علاوه بر تصریح قرآن به مسائل كلان سیاسى، آیین كشوردارى، وضع قوانین و تطبیق آنها بر موارد خاص و اجراى قوانین، گاه به مسائل فرعى و جزئى نیز تصریح دارد؛ مثل ذكر ماههاى سال:
«إِنَّ عِدَّةَ الشُّهُورِ عِنْدَاللَّهِ إِثْنَا عَشَرَ شَهْرا فِى كِتَابِ اللَّهِ یَوْمَ خَلَقَ السَّموَاتِ وَ الاْءَرْضمِنْهَا أَرْبَعَةٌ حُرُمٌ، ذلِكَ الدِّینُ القَیِّمُ ...»(10)
تعداد ماهها نزد خداوند در كتاب الهى، از آن روز كه آسمانها و زمین را آفریده،دوازده ماه است كه چهارماه از آنها ماههاى حرام است (و جنگ در آنها ممنوعمىباشد) این آیین ثابت و پا برجا (ى الهى) است.
در آیه فوق، تقسیمات دوازدهگانه ماههاى سال به عنوان امرى تكوینى و ثابت و منطبق بر نظام آفرینش ذكر شده است و ذكر چنین امورى در دین، نشانه استوارى و درستى و استحكام دین تلقّى گردیده است. همچنین قرآن در باره مشاهده هلال ماه مىفرماید:
«یَسْئَلُونَكَ عَنِ الاْءَهِلَّةِ قُلْ هِىَ مَوَاقِیتُ لِلنَّاسِ وَ الْحَجِّ ...»(11)
درباره هلالهاى ماه از تو سؤال مىكنند، بگو آنها بیان اوقات ( و تقویم طبیعى) براى(نظام زندگى) مردم و (تعیین وقت) حج است.
به این دلیل كه احكام اجتماعى و عبادى منطبق بر نظام تكوینى است، علاوه بر بسیارى از احكام حقوقى، آغاز ماه رمضان و فرا رسیدن موسم حج و سایر احكام عبادى با مشاهده ماه در آسمان مرتبط گردیده است و این از آنجا ناشى مىگردد كه اساسا قرآن دین را همسو و منطبق با فطرت و نظام آفرینش معرفى مىكند:
«فَأَقِمْ وَجْهَكَ لِلدِّینِ حَنِیفا فِطْرَةَ اللَّهِ الَّتىِ فَطَرَ النَّاسَ عَلَیْهَا لاَتَبْدِیلَ لِخَلْقِ اللَّهِ ...»(12)
پس روى خود را دقیقا متوجه آیین پروردگار كن، این فطرتى است كه خداوندانسانها را بر آن آفریده؛ دگرگونى در آفرینش الهى نیست.
وقتى قوانین الهى و دینى بر اساس فطرت الهى تنظیم گشت، ثابت و غیرقابل تغییر خواهد بود. البته باید در نظر داشته باشیم كه احكام متغیرى نیز وجود دارد كه تابع شرایط خاص زمانى و مكانى است و تشخیص موضوع و اختیار جعل آنها برعهده حاكم شرعى نهاده شده كه
( صفحه 51 )
مشروعیّت و قدرتش را از خداوند گرفته است. در قرآن این امتیاز و منصب براى رسول خدا در نظر گرفته شده است و طبق عقاید شیعه، ائمه اطهار ـ كه در قرآن نیز اشاراتى رفته است نیز چنین منصبى دارند و پس از آنها این منصب براى ولىّ فقیه در نظر گرفته شده؛ كه در جاى خود از آن بحث خواهد شد. بنابراین، این توهّم كه دین با مسائل اجتماعى و دنیوى كارى ندارد و تنها به امور اخروى و تبیین رابطه انسان با خدا مىپردازد، از ریشه بركنده شد و چنین تلقىاى از دین با اسلام سازگارى ندارد. البته ممكن است در دنیا دینى باشد كه با تلقى و نگرش فوق منطبق باشد، كه از دائره بحث ما خارج است و سخن ما در باره دینى است كه حتى عهدهدار بیان و تعیین ماههاى سال شده است، یا در باب تعامل و روابط مالى بین افراد توصیه كرده كه اگر كسى به دیگرى قرض مىدهد، از او نوشته و سند بگیرد و یا در منظر دو شاهد قرض بدهد؛ و اگر گرفتن سند و یا احضار شاهد ممكن نبود، از او رهن بگیرد ـ تشریع رهن، كه در قرآن بیان شده، مربوط به چنین مواردى است كه شخص به دیگرى قرض مىدهد و در شرایطى است كه نمىتواند از او سند بگیرد، لذا توصیه شده كه در برابر قرض خود، شىء با ارزشى را به رهن بگیرد ـ و معتقدیم كه چنین دینى در باب سیاست، كشوردارى و تأمین نیازهاى مادى و معنوى مردم برنامه دارد.
در جلسه گذشته، ما ضمن ردّ آن نگرش و تعریفى كه دین را تنها متكفل تنظیم رابطه انسان با خدا مىدانست، اشارهاى به دین راستین و حقیقى داشتیم و گفتیم دین به معناى صحیح آن، جلوه الهى بر زندگى انسان و بیانگر مسیر تكامل انسان در دنیا و توجه دادن انسان به مبدء و منتهاى خویش و گزینش راهى است كه در این بین باید طى كند. بىشك چنین دینى تنها بخشى از زندگى و رفتار انسان، مثل عبادت و انجام مراسم عبادى را دربرنمىگیرد، بلكه بر مجموعه زندگى و حیات انسان و همه عرصههاى وجودى او پرتو مىافكند؛ چون انسان آفریده شده كه زندگىاش را چنان تنظیم كند كه به سعادت ابدى برسد و از این جهت باید همه شؤون زندگى خویش را با خواست و دستورات الهى هماهنگ سازد. پس عبادت مستقیم خدا و عبادت مصطلح تنها بخشى از وظایف دینى ماست و سایر عرصههاى فكرى و رفتارى ما نیز باید با خواست خداوند همراه شوند و به نوعى شكل عبادت به خود بگیرند، تا هدف متعالى و برین آفرینش انسان محقق گردد:
«وَ مَا خَلَقْتُ الْجِنَّ وَ الاْءِنْسَ إِلاَّ لِیَعْبُدُونِ.»(13)
( صفحه 52 )
مفاد آیه این است كه تكامل انسان تنها در سایه عبادت و پرستش خدا حاصل مىشود؛ بنابراین، همه حركات و سكنات او باید در این چارچوب قرار بگیرد، حتى نفس كشیدنش هم باید طبق این برنامه باشد. اگر زندگى انسان این رنگ و صبغه الهى را پیدا كرد و در قالب این برنامه قرار گرفت، انسان دیندار واقعى است و اگر كاملاً از مرز پرستش خداوند خارج شد، بىدین و مرتد خواهد شد. بین آن دو مرز؛ یعنى، مرز دیندارى واقعى و ارتداد، كسانى قرار مىگیرند كه بخشى از زندگى آنها با خواست خداوند منطبق نیست و در مسیر پرستش خداوند قرار ندارد، دین این دسته ناقص خواهد بود. با توجه به مراتبى كه براى نقصان دین وجود دارد. باید اذعان داشت كسانى كه دیندار واقعىاند و همه احكام الهى را در تمام شؤون زندگى خویش رعایت مىكنند، با كسانى كه تنها برخى از احكام را رعایت مىكنند در یك مرتبه نیستند و اساسا دیندارى و ایمان مراتب دارد و قابل رشد و تكامل است؛ چنانكه خداوند مىفرماید:
«وَالَّذینَ اهْتَدَوْا زَادَهُمْ هُدىً وَ آتَاهُمْ تَقْوَاهُمْ.»(14)
كسانى كه هدایت یافتهاند، خداوند بر هدایتشان مىافزاید و تقوا به آنان مىبخشد.
و در جاى دیگر مىفرماید:
«إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ الَّذینَ إِذَا ذُكِرَ اللّهُ وَجِلَتْ قُلُوبُهُمْ وَ إِذَا تُلِیَتْ عَلَیْهِمْ ءَایَاتُهُ زَادَتْهُمإِیْمَانا...»(15)
مؤمنان تنها كسانى هستند كه هرگاه نام خدا برده شد، دلهاشان مىلرزد؛ و هنگامى كهآیات او بر آنها خوانده مىشود، ایمانشان فزونتر مىگردد.
آرى هستند كسانى كه دائما بر ایمانشان مىافزایند و رو به تكامل مىروند، تا این كه به اوج مراتب ایمان مىرسند و به مقامات اولیاى خدا نزدیك مىگردند و حتى در شمار اولیاى خدا جاى مىگیرند. در مقابل، هستند كسانى كه تنزّل مىكنند و در مقام دیندارى، به قهقرا و عقب برمىگردند و چه بسا با گوشدادن و پرداختن به تشكیكاتى كه توسط بیگانگان و بیگانهپرستان در فضاى فرهنگى جامعه پراكنده مىشود، دینى را كه از پدر و مادر و یا معلمشان فرا گرفتهاند از دست بدهند؛ چرا كه پرداختن به تشكیكات، براى كسانى كه قدرت ارزیابى و تحقیق مطالب را ندارند، خواه ناخواه موجب انحراف مىشود. قرآن در این زمینه
( صفحه 53 )
مىفرماید:
«وَ قَدْ نَزَّلَ عَلَیْكُمْ فِى الْكِتَابِ أَنْ إِذَا سَمِعْتُمْ ءَایَاتِ اللّهِ یُكْفَرُ بِهَا وَ یُسْتَهْزَأُ بِهَا فَلاَ تَقْعُدُوامَعَهُمْ حَتَّى یَخُوضُوا فِى حَدیثٍ غَیْرِهِ إِنَّكُمْ إِذا مِثْلُهُمْ...»(16)
و خداوند (این دستور را) در قرآن بر شما نازل كرده كه هر گاه بشنوید افرادى آیاتخدا را انكار و استهزا مىكنند، با آنها ننشینید تا به سخن دیگرى بپردازند وگرنه شماهم مثل آنان خواهید بود.
انسان ابتدا باید بر اندوختههاى علمى و بنیه فكرى و عقلانى خویش بیفزاید و قدرت تجزیه و تحلیل و پاسخگویى را براى خود فراهم كند و سپس به تشكیكات و شبهات گوش كند. اما كسى كه قدرت مقاومت در برابر شبهات را ندارد، نباید با شنیدن شبهاتْ خودش را در معرض خطر انحراف قرار دهد. اسلام نمىگوید در میدان كشتى وارد نشو، بلكه مىگوید با هم توان خود كشتى بگیر و اگر مىخواهى با سنگینوزنى كشتى بگیرى، اول بر وزن و تمریناتت بیفزاى. اسلام نمىگوید به حرفها و شبهات دیگران گوش فرانده، بلكه تا حدّى به آنها بپرداز كه قدرت تجزیه و تحلیل و تشخیص دارى. در درجه اول به كسب معارف الهى و فراگیرى طریق پاسخگویى به شبهات اهتمام بورز و سپس با دیگران بحث كن و به سخنانشان گوش ده، تا نكند تو را خلع سلاح كنند و هر چه خواستند بر تو تحمیل كنند.