شیخ ابوجعفر طوسی از مفید از احمد بن ولید از پدرش از صفار از ابن عیسی از ابن ابی فاخته روایت کرده است گفت: من و ابومسلمه سراج و یونس بن یعقوب و فضیل بن یسار نزد ابی عبدالله جعفر بن محمد علیهماالسلام بودیم من گفتم: فدای تو شوم در مجلس اینها (عمال خلفا) حاضر میشوم و در دل خود یاد شما میکنم چه بگویم؟ فرمود: ای حسین چون در مجالس اینان حاضر شوی بگوی: اللهم ارنا الرخاء و السرور یعنی: خدایا ما را آسایش و شادی نصیب کن که اگر گفتی به مقصود خود رسید گفتم فدای تو شوم من یاد حسین علیهالسلام میکنم چه بگویم فرمود: بگوی صلی الله علیک یا اباعبدالله و سه بار تکرار کن آن گاه روی به جانب ما کرده فرمود: که اباعبدالله الحسین علیهالسلام چون کشته شد آسمانهای هفت گانه و زمینها و آن چه در آسمان و زمین و بین آنها بوده هر کس که در بهشت و دوزخ است و هر موجودی که دیده میشود یا دیده نمیشود بر او گریه کردند مگر سه چیز که گریه نکردند.
گفتم فدای تو شوم آن سه چیز که نگریستند چیستند؟
فرمود: بصره و دمشق و آل حکم بن ابی العاص. انتهی.
مترجم گوید: از نسبت گریه به جمادات عجب نباید داشت هر چند بعض مردم سست عقیده از جهالت بر این گونه امور طنز میزنند و شیخ طوسی رحمة الله در تفسیر آیه فما بکت علیهم السمآء و الارض و ما کانوا منظرین(233) در سوره دخان از تفسیر تبیان گوید: در گریه آسمان و زمین سه قول است:
قول اول: آن که مراد از آسمان و زمین اهل آسمان و زمین است یعنی اهل آسمان و زمین گریه کنند یا نکنند.
دویم: آن که اگر آسمان و زمین بر کسی میگریستند بر ایشان نمیگریستند و عرب چون خواهد مرگ کسی را بزرگ شمارد گوید:
آفتاب در مرگ او تاریک شد و ماه بگرفت و آسمان و زمین بر مرگ او گریه کردند و شاعر گفت:
الریح تبکی شجوها - و البرق یلمع فی الغمامة
و دیگری گوید:
فالشمس طالعة لیست بکاسفة - تبکی علیک نجوم اللیل و القمر
سوم: آن که بر ایشان نگریست آن چه بر مؤمن میگرید و آن جای نماز و مکان بالا رفتن محل صالح او است کنایه از آن که عمل صالح نداشتند و مؤمنان عمل صالح دارند.
و سدی گفت: چون حسین علیهالسلام کشته شد آسمان بر او گریست و گریه او سرخی اطراف آن است. انتهی، بتلخیص.
و این معانی که شیخ رحمه الله از کلام عرب نقل کرده است در فارسی نیز استعمال کنند چنان که جایی را نام برند و اهل آن جای را خواهند.
مثلا گویند شهر شورید یعنی اهلش بشورید و فلان کشور فقیر است یعنی اهلش فقیرند و نیز در مقام تعظیم مصیبت گویند آسمان و زمین و در و دیوار گریه میکرد.
سعدی گوید:
گیتی بر او چو خون سیاوش گریه کرد - خون سیاوشان زد و چشمش روان برفت
و نیز گوید:
آسمان را حق بود گر خون بگرید بر زمین - بر زوال ملک مستعصم امیرالمؤمنین
دجله خونابست زین پس گر نهد سر در نشیب - خاک نخلستان بطحا را کند در خون عجین
روی دریا در هم اندر این حدیث هولناک - میتوان دانست بر رویش زینالعابدین موج افتاده چین
و این که در وجه سوم گفت: مصلی بر او گریه نمیکند یا مصلی و جای نماز بر مؤمن گریه میکند در فارسی نظیر دارد وقتی عالمی از دنیا برود گویند محراب و منبر بر او گریه میکردند و اگر تازه دامادی در گذرد گویند حجله بر او میگریست و اگر بزرگی از دنیا رود و نظیر آن چیزی گویند. باز به ترجمه کتاب باز میگردیم.
شیخ صدوق از جبله مکیه روایت کرده است گفت: از میثم تمار (قده) شنیدم میگفت: به خدا قسم این امت پسر پیغمبر خود را روز دهم محرم میکشند. و دشمنان خدا آن روز را فرخنده دارند و این امر شدنی است و در علم خدا گذشته است و امیرالمؤمنین علیهالسلام پیمانی با من سپرده است و آن را میدانم و مرا خبر داد که هر چیزی را و بگرید حتی وحش بیابان و ماهیهای دریاها و مرغان هوا و خورشید و ماه و ستارگان آسمان و زمین و مؤمنان جن و انس و همه فرشتگان آسمانها و زمین و رضوان و مالک و حمله عرض و آسمان خون و خاکستر بارد تا این که گفت: ای جبله اگر نگریستی آفتاب را سرخ مانند خون تازه بدان که سید الشهداء علیهالسلام کشته شده است.
جبله گفت: روزی بیرون رفتم آفتاب را بر دیوارها دیدم تابیده بود مانند چادرهای به عصفر رنگ کرده که بر دیوار بیاویزند فریاد زدم و گریستم و گفتم: والله سیدنا الحسین علیهالسلام کشته شد.
شیخ ابوالقاسم جعفر بن قولویه قمی (قده) به اسناده از ابی عبدالله علیهالسلام روایت کرد که: هشام بن عبدالملک سوی پدر من فرستاده و او را به شام برد چون بروی در آمد گفت: یا اباجعفر علیهالسلام ما تو را خواستیم تا چیزی بپرسیم که سائل از آن نشاید غیر من و مسؤول غیر تو و نپندارم کسی جواب آن را داند مگر یک تن که جواب آن را داند. پدرم گفت: امیرالمؤمنین از هر چه خواهد بپرسد اگر جواب آن را بدانم بگویم و اگر ندانم بگویم نمیدانم که راست گفتن اولی است.
هشام پرسید: خبر ده مرا از آن شبی که علی علیهالسلام کشته شد مردمی که در آن شهر نبودند چگونه آگاه شدند بر قتل وی و به چه نشان دانستند (گویا این معنی هشام را معلوم بود که در بعض بلاد دور از کوفه پیش از آن که چاپار و پیک تواند خبر رسانید از قتل امیرالمؤمنین آگاه شدند و خبر آن میان مردم شایع گشت دانست آیت سر غیب است و چاره جز سؤال از امام باقر نیست).
و باز گفت: اگر آن را دانستی و جواب داری مرا خبر ده که آیا مانند آن نشانه برای غیر قتل علی علیهالسلام نیز اتفاق افتد.
پدرم گفت: امیرالمؤمنین چون آن شب فرا رسید که امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب کشته شد هیچ سنگ از زمین بر نداشتند مگر زیرا آن خون تازه و سرخ یافتند و آن شب که هارون برادر موسی کشته شد همان علامت پدیدار گشت و همچنین آن شب که یوشع بن نون کشته شد و آن شب که عیسی بن مریم علیهالسلام به آسمان رفت و آن شب که شمعون بن حون الصفا کشته شد و آن شب که حسین بن علی علیهماالسلام به شهادت رسید.
پس رنگ روی هشام بگردید و تیره شد و خواست پدرم را آزار رساند پدرم گفت: یا امیرالمؤمنین بندگان خدا را باید فرمان پادشاه بردن و راست گفتن و نیکیخواهی نمودن و این که من جواب امیرالمؤمنین را گفتم از هر چه پرسید برای آن بود که دانستم او تکلیف مرا در اطاعت خود میداند پس به من گمان نیکو برد.
هشام گفت: اگر خواهی سوی اهل خود باز گرد پس پدرم بیرون آمدو هشام هنگام بیرون آمدنش با او گفت: که پیمان کن با من و خدای گواه باشد بر ما که این سخن را تا من زندهام با کسی نگویی پدرم پیمان کرد، به چیزی که وی را خوش آمد.
مؤلف گوید: در این حدیث آمده است که هارون کشته شد با این که به عقیده ما او به مرگ خدایی از دنیا رفت.
و مؤلف حدیثی در این باب روایت کرد و گفت: شاید این کلام را بر مذاق هشام این بود که هارون کشته شد چنان که یهود به موسی چنین نسبت دادند.
مترجم گوید: امام علیهالسلام در حضور هشام صریحا فرمود برای کشته شدن حسین بن علی علیهماالسلام خون از زیر سنگ بیرون آمد و با بنی امیه چنین سخن گفتن سخت خطرناک بود و امام از آن باک نداشت و خویش را ایمن از آزار او میدانست پس مخالفت با هشام در این که هارون کشته شد یا به مرگ خدایی از دنیا رفت مهم نیست.
و اولی آن است که بگوییم اطمینان به صحت نقل این خصوصیات نیست و راوی چون کلامی طویل از امام بشنود ممکن است در بعض کلمات آن سهو کند و امام مردن هارون فرمود و راوی از خاطرش محو شد و به جای آن کشتن نقل کرد و امثال این در نقل کلام دیگران و در احادیث بسیار اتفاق افتد و شیخ طوسی در تهذیب و استبصار بسیار از این سهوها را یاد کرده است.
و این که اخباریین گویند علم داریم به صحت همه احادیث و بعض علما که گویند ظن اطمینان داریم (یعنی ظن قوی نزدیک یعلم) به صحت همه احادیث به تمام خصوصیات و الفاظ البته صحیح نیست و ما در محل خود ثابت کردهایم در این احادیث موجوده اخبار مجعوله و محرفه و آن که عمدا یا سهوا در آن تصرف کردهاند بسیار است و روش علمای سابق ما مانند علامه حلی و شهیدین و امثال ایشان بر تتبع اسناد حدیث و تقسیم آن و تمییز حدیث صحیح از سقیم بود نه آن که محدث استرآبادی و اتباع وی گفتهاند و با کثرت احادیث کاذبه علم یا اطمینان به صحت همه باقی نمیداند.
و نیز نسبت دان مطالب مشکوکه به امام معصوم علیهالسلام از گناهان کبیره است و داخل کردن چیزی که صحت آن معلوم نیست و در دین بدعت است و بعض احادیث را مخصوصا باید گفت از امام نیست. تا عقیده مردم بدین محکم شود و از زمان محدث استر آبادی که اخبار و احادیث همه را صحیح پنداشتهاند و قرآن و سنت متواتره و عقل را رها کردند و احادیث ضعیفه را اساس دین گرفتند بیدینی و سستی عقیده شایعتر گشت برای آن که مردم خرافات و معانی نامعقول در ضعاف احادیث بسیار دیدند.
و فقیه محقق ابن ادریس (ره) گوید: فهل هدم الدین الا اخبار الآحاد؟ خصوصا که اخباریین مردم را مجبور میکنند عین ظاهر لفظ حدیث را بی توجیه و تأویل پذیرفت و عقل را متابعت نباید کرد.
اما قضیه فوت هارون، یهود هم میگویند: به مرگ خدایی از دنیا رفت و هم یوشع بن نون به عقیده یهود نکشتند اما شمعون الصفا که وصی بلافصل و جانشین حضرت عیسی علیهالسلام است نصاری گویند: در شهر روسیه به شهادت رسید و در آن جا دفن شد و امروز کلیسای بزرگی بر قبر او است و تولیت آن با پاپ اعظم استو اهل فرنگ آن را به غایت محترم شمرند و به زیارت آن روند و نام پدرش در نسخه کتاب ماحمون است و البته نصیحت اسم عبی است و نصاری اختلاف دارند گروهی گویند یونس بود و گروهی گویند یوحناء اما لغت صفا به معنی سنگ است و در زبان یونانی سنگ را پطرس گویند و امروز فرنگیان به تخفیف پطر یا پیر گویند و از آن ملقب به صفا گشت که حضرت عیسی او را به منزلت نخستین سنگ بنای دین شمرد و او را با این عنوان خطاب کرد.
و مناسب است در این جا بگوییم که در شریعت حضرت موسی در بسیاری از نجاسات و احداث که به بدن کسی میرسید تا میرسید خود را پاک نمیکرد حق نداشت و داخل جماعت مؤمنین شود و از معاشرت و سخن گفتن و معاملات ممنوع بود و این محرومیت را قطع مینامیدند و در حدیثی در تفسیر علی بن ابراهیم وارد است که: اذا اصاب احدهم البول قطعوه یعنی: آن مرد نجس شده را قطع معاشرت میکردند و در میان جماعت راه میدادند و اکنون هم با زن حائض و نفساء همین عمل کنند و کسی که تفسیر علی بن ابراهیم را ببیند یقین داند که ضمیر در جمع قطعوه به بنی اسرائیل بر میگردد و دو ضمیر مفرد باحدهم و اگر غرض قطع بول باید قطعه بگوید.
و گویا از روات پس از شنیدن این کلام از امام علیهالسلام یا خواندن در کتاب ضمیر قطعوه را به بول برگردانید یعنی نجس میشد بول را از بدن او میبریدند.
و روایت کرده است: فرضوا لحومهم بالمقاریض یعنی: با قیچی میبریدند و غرض نقل حدیث این بود که بدانی چگونه تحریف در احادیث میشود.
مؤلف گوید: در این مقام سزاوار است نقل حدیث زهری به تمامه. ابن عبد ربه در عقد الفرید گفت: حدیث زهری در قتل حسین علیهالسلام آن گاه مسندا آن را از عمرو بن قیس و از عقیل روایت کرده است که گفتند زهری گفت: یا قتیبه به آهنگ مصیصه بیرون شدیم و بر عبدالملک بن مروان در آمدیم در ایوانی ایستاده بود و دو صف مردم بر دو جانب در ایوان ایستاده بودند هرگاه حاجتی خواستی با آن که نزدیک او بود میگفت و او با دیگری همچنین تا به در ایوان میرسید و کسی میان آن دو صف مردم راه نمیرفت زهری گفت: آمدیم بر در ایوان ایستادیم عبدالملک با آن که بر جانب راست ایستاده بود گفت: شب قتل حسین علیهالسلام در بیت المقدس چه شد و آیا در این باب به شما چیزی رسید؟
پس هر یکی از آن که پهلوی او بود بپرسید تا به در رسید هیچکس جوابی نداد زهری گفت: من گفتم در باب چیزی دانم و گفتار مرا یکی یکی به هم گفتند تا به عبدالملک رسید و او مرا بخواند من میان دو صف رفتم تا به عبدالملک رسیدم و سلام کردم گفت: کیستی؟
گفتم: محمد بن مسلم بن عبدالله بن شهاب زهری و عبدالملک مرا به نسبت بشناخت و او مردی بود بسیار جویای حدیث و پرسید روز قتل حسین علیهالسلام در بیت المقدس چه اتفاقی افتاد.
و در روایت دیگر پرسید آن شبی که فردای آن حسین علیهالسلام کشته شد در بیت المقدس چه اتفاق افتاد.
زهری گفت: حدیث کر مرا فلان و نام این راوی را برای ما ذکر نکرد که آن شبی که علی بن ابی طالب و حسین بن علی علیهماالسلام فردای آن کشته شدند هیچ سنگی از بیت المقدس بر نداشتند مگر زیر آن خون سرخ تازه مشاهده گردید عبدالملک گفت: راست گفتی آن که این حدیث را به تو گفت با من هم گفت من و تو در این حدیث منفردیم آن گاه مرا از علت مسافرت پرسید؟ گفتم: به مرابطی آمدم یعنی در مرز اسلام نشینم از حال و قصد کفار آگاه باشم. گفت: ملازم دربار ما باش من چندی نزد او بماندم و مال بسیار مرا داد آنگاه دستوری خواستم که به مدینه باز گردم رخصت داد.
و غلامی با من بود و مال بسیار همراه داشتم در صندوق و آن صندوق کم شد گمانم به غلام رفت به وعد و وعید هر چه کردم اقرار نیاورد پس او را بر زمین افکند و بر سینهاش نشستم و آرنج بر سینه او گذاشتم و سخت میفشردم و قصد قتل او نداشتم اما او به مرد و پیش روی من جان داد و من به مدینه آمدم و سعید بن مسیب و اباعبدالرحمن و عروه بن زبیر و قاسم بن محمد و سالم بن عبدالله را پرسیدم از کار خویش همه گفتند توبه برای تو ندانیم خبر به علی بن الحسین علیهالسلام رسید و مرا نزد خود خواست نزد او رفتم و قصه خویش بگفتم. فرمود: گناه تو را توبهای است دو ماه پی در پی روزه دار و بنده آزاد کن و شصت مسکین طعام ده این کار کردم و باز آهنگ خدمت عبدالملک نمودم و به او خبر رسیده بود که آن مال از دست من شده است.
چند روز بر در سرای او بودم اذن دخول نداد پس نزد معلم فرزند او نشستم یکی از پسران او را تعلیم میداد که چون بر امیرالمؤمنین در آید و با آن معلم گفتم هر اندازه امید داری عبدالملک تو را صلت دهد من به تو دهم به شرط آن که به این پسر بیاموزی که چون بر امیرالمؤمنین در آید و او را از حاجتش پرسد بگوید حاجت من آن است که از زهری راضی بشوی آن کار کرد و پسر آن سخن بیاموخت.
و او نزد عبدالملک بگفت و عبدالملک بخندید و پرسید: زهری کجاست؟ گفت: بر در سرای است مرا اذن داد داخل شدم و پیش روی او ایستادم گفتم: یا امیرالمؤمنین حدیث کرد مرا سعید بن مسیب از ابی هریره از پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم که فرمود: لا یلدغ المومن من حجر مرتین یعنی: مؤمن از یک سوراخ دو بار گزیده نمیشود.
مؤلف گوید: مصیصه (بر وزن شریفه) به تخفیف هر دو صاد یا به تشدید صاد اول شهری است بر کنار جیحون در مرز شام میان انطاکیه و کشور روم است و از جاهایی است که مسلمانان در قدیم مرزداران مینشانیدند و مصیصه نیز از قرای دمشق است نزدیک باب لهیا جایی بر دروازه دمشق و در این حدیث زهری مقصود جای اول است چون که برای مرابطی آمده بود و قول عبدالملک که گوید:
من و تو در این حدیث منفردیم یعنی دیگری غیر ما آن را روایت نکرد چون یکی از دو معنی غریب در اصطلاح اهل حدیث آن است که متن آن را یک نفر نقل کند.
مترجم گوید: نظیر این سؤال را هشام از امام محمد باقر علیهالسلام کرد و به روایت سابقه و چون به روایت مختلف نقل شده است احتمال کذب در آن بعید است و تعجب خلفا از این بود که چگونه آوازه قتل امیرالمؤمنین یا حسین علیهماالسلام در افواه افتاد و در بیت المقدس یا شهر دیگر پیش از آن که به وسائل آن زمان رسیدن خبر ممکن باشد و از هر عالمی استفسار میکردند.
شیخ ابوالقاسم جعفر بن قولویه قمی از زهری روایت کرده است که چون حسین علیهالسلام کشته شد سنگی در بیت المقدس نماند مگر زیر آن خون سرخ تازه یافتند.
و هم او از حارث اعور روایت کرده است که علی بن ابی طالب علیهالسلام فرمود: پدر و مادرم فدای حسین علیهالسلام که پشت کوفه کشته میشود به خدا قسم گویی میبینم حیوانات صحرایی از هر نوع بر قبر او گردن کشیده و میگریند و شبها شیون میکنند تا صبح و چون چنین شد شما هم جفا نکنید.
و از زراره روایت است که حضرت صادق علیهالسلام فرمود: ای زراره آسمان بر حسین علیهالسلام چهل روز خون گریست و زمین چهل روز گریه کرد و به این که سیاه و تاریک شد و خورشید چهل روز گریست به منکسف شدن و سرخ گشتن (تفسیر چهل روز کسوف بیاید انشاء الله) و کوهها پاره پاره شد و از هم بریخت و دریاها شکافته شد و فرشتگان چهل روز گریستند و هیچ زن از ما خضاب نکرد و روغن به کر نبرد و سرمه نکشید و سر شانه نکرد تا سر عبیدالله بن زیاد لعنة الله را بیاوردند.
و پس از آن پیوسته اشک میریختیم و جدم هرگاه یاد او میکرد میگریست تا محاسن او به آب دیده تر میشد و هر کس گریه او را میدید از سوز دل اشک میریخت و فرشتگان که نزدیک قبر او هستند گریه میکنند.
تا این که گفت: هیچ چشمی و اشکی محبوبتر نیست نزد خداوند از آن چشم که بر او اشک ریزد و هیچکس بر او گریه نکرد مگر فاطمه علیهاالسلام و پیغمبر خدا صلی الله علیه و آله و سلم را خشنود ساخت و حق ما را ادا کرد.
و هیچ بنده محشور نشود در قیامت مگر چشمش گریان باشد غیر آن که بر جدم گریه کند که او با چشم روشن محشور گردد به شادمانی و خوشی و خرمی در روی او پدیدار باشد و همه مردم در هول و هراس باشند و ایشان ایمن و مردم در عرض اعمال باشند و آنها با حسین علیهالسلام حدیث گویند و زیر عرش نشسته باشند و زیر سایه آن و از سختی حساب نترسند با آنها گویند به بهشت در آیید نخواهند و مجلس و حدیث حسین علیهالسلام را بر بهشت بگزینند و حوران بهشتی سوی آنها فرستد که ما آرزومند شماییم با ولدان مخلدین، آنها سر بر ندارند برای آن سرور و کرامت که در آن مجلس بینند و گروهی را از دشمنان ایشان به موی پیشانی گرفته کسان سوی آتش میبرند.
و گروهی گویند: فما لنا من شافعین و لا صدیق حمیم(234) و منزلت آنها را میبینند و نمیتوانند با ایشان نزدیک شوند و به آنان برسند و فرشتگان پیغام از جانب ازواج و خزانه داران آنها میآورند که چه کرامات ایشان را مقرر است میگویند نزد شما میآییم پس گفتار ایشان را به ارواحشان میرسانند و شوق ایشان افزوده میگردد برای آن کرامت و قرب منزلت که از حسین علیهالسلام دارند و میگویند الحمد خدای را که هول بزرگ را از ما دور داشت و اهوال قیامت را از ما کفایت کرد و از آن چه میترسیدیم ما را برهانید و مراکب میآورند و شتران اصیل با جهاز و پالان و بر آن سوار میشوند و خدای را ستایش میکنند و سپاس میگویند و درود بر محمد و آل او میفرستند تا به منازل خویش در بهشت رسند.
از امیرالمؤمنین علیهالسلام روایت شده است که در رحبه بود یعنی میدانی در کوفه و این آیت تلاوت میکرد: فما بکت علیهم السماء و الارض و ما کانوا منظرین(235) و در آن هنگام حسین علیهالسلام از یکی از درهای مسجد خارج شد فرمود: این فرزند من کشته میشود و آسمان و زمین بر او گریه میکنند.
و از ابی عبدالله علیهالسلام روایت است که برای کشته شدن حسین علیهالسلام آسمان و زمین بگریستند و سرخ شدند و بر هیچکس گریه نکردند مگر بر یحیی بن زکریا و حسین بن علی علیهماالسلام و به مضمون این حدیث احادیث بسیار از کتب عامه و خاصه روایت شده است.
و از ابی عبدالله علیهالسلام روایت است که قاتل یحیی بن زکریا ولد الزنا بود و قاتل حسین علیهالسلام هم ولد الزنا بود و آسمان بر کسی گریه نکرد مگر بر آنها. راوی گفت: گفتم، آسمان چگونه گریه میکند. فرمود: خورشید در سرخی طلوع میکند و در سرخی فرو میرود.
و از داود بن فرقد روایت است گفت: در خانه ابی عبدالله نشسته بودم کبوتر راعبی(236) دیدم بانگ بسیار میکند ابوعبدالله علیهالسلام دیری سوی من مینگریست و گفت: ای داود میدانی چه میگوید؟ گفتم: لا والله فدای تو شوم. فرمود: بر کشندگان حسین علیهالسلام نفرین میکند از این مرغان در منازل خود نگاه دارید.
مؤلف در حاشیه گفته است: در حیوة الحیوان گوید: راعبی متولد از قمری و کبوتر است و در آواز خود قرقره دارد و سجعی که قمری و کبوتر ندارند و این سبب فزونی بهای او است.
