مادرش ام ولد بود. محمد بن ابی طالب گوید: چنین آمده است که چون حسین علیهالسلام او را دید به جنگ بیرون آمده در آغوشش گرفت و با هم گریستند چندان که بیهوش شدند و پس از آن که به هوش آمد از حسین علیهالسلام دستوری جهاد خواست آن حضرت اذن نداد پس آن جوان بر دست و پای عم افتاد و بوسه میداد تا اذن گرفت و به جنگ بیرون آمد و اشک بر گونههایش روان بود و میگفت:
اءن تنکرونی فانا ابن الحسن - سبط النبی المصطفی الموتمن
هذا حسین کالاسیر المرتهن - بین اناس لا سقوا صواب المزن
پس جنگی سخت پیوست چنان که با خردی سی و پنج مرد بکشت و در مناقب است که ابن رجز میگفت:
انی انا القاسم من نسل علی - نحن و بیت الله اولی بالنبی
من شمر ذی الجوشن او ابن ادعی
و در امالی صدوق است که پس از او یعنی پس از علی اکبر قاسم بن حسن به جنگ بیرون شد و میگفت:
لا تجزعی نفسی فکل فان - الیوم تلقین ذوی الجنان
و سه تن از آنها بکشت آن گاه او را از اسب بیفکندند رضوان الله علیه و قتال نیشابوری مانند این گفته است.
(ابوالفرج، ارشاد، طبری) از ابی مخنف از سلیمان بن ابی راشد از حمید بن مسلم روایت کردهاند که گفت: پسری به جنگ ما بیرون آمد گویی رویش پاره ماه بود شمشیر در دست، پیراهن و ازاری در بر و نعلین در پای داشت که بند یکی گسیخته بود فراموش نمیکنم که آن نعل، پای چپ بود، پس عمر بن سعد بن نفیل ازدی لعنة الله گفت: به خدا سوگند که بر او حمله کنم.
من گفتم: سبحان الله این چه کار است که تو خواهی کرد آن گروهی که بر گرد ویاند وی را کفایت کنند، والله بر وی حمله کنم، پس حمله کرد و بتاخت ناگهان با شمشیر بر آن جوان زد که به روی افتاد و گفت: یا عماه، حمید بن مسلم گفت: پس حسین علیهالسلام سر برداشت و بدو تیز تیز نگریست(137) چنان که باز سر بر میدارد و تیز مینگرد آن گاه مانند شیر خشمگین حمله کرد و عمرو را با شمشیر بزد و عمرو دست راست سپر کرد و حسین علیهالسلام دست او را از مرفق جدا ساخت.
(ارشاد) پس فریادی زد که سپاهیان شنیدند و حسین علیهالسلام کناری رفت (138)اهل کوفه تاختند تا عمرو را از دست حسین علیهالسلام برهانند (ابوالفرج) و چون سواران تاختند سینه اسبان با عمرو برخورد و او بیفتاد و اسبان عمرو را لگدکوب کردند چیزی نگذشت(139) که جان بداد لعنة الله و اخزاه.
گرد فرو نشست حسین علیهالسلام را دیدیم بر سر آن پسر ایستاده و او پای بر زمین میسود و حسین علیهالسلام میگفت: دور باشند از رحمت این قوم که تو را کشتند و جد تو دشمن ایشان باد روز قیامت. آن گاه گفت: به خدا سوگند بر عم تو سخت گران آید که تو او را بخوانی و اجابت تو نکند یا اجابت او تو را سودی ندهد.
(ملهوف) امروز کنیه جوی بسیار است و یاور اندک، پس او را برداشت بر سینه خود و گویی اکنون مینگرم دو پای آن پسر بر زمین کشیده میشد.
(طبری) و حسین علیهالسلام سینه او را بر سینه خود نهاده بود. حمید گفت: با خود گفتم آیا میخواهد چه کند پس او را آورد و نزدیک پسرش علی بن الحسین علیهالسلام نهاد با کشتگان دیگر از اهل بیت خود که بر گرد او بودند. پرسیدم: این پسر کیست؟ گفتند: قاسم بن حسن بن علی بن ابی طالب علیهالسلام.
و روایت شده است که حسین علیهالسلام گفت: خدایا شماره اینها را برگیر و آنها را پراکنده ساز و بکش و هیچ از آنها باقی نگذار و هرگز از آنها را نیامرز ای عموزادگان من شکیبایی نمایید ای اهل بیت من صبر کنید که بعد از امروز ذلت و خواری نبینید هرگز.
در آن زیارت طویله که سید مرتضی علم الهدی رضی الله عنه خواند گفت:
السلام علی القاسم بن الحسن بن علی و رحمه الله و برکاته
السلام علیک یابن حبیب الله
السلام علیک یابن ریحانة رسول الله
السلام علیک من حبیب لم یقض من الدنیا وطرا و لم یشف من اعداء الله صدرا حتی عاجله الاجل و فاقه الامل فهنیئا لک یا حبیب رسول الله ما اسعد جدک و افخر مجد و احسن منقلبک.
مترجم گوید: ظاهرا این زیارت انشاء خود سید مرتضی (ره) است و خواندن ادعیه و زیارات که از ائمه علیهم السلام وارد نیست جایز است مشروط به این که به نیت ورود و خصوصیت نباشد. یعنی خواننده بداند از ائمه علیهم السلام وارد نیست و با همین قصد قرائت کند چنان که صدوق (ره) در کتاب من لا یحضره الفقیه زیارتی برای حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها نقل کرده است و گوید: این انشاء خود من است و زیارت ماثور برای آن حضرت نیافتم و هر محدثی که زیارت یا دعایی غیر ماثور در کتاب خود نقل کند، باید صریحا بگوید: از امام نیست یا تدلیس نشود و تدلیس از گناهان کبیره است که موجب اضلال میگردد و اگر صریح گفت اضلال نیست.
و باید دانست حسن بن حسن علیهالسلام معروف به حسن مثنی نیز در کربلا بود، شیخ مفید در ارشاد گوید: حسن بن حسن علیهالسلام با عمش حسین علیهالسلام در طف بود و چون حسین علیهالسلام به شهادت رسید و اهل بیت او اسیر شدند اسماء بن خارجه او را از میان اسراء بربود و گفت: به خدا قسم دست کسی به پسر خوله نمیرسد (و خوله بنت منظور مادر او فزاری بود و با اسماء بن خارجه فزاری از یک قبیله بودند و این که بعضی گویند: اسماء خال حسن مثنی بود به معنی حقیقی کلمه صحیح نیست.)
عمر بن سعد گفت: خواهر زاده ابی حسان را به خود او واگذارید و بعضی گویند: حسن زخمی خطرناک داشت قد اشفی منه به معنی: (خطرناک است نه شفا یافتن).
و روایت شده است که حسن بن حسن از عم خویش یکی از دو دختر او سکینه و فاطمه را خواستگاری کرد حسین علیهالسلام فرمود: هر یک را که بیشتر دوست داری اختیار کن. حسن شرم کرد و جواب نداد. حسین علیهالسلام فرمود: من برای تو فاطمه را اختیار کردم که به مادرم فاطمه بنت رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم شبیهتر است. انتهی کلام المفید.
مترجم گوید: تزویج یا زفاف حسن مثنی و فاطمه در همان ایام خروج امام علیهالسلام از مدینه یا در راه میان مدینه و کربلا بوده است و فاطمه در کربلا نوعروس بود برای آن که همان اوقات بالغه گردیده و نه سالش تمام شده بود چون مادرش امی اسحاق بنت طلحه زوجه امام حسن علیهالسلام بود و امام حسن علیهالسلام در ماه صفر سال پنجاهم به شهادت رسید و ام اسحق پس از گذشتن عده به عقد امام حسین علیهالسلام در آمد. البته تولد فاطمه پیش از ربیع الثانی سال 51 نبوده است.
پس وجود فاطمه نوعروس در کربلا قابل شک و تردید نیست و اگر زوجه قاسم نبود و زوجه حسن مثنی بود و اگر تزویج قاسم به طوری که مشهور است صحیح باشد باید یکی از دو احتمال را قبول کرد اول این که حضرت سید الشهداء علیهالسلام دختری دیگر داشت فاطمه نام غیر از آن که به عقد حسن مثنی در آورده بود چون مسلم نیست که دختران آن حضرت منحصر به سکینه و فاطمه بوده است.
و در کشف الغمه گوید: چهار دختر داشت سکینه و فاطمه و زینب و چهارمی را نام نبرده است و ابن شهرآشوب گوید: سه دختر داشت.
دوم آن که دختری که به قاسم تزویج کرد نام دیگر داشت و به غلط و اشتباه بعضی روات فاطمه گفتهاند.
و اگر تزویج حضرت قاسم را صحیح ندانیم باید بگوییم همان تزویج حسن مثنی با قاسم اشتباه شده است. مثلا یکی از روات در کتابی قصه فاطمه نوعروس را با تازه داماد که پسر امام حسن علیهالسلام بود، خوانده است و در ذهن خود پسر امام حسن علیهالسلام را منطبق با قاسم دانسته همانطور که نقل کرده است.
به نظر ما هیچ علتی ندارد که تزویج قاسم را انکار کنیم چون ملا حسین کاشفی در روضة الشهداء نقل کرده است و او مردی جامع و عالم و متبحر بود، در شهر هرات میزیست معاصر با صاحب روضة الصفاء و امیر علی شیر وزیر علم دوست و آن قدر کتب ادب و تواریخ و وسائل که آن وقت در هرات بود در هیچ زمان در هیچ شهر فراهم نشد از غایت حرص و ولعی که وزیر مزبور به علوم مخصوصا به تواریخ داشت و به همین موجب روضة الصفاء را برای او نوشتند و این که گویند تزویج در آن گیرو دار بعید مینماید صحیح نیست چون مصالح اعمال ائمه معصومین برای ما معلوم نیست.
و اگر کسی گوید: کاشفی سنی بوده است گوییم اولا سنی بودن او معلوم نیست و ثانیا همه علمای ما از سنیان روایت کنند چنان که شیخ مفید از مدائنی و زبیر بن بکار و طبری و غیرهم روایت کرد و ابن شهرآشوب از روایات غالب اهل سنت در مناقب آورده است و همچنین ابومخنف و هشام بن محمد کلبی که در عهد ائمه علیهم السلام بودند از سنیان بلکه از افراد لشکر عبیدالله روایت کردند و اگر روایت از اهل سنت جائز نبود این همه علماء در غیر مورد احتجاج این همه اخبار روایت نمیکردند، باز به سیاقت کتاب باز میگردیم.
در بحار است که پس از کشته شدن قاسم بن الحسن عبیدالله به جنگ بیرون آمد و میگفت:
اءن تنکرونی فانا بن حیدره - ضرغام آجام ولیث قسوره
علی العادی مثل ریح صرصرة
پس چهارده مرد بکشت و او را هانی بن تبیت خضرمی به شهادت رسانید و رویش سیاه شد. و ابوالفرج گوید: ابوجعفر باقر علیهالسلام میگفت: حرمله بن کاهل اسدی او را بکشت.
مؤلف گوید: داستان شهادت او را در ضمن شهادت امام علیهالسلام بیاوریم.