آنچه جوهر فرهنگ اسلام را تشكیل مىدهد خدامحورى در مقابل انسان محورى است، بر این اساس در اینجا این بحث مطرح مىشود كه آیا باید خدا را ملاك ارزشها دانست یا خواستههاى انسانى را؟ آیا حاكمیّت واقعى از آن خداست و یا از آنِ انسانها؟ آیا جایگاه اصلى فكر، اندیشه، سیاست، حقوق و سایر شؤون زندگى ما متعلق به خداست یا مربوط به هوسهاى انسانهاست؟
گرچه مىدانم كه بیان این مطالب عوارض ناگوارى برایم در پى دارد، اما بزرگترین رسالت روحانیت در این عصر این است كه فضاى غبارآلود موجود را با تبیین مبانى اندیشه اسلام شفاف كنند تا مردم، با بررسى نظرات گوناگونى كه در كتابها و نشریات به چاپ مىرسد، نظرى را كه برگرفته از اسلام و منابع اسلامى است از نظرات دیگران باز شناسند و بدین وسیله مرز كفر و شرك و اسلام روشن گردد و صاحبان اندیشههاى الحادى و التقاطى از اندیشمندان اسلامى تمیز داده شوند.
( صفحه 179 )
كار اصلى و اساسى روحانیّت این است و قرآن كریم نیز در این خصوص مىفرماید: اگر كسانى كه اهل كتاب و اهل علم هستند، بدعتها را آشكار نكنند و حقایق را روشن نكنند، مشمول لعنت خدا و فرشتگان و همه خلایق قرار خواهند گرفت: «أَولئِكَ یَلْعَنُهُمُ اللَّهُ وَ یَلْعَنُهُمُ اللاَّعِنُونَ.»(92)
پس وظیفه اصلى ما این است كه فضا را روشن كنیم تا مفاهیم و در نهایت مرز بین اسلام و كفر روشن شود و مشخص شود كه در چه اندیشههایى اختلاط و التقاط وجود دارد. چون همین التقاطها و اختلاط بین حق و باطل باعث شد كه حادثه دردناكى چون حادثه عاشورا و قبل از آن جنگها و درگیرىهاى امیرمؤمنین (علیه السلام) با مسلمانان به وجود بیاید و اساسا در طول تاریخ همین اختلاطها و التقاطها و ابهامها منشأ مفاسد بسیارى براى جامعه اسلامى گردیده است. تا این كه مردى از تبار اهل بیت قیام كرد و بسیارى از مفاهیم اسلامى را روشن كرد، مردم نیز او را پذیرفتند و به ندایش لبیك گفتند و انقلاب عظیم اسلامى را در ایران به وجود آوردند.
بدیهى است كه تا جوانان غیورى كه همه چیز خود را فداى اسلام كرده و مىكنند وجود دارند، هرگز اجازه نخواهند داد به آرمانهاى اسلام كوچكترین خدشهاى وارد شود. بحمدالله مردم مسلمان ما از آگاهى سیاسى و اجتماعى بسیار بالایى برخوردار هستند و به وظیفه خود واقفاند و مىدانند كه چگونه باید عمل كنند. ما نیامدهایم كه وظیفه عملى براى آنها تعیین كنیم، وظیفه ما تنها روشن كردن جوّ فكرى و عقیدتى است. ما فقط مىخواهیم روشن كنیم كه مبانى نظرى و عملى اسلامى چیست. مىخواهیم بگوییم فرهنگ اسلامى چیست و فرهنگ غربى و الحادى كدام است. مىخواهیم به مردم بگوییم كه اومانیسم، سكولاریزم و لیبرالیزم
عناصر اصلى فرهگ كفر و الحاد است و در برابر آن خدامحورى، اصالت دین و ولایت فقیه و محدود بودن قانونى فعالیّت انسان در دایره اطاعت از خداى یگانه عناصر اصلى تفكر اسلامى است. این دو فرهنگ در برابر هم قرار دارند: فرهنگ اول انسان را به آزادى مطلق از همه چیز، حتى آزادى از اطاعت خداوند، دعوت مىكند و فرهنگ دوم ما را به اطاعت محض از خداوند دعوت مىكند. فرهنگ اول حذف خدا از تفكر و زندگى انسان را وجهه همّت خود ساخته است و فرهنگ دوم سعى در برافراشتن پرچم توحید و حفظ اندیشه یكتاپرستى در زندگى انسان دارد كه همین فرهنگ محور تفكر و انقلاب ماست.
( صفحه 180 )