تربیت
Tarbiat.Org

حماسه کربلا (دمع السجوم)
حاج شیخ عباس قمی (رضوان الله علیه)

خطبه امام زین‏العابدین علیه‏السلام در بیرون شهر مدینه‏

علی بن الحسین علیهماالسلام به درون خیمه بود بیرون آمد و دستمالی در دست داشت سرشک بدان پاک می‏کرد و پشت سر او خادمی کرسی در دست داشت بگذاشت و آن حضرت بر آن نشست و گریه گلوی او گرفته بود و خویشتن‏داری نمی‏توانست و آواز مردم به گریه بلند شد وزنان و کنزیان ناله و زاری می‏کردند نو مردم از هر طرف دلداری و سرسلامتی می‏دادند و آن زمین یک باره فریاد بود پس به دست اشاره فرمود خاموش باشند جوشش آنها فرونشست پس گفت:
الحَمْدُ للهِ رَبِّ العَالَمِینَ، مَالِکِ یَوْمِ الدِّینِ، بَارِئِ الخَلَائِقِ أَجْمَعِینَ، الَّذِی بَعُدَ فَارْتَفَعَ فِی السَّمَاوَاتِ العُلَی، وَ قَرُبَ فَشَهِدَ النَّجْوَی. نَحْمَدُهُ عَلَی عَظَائِمِ الأُمُورِ، وَ فَجَائِعِ الدُّهُورِ، وَ أَلَمِ الفَجَائِعِ، وَ مُضَاضَةِ اللَّوَاذِعِ، وَ جَلِیلِ الرُّزْءِ، وَ عَظِیمِ المَصَائِبِ الفَاظِعَةِ الکَاظَّةِ الفَادِحَةِ الجَائِحَةِ.
أّیُّهَا القَوْمُ إِنَّ اللهَ وَ لَهُ الحَمْدُ- ابْتَلَانَا بِمَصَائِبَ جَلِیلَةٍ، وَ ثُلْمَةٍ فِی الإِسْلَامِ عَظِیمَةٍ. قُتِلَ أَبُو عَبْدِ اللهِ الحُسَیْنُ وَ سُبِیَ نِسَاؤُهُ وَ صِبْیَتُهُ، وَ دَارُوا بِرَأْسِهِ فِی البُلْدَانِ مِنْ فَوْقِ عَامِلِ السِّنَانِ. وَ هَذِهِ الرَّزِیَّةُ الَّتِی لَا مِثْلُهَا رَزِیَّةٌ.
أَیُّهَا النَّاسُ! فَأَیُّ رِجَالَاتٍ مِنْکُمْ یَسُرُّونَ بَعْدَ قَتْلِهِ؟! أَمْ أَیُّ فُؤَادٍ لَا تَحْزَنُ مِنْ أَجْلِهِ أَمْ أَیَّةُ عَیْنٍ مِنْکُمْ تَحْبِسُ دَمْعَهَا وَ تَضُنُّ عَنِ انْهِمَالِهَا فَلَقَدْ بَکَتْ السَّبْعُ الشِّدَادُ لِقَتْلِهِ، وَ بَکَتِ البِحَارُ بِأَمْوَاجِهَا، وَالسَّمَاوَاتُ بِأَرْکَانِهَا، وَالأَرْضُ بِأَرْجَائِهَا، وَالأَشْجَارُ بِأَغْصَانِهَا، وَالحِیتَانُ فِی وَ لُجَجِ البِحَارِ، وَالمَلَائِکَةُ المُقَرَّبُونَ، وَ أَهْلُ السَّمَاوَاتِ أَجْمَعُونَ.
یا أَیُّهَا النَّاسُ! أَیُّ قَلْبٍ لَا یَنْصَدِعُ لِقَتْلِهِ أَمْ أَیُّ فُؤَادٍ لَا یَحِنُّ إِلَیْهِ أَمْ أَیُّ سَمْعٍ یَسْمَعُ سَمِعَ هَذِهِ الثُّلْمَةَ الَّتِی ثَلُمَتْ فِی الإِسْلَامِ وَ لَم یَصُمُّ.
أَیُّهَا النَّاسُ! أَصْبَحْنَا مَطْرُودِینَ مُشَرَّدِینَ مَذَوَّدِینَ شَاسِعِینَ عَنْ الأَمْصَارِ کَأَنَّا أَوْلَادُ تُرْکٍ وَکَابُلٍ، مِنْ غَیْرِ جُرْمٍ اجْتَرَمْنَاهُ، وَ لَا مَکْرُوهٍ ارْتَکَبْنَاهُ، وَ لَا ثُلْمَةٍ فِی الإِسْلَامِ ثَلَمْنَاهَا. »مَا سَمِعْنَا بِهَذَا فِی آبَائِنَا الأَوَّلِینَ إِنْ هَذَا إِلَّا اخْتِلَاقٌ.
وَاللهِ لَوْ أَنَّ النَّبِیَّ تَقَدَّمَ إِلَیْهِمْ فِی قِتَالِنَا کَمَا تَقَدَّمَ إِلَیْهِمْ فِی الوِصَایَةِ بِنَا، لَمَا ازْدَادُوا عَلَی مَا فَعَلُوا بِنَا، فإنَّا للهِ وَإِنَّا إِلَیْهِ رَاجِعُونَ مِنْ مُصِیبَةٍ مَا أَعْظَمَهَا وَ أَوْجَعَهَا وَ أَفْجَعَهَا وَ أَکَضَّهَا وَ أَفْظَعَهَا وَ أَمَرَّهَا وَ أَفْدَحَهَا فَعِنْدَ اللهِ نَحْتَسِبُ فِیمَا أَصَابَنَا وَ مَا بَلَغَ بِنَا، فَإِنَّهُ عَزِیزٌ ذُو انْتِقَامٍ.

(ترجمه)
سپاس خدای را که پروردگار اهل جهان است و مالک روز جزا است آفریننده همه آفریدگان، آن‏که بلند است، و بر آسمان‏های افراشته مستولی و نزدیک است چنان که سخنان آهسته را می‏شنود. او را سپاس می‏گوییم بر سختی‏های بزرگ و آسیبهای روزگار و آزار مصائب دلخراش و گزش بلاهای جانسوز و اندوه بزرگ و مصیبت عظیم رسواکننده و رنج‏آور و گران و بنیاد کن، ای مردم خداوند تبارک و تعالی و له الحمد.
ما را به مصایب عظیم بیازمود و رخنه بزرگ در اسلام پدید آمد، ابو عبد الله الحسین کشته شد و زنان و فرزندان او اسیر گشتند، و سر او را در شهرها بر نیزه بگردانیدند این مصیبتی است که مانند آن هیچ مصیبت نیست.
ای مردم! کدام یک از مردان شما پس از کشتن او شادی نماید؟ و کدام دل است که برای او اندوهگین نشود و کدام چشم است سرشک خود را نگاهداری تواند و از ریزش باز دارد.
آسمانها به آن سختی برای کشتن او بگریستند و دریاها با امواج و آسمانها با ارکان و زمین از همه جوانب، و درختان با شاخه‏ها و ماهیان و انبوه آب دریاها، و فرشتگان مقرّب، و همه ساکنان آسمانها بگریستند.
ای مردم! کدام دل از کشتن او نشکافد و کدام قلب برای او پر ناله سر ندهد و کدام گوش است که داستان این رخنه که در اسلام پدید آمد بشنود و کر نشود.
ای مردم! ما آواره شدیم در اندوه و دور از خانمان از وطن جدا مانده و مانند بردگان ترک و کابل نه گناهی کرده بویم و نه ناپسندی مرتکب شده، یا رخنه در اسلام آورده. ما سمعنا بهذا فی آبائنا الاولین اءنْ هذا الاختلاق.
به خدا قسم، پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم اگر به جای آن وصیت‏ها به کشتن ما امر می‏فرمود، بیش از این که با ما کردند، نمیکردند إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَیْهِ رَاجِعُونَ چه مصیبت بزرگ و دردناک و دلخراش و سخت و رسوا و تلخ و بنیادکن است از خدای چشم داریم اجر این مصیبت را که به ما رسید که او غالب و منتقم است. انتهی ترجمه.
راوی گفت: صوحان بن صعصعه به صوحان برخاست و زمین گیر بود و عذر خواست از تخلف برای رنج پای خویش امام علیه‏السلام عذر او بپذیرفت و نیکو گمانی نمود و شکر گفت و رحمت بر پدرش فرستاد.
جزیری و ابن صباغ ملکی گفتند یزید مردی امین با خاندان پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم از شام روانه مدینه کرد و سواران چند همراه ایشان بفرستاد.
و در اخبار الدول گوید: این مرد نعمان بن بشیر بود با سی مرد آن‏ها را فرستاد شبانه با آن‏ها می‏رفت و اهل بیت پیشتر بودند چنان که چشم او ایشان را می‏دید و چون در منزل فرود می‏آمدند او و همراهان دورتر بار می‏گشودند و بر گرد ایشان مانند پاسبان بودند و نعمان از حوائج ