؟ انسان باید در وضع مقررات زندگى خود و در كیفیّت اجراى آن آزاد باشد، این كه بگوییم حتما باید در این چارچوب حركت كند و این مقررات را رعایت كند، با اصل آزادى انسان كه یكى از حقوق مسلّم بشر است منافات دارد.
پیش از پرداختن به شبهه و سؤال فوق، لازم است نكتهاى را به عنوان مقدمه عرض كنم كه در بحثهاى دیگر نیز مورد استفاده قرار مىگیرد و باید با دقّت مورد توجه قرار گیرد: هنگامى كه ما با مفاهیم عینى و انضمامى سروكار داریم، تفاهم چندان مشكل نیست. براى مثال، در علوم طبیعى ما با مفاهیم عینى روبرو هستیم؛ یعنى، وقتى مىگوییم آب، حركت و برق؛ و در امور پزشكى، وقتى مىگوییم چشم، گوش، دست و پا، معده، ریه و كبدْ تفاهم درباره این مسائل آسان است؛ زیرا همه مىفهمند كه منظور از این الفاظ چیست. بله ممكن است بندرت موارد ابهامآمیزى وجود داشته باشد، مثل این كه اگر آب گلآلود بود، باز هم آب هست یا نه؟ اینگونه موارد نادر است و غالبا آنجا كه سروكار ما با مفاهیم عینى و انضمامى است چندان مشكلى در تفاهم پیش نمىآید. اما آنجا كه سروكار ما با مفاهیم انتزاعى است ـ مثل مفاهیم فلسفى و مفاهیمى كه در علوم انسانى مانند روانشناسى، جامعهشناسى، حقوق، علوم سیاسى و امثال آنها به كار مىرود ـ تفاهم مشكل مىشود. گاهى واژهاى داراى تعریفهاى بسیار متغایرى است و این اختلاف در تعاریف كه براى این واژه ذكر مىشود، موجب بروز مشكلات بسیارى در
( صفحه 92 )
تفاهم مىشود. غالبا در بحثهایى كه بر سر چنین واژههایى درگیر مىشود، افراد به نتیجه قطعى و مشخصى نمىرسند.
براى مثال، همه با واژه فرهنگ آشنا هستیم و این واژه در نظام آموزشى، در سطوح گوناگون، فراوان به كار رفته است و همچنین در اشعار و ادبیات و سخنان روزمره؛ با این وجود اگر از كسى بپرسند فرهنگ چیست؟ شاید در بین هزاران نفر، یك نفر پیدا نشود كه درست بتواند فرهنگ را تعریف كند. حتى متخصصینى كه در مقام تعریف واژه فرهنگ برآمدهاند، معتقدند كه این واژه از پنجاه تا پانصد تعریف دارد! طبیعى است كه وقتى اصطلاح شایعى چنین ابهامى در تعریف آن باشد، آن ابهام و تفاوت نگرشْ مسائل و دغدغههاى اجتماعى را نیز تحت تأثیر خود قرار مىدهد. از اینرو، وقتى سخن از توسعه فرهنگى به میان مىآید، سؤال مىشود توسعه فرهنگى چیست و مصادیق آن كدام است؟ و در چه صورت و چگونه فرهنگ توسعه مىیابد؟ اگر بودجهاى در مجلس شوراى اسلامى براى توسعه فرهنگى تصویب شد، اگر مصارف مشخص و مصادیق روشنى براى آن در نظر گرفته نشود، در هر وزارتخانهاى از این واژه انتزاعى به نوعى تعریف مىشود و مصادیق خاصى مطمح نظر قرار مىگیرد و زمینه براى سوء استفاده سودجویان فراهم مىشود.