کمیل بن زیاد نهیک نخعی هیجده ساله بود که پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم رحلت فرمود، و مردی شریف بود علمای اهل سنت او را ثقه و امین شمردند و از رؤسای شیعه است در جنگ صفین در رکاب امیرالمؤمنین علیهالسلام بود.
از اعمش روایت شده است که میثم بن اسود روزی نزد حجاج بن یوسف رفت و از او پرسید: کمیل در چه کار است او گفت: پیری سالخورده و خانهنشین است. گفت: کجا است، پیری است کلانسال و خرف شده او را بخواند و پرسید: تو با عثمان چه کردی؟ گفت: عثمان مرا سیلی زده بود خواستم قصاص کنم او تسلیم شد.اما من او را عفو کردم و قصاص نکردم.
و جریر از مغیره روایت کرده است که: حجاج به طلب کمیل فرستاد. او بگریخت، پس قوم او را از عطا محروم ساخت و مشاهره آنها را ببرید چون کمیل این بدید با خود گفت: من پیری سالخوردهام و عمر من به سر آمده است. شایسته نیست، کسان خود را از عطا محروم گردانم، پس خود نزد حجاج آمد. چون حجاج او را بدید، گفت: من دوست داشتم تو را نیکوکار ببینم.
کمیل گفت: از عمر من اندک مانده است هر چه میخواهی حکم کن، که وعدهگاه نزد خدای تعالی است و امیرالمؤمنین علیهالسلام مرا خبر داده است، تو مرا میکشی. حجاج گفت: آری تو از جمله کسانی که عثمان را کشتند، گردن او را بزنید او را گردن زدند. در سال هشتاد و دو از هجرت و بنابراین او نود ساله بود.
قنبر مولای امیرالمؤمنین علیهالسلام را هم حجاج بکشت. به جرم دوستی آن حضرت و تعطیل آن در ارشاد مذکور است.