حسین بن علی بن صاعد بربری که متولی حضرت رضا علیهالسلام بود از پدرش از حضرت رضا علیهالسلام روایت کرد این جغد به عهد جدم رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم در منازل و قصر و سراهای مردم سکنی داشت و هرگاه مردم طعام میخوردند میپرید و پیش روی ایشان مینشست و خوردنی و آشامیدنی برای او مینهادند و میخورد و میآشامید و باز به جای خود باز میگشت.
و چون حسین بن علی علیهماالسلام کشته شد از آبادیها گریزان شد و به ویرانهها و کوهها و بیابانها پناه برد و گفت: بد امتی هستید شما که پیغمبر تان را کشتید و من بر جان خود ایمن نیستم.
مترجم گوید:
راوی این حدیث مجعول و روایت ضعیف است و شواهد بسیار دلالت دارد که بوم پیش از شهادت آن حضرت هم ویرانهنشین بود و ظاهرا این مرد بربری که خادم قبر حضرت رضا بوده است این حدیث را از امام نشنیده است یا حدیث به این کیفیت نبوده، مثلا امام فرمود: حق دارد جغد که از این مردم میپرهیزد و برای آن که پیغمبرشان را کشتند.
شیخ صدوق رحمة الله روایت کرده است از حضرت صادق علیهالسلام از پدرش از جدش که حسین بن علی علیهم السلام روز بر برادرش حسی علیهالسلام در آمد چون بدو نگریست بگریست. حسن علیهالسلام گفت: یا اباعبدالله از چه گریه میکنی؟ گفت: گریه میکنم از آن چه با تو کردند. حسن علیهالسلام گفت: آنچه با من کردند زهری است که در پنهانی به من نوشاندند و مرا بکشتند اما روزی مانند روز تو نیست یا اباعبدالله که سی هزار مرد بر تو تازند و همه ادعا کنند از امت محمد صلی الله علیه و آله و سلم هستند و دین اسلام دارند پس بر کشتن و ریختن خون تو و شکستن حرمت تو و اسیر کردن فرزندان و زنان تو و تاراج بار و بنه تو هم قول کردند در این هنگام لعنت بر بنی امیه فرود آید و آسمان خون و خاکستر بارد و هر چیز بر تو گریه کند حتی وحش در بیابان و ماهیها در دریا.
و در زیارتی که سید مرتضی خواند این عبارت آمده است:
لقد صرع بمصرعک الاسلام و تعطلت الحدود و الاحکام و اظلمت الایام و انکسف الشمس و اظلم لقمر و احتبس الغیث و المطر و اهتز العرش و السماء و اقشعرت الارض و البطحاء و شمل البلاء و اختلف الاهواء و فجع بک الرسول و ازعجت البتول و طاشت العقول.
ابن حجر در صواعق گوید: ابونعیم اصفهانی در دلائل النبوة از نصره ازدیه روایت کرده است که چون آسمان خون بارید بامداد که برخاستم و حب و کوزهها پر از خون بود.
و در احادیث دیگر هم مانند آن روایت شده است و از آیاتی که روز قتل آن حضرت ظاهر شد این بود که آسمان را سیاهی عظیم بگرفت چنان که ستارگان در روز پدیدار گشتند و هیچ سنگی برنداشتند مگر زیر آن خون سرخ تازه دیدند.
و ابوشیخ روایت کرده است آن عدس که در لشکر ایشان بود خاکستر شد و این عدس در کاروان یمن بود به عراق میآوردند و هنگام قتل حسین علیهالسلام به ایشان رسید.
مترجم گوید: در این روایت تصحیف است زیرا که عراق معدن حبوب است و عدس یا طعام دیگر را از یمن به عراق نمیآورند و آن چه آوردند ورس بود تصحیف به عدس شده و برای یزید فرستاده بودند و امام علیهالسلام آنها را تصرف فرموده و پس از کشته شدن آن حضرت سپاه ابن سعد غارت کردند چنان که شرح آن بگذشت.
ابن عیینه از جده خود روایت کرد که ساربانی با او این خبر بگفت و اسپرک او خاکستر شده بود.
و ناقهای کشتند در گوشت او چیزی مانند موش دیدند و چون پختند مانند علقم تلخ بود و آسمان برای کشتن او سرخ شد و آفتاب بگرفت چنان که ستارگان در نیمروز پدیدار شدند و مردم گمان کردند قیامت بر پا شد و هیچ سنگی برنداشتند مگر زیر آن خون تازه بود.
و عثمان بن ابی شبیه روایت کرده است که آسمان پس از کشتن حسین علیهالسلام چنان سرخ بود که از سرخی آن دیوار به نظر میآمد به چادرهای معصفر پوشیده است و ستارگان به یکدیگر میخوردند و عصفر گل کافشه است.
و ابن جوزی از ابن سیرین روایت کرده است که جهان سه روز تاریک شد آن گاه سرخی در آسمان پدید آمد.
ابوسعید گفت: هیچ سنگی برنداشتند مگر زیر آن خون سرخ تازه یافتند و آسمان خون بارید چنان که مدتها اثر آن در جامهها پدیدار بود. پس از آن هوا بگشود.
و ثعلبی و ابونعیم همان احادیث خون باریدن را نقل کردهاند و ابونعیم بر آن افزوده است که چون بامداد برخاستیم حبها و کوزهها پر از خون بود.
و روایتی است که مانند خون چیزی بر جامهها و دیوارها یافتند در خراسان و شام و کوفه و این که سر حسین علیهالسلام را در سرای ابن زیاد آوردند از دیوارها خون روان بود.
و ثعلبی روایت کرده است که آسمان بگریست و گریه آن سرخی آن است.
و غیر او گفت کرانههای آسمان شش ماه سرخ شد پس از قتل آن حضرت و پیوسته پس از آن سرخی دیده میشد.
و ابن سیرین گفت: به ما خبر رسید که این سرخی که با شفق است پیش از کشته شدن حسین علیهالسلام نبود.
مترجم گوید: قول ابن سیرین حجت نیست و آن را از معصوم علیهالسلام نقل نکرده است و سرخی شفق را پیغمبر علامت وقت مغرب قرار داد بی خلاف و این سرخی که هنگام قتل سیدالشهداء علیهالسلام پدید آمد سرخی فوق عادت بود چنان که سابقا بگذشت.
و ابن سعدان گفت: این سرخی در آسمان پیش از قتل آن حضرت دیده نشد. ابن جوزی گفت: و حکمت ظهور این سرخی آن است که ما چون خشم گیریم سرخی در رخسار ما پدیدار گردد و خداوند از جسمیت مبرا است پس غضب خود را از قتل حسین علیهالسلام به سرخی افق نمود برای اظهار بزرگی جنایت کلام صواعق به انجام رسید و از شرح قصیه همزیه مانند این روایت شده است.
در تذکره سبط است از هلال بن ذکوان که چون حسین علیهالسلام شهید شد دو یا سه ماه گذشت دیوارها را گویی خون آلوده میدیدیم از هنگام نماز صبح الی غروب آفتاب. و گفت: به سفری رفتیم بارانی بر ما بارید که نشانه آن در جامههای ما بماند مانند خون.
از مناقب ابن شهر آشوب نقل است که قرضه بن عبدالله گفت: نیمروزی آسمان بر قطیفه سفید ببارید نیک نگریستم خون بود و شتر به چرا رفت برای آب نوشیدن، آب خون بوده و دانستیم که همان روز حسین علیهالسلام کشته شد سرخی از جانب مشرق در آمد و سرخی از جانب مغرب و نزدیک بود در وسط آسمان به یکدیگر رسند.
و از عقود الجمال سیوطی نقل است که منجمین گویند خورشید منکسف نمیشود مگر در بیست و هشتم یا بیست و نهم برای مقارنه(237) که گفتهاند: قاتلهم الله.
در صحیحین آمده است که روز رحلت پیغمبر آفتاب بگرفت و آن دهم ماه ربیع الاول بود چنان که زبیر بن بکار روایت کرده است و روز قتل حسین علیهالسلام هم آفتاب بگرفت چنان که در تواریخ مشهور است و آن دهم محرم بود.
و مؤلف گوید شیخ شهید در ذکری روایت کرده است که علی المشهور خورشید روز عاشورا منکسف شد وقتی حسین علیهالسلام به شهادت رسید چنان که ستارگان میان روز هویدا گشتند و این را بیهقی و غیر او روایت کردهاند.
و پیش از این گفتیم که ابراهیم فرزند پیغمبر چون از دنیا رفت آفتاب بگرفت و زبیر بن بکار در کتاب انساب روایت کرده است که وفات ابراهیم در دهم ربیع الاول بود و اصحاب ما روایت کردند که از علائم ظهور مهدی علیهالسلام کسوف شمس است در نصف اول ماه رمضان انتهی.
مترجم گوید: در احادیث اهل سنت آمده است که آفتاب روز وفات ابراهیم فرزند رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم بگرفت و مردم گفتند گرفتن آفتاب برای موت ابراهیم و مصیبت رسول صلی الله علیه و آله و سلم بود.
پیغمبر فرمود: خورشید و ماه دو آیتند از آیات خداوند عز و جل نه برای مردن کسی منکسف میگردند و نه برای زنده بودن کسی و چون آنها را دیدید خدای را بخوانید و نماز گذارید تا گشوده شود انتهی.
اما وفات ابراهیم در روز دهم ربیع الاول مسلم نیست شاید روز دیگر بود که کسوف(238) آفتاب در آن معتاد باشد و پیش از این مؤلف از سیوطی در عقود الجمعان نقل کرد که این حدیث رد منجمین است.
و لکن قول صحیح آن است که شیخ مرتضی انصاری رحمة الله از سید مرتضی و شیخ کراجکی نقل کرده است که کسوف و خسوف(239) و اقتران کواکب و امثال آنها بر اصول صحیحه و قواعد ممکنه مبتنی است و منجمین در آنها خطا نمیکنند و دائما به حقیقت میرسند برخلاف احکام و تأثیر کواکب در خیر و شر، انتهی.
و طعن سیوطی و امثال وی بر منجمین از جهل است یا تجاهل و حساب کسوف و خسوف مانند حساب بهار و پاییز و ایام هفته است همچنان که نمیتوان گفت شب بیست و هفتم ماه تو رؤیت شد همچنین نمیتوان گفت: در غیر وقت معین کسوف اتفاق افتاد.
و غزالی در مقدمه کتاب تهافة الفلاسفه گوید: قسم دوم از مطالب فلاسفه اموری است که مخالفت با هیچ اصلی از اصول دین نیست و مؤمن به انبیاء ناچار نیست انکار آن کند مثل این که گویند خسوف ماه برای آن است که زمین میان ماه و خورشید فاصله میشود و ماه چون از خورشید نور میگیرد وقتی در سایه زمین افتاد نور خورشید بر آن نمیتابد و مثل این که گویند در کسوف آفتاب جرم ماه میان چشم بیننده و آفتاب حایل میگردد... و ما در صدد باطل کردن اینها نیستیم چون غرض به آن تعلق نمیگیرد و هر کس پندارد باطل کردن این مقالات خدمت بهدین است به دین جنایت کرده است و آن را سست گردانید و چون براهین هندسی و حسابی بر این مسائل قائم است و شکی در آن نگذاشته و هر کس از این علوم آگاه باشد و ادله آن را بداند چنان که از پیش خبر دهد در فلان روز و فلان ساعت کسوف میشود و مدت آن تا انجلا(240) چه اندازه است اگر به او گویند این، بر خلاف شرع است در علم خود شک نمیکند بلکه در شرع شک میکند.
و اینها که از غیر طریح صحیح یاری شرع میکنند زیانشان بر شرع بیش از آنها است که رد بر شرع میکنند چنان که گفتهاند: عدو عاقل خیر من صدیق جاهل یعنی: دشمن دانا به از نادان دوست.
تا این که گویند: بزرگترین اعتراض ملاحده بر دین وقتی است که کسی برای یاری شرع صریحا یکی از این قبیل امور را بر خلاف شرع داند بهانه به دست آورند و گویند شرط دینداری معتقد شدن به اینها است پس نباید دیندار بود.
و مقصود ما این است که عالم به هر شکل باشد فعل خدا است انتهی.
و ما سابقا گفتیم: امثال این کسوف در غیر وقت اگر به سند صحیح ثابت شود برای حائل شدن اجرام دیگر جوی است نادر الوقوع نظیر ذوات الاذناب(241) و احجاری سماوی(242) و در لغت مانعی نمیبینم که بر عجههای سخت که گاهی در عربستان اتفاق میافتد نیز اطلاق کسوف صحیح باشد و عجه شنهای ریز است که چون بر میخیزد هوا را تاریک میکند چنان که روز چراغ لازم میشود و چون مینشیند یا باران بر آن میبارد همه چیز را آلوده میکند.
و مطالب بسیار در زبان اهل شرع است که نباید حمل بر اصطلاح خاص اصحاب فنون کرد چنان که گویند مکه در مرکز زمین یا مرکز عالم است و از زمین کره زمین نخواهند بلکه ربع مسکون و بر قدیم خواهند و مکه در وسط ربع مسکون است چنان که دوری آن از شرق اقصی و آخر چین یا مغرب اقصی و بلاد مراکش تقریبا مساوی است و نیز از پانزده درجه عرض جنوبی و 55 درجه عرض شمالی تا مکه مساوی یکدیگر است و زمین در زبان همه کس به معنی کره زمین نیست. چنان که مردی گوید زمین خود را فروختم قطعه را خواهد نه کره را.
و نیز در قرآن است که ذوالقرنین خورشید را دید در چشمه گل آلود و غروب میکرد این غروب به اصطلاح نجوم نیست بلکه چنان است که مسافر دریا گوید دیدم آفتاب را از آب بیرون میآمد و در آب فرو میرفت.
و گاه باشد که این مسافر خود عالم به جغرافیا و نجوم بود باز این گونه سخن گوید؟!
و این معنی را واضحتر در تفسیر منسوب به خواجه عبدالله انصاری دیدم در چند جای و از آن اجزایی نزد من است و تفسیری است به فارسی فصیح سخت نیکو بر وفق مذاق اهل شرع و آیات را در سه نوبت تفسیر کرده است.
نوبت اول ترجمه فارسی و نوبت دوم مبسوط و کامل و سهل و نوبت سوم اندکی دقیقتر و علمی برای خواص و اگر مسلمانان اقدام به طبع آن کنند بسی سودمند افتد و یکی از وزرای دانشمند(243) که شاید راضی نباشد نام او برده شود از غایت علاقه که به این تفسیر دارد اجزای آن را از اطراف بلاد اسلام و ترکیه و افغانستان و غیره فراهم کرده است. به ترجمه باز گردیم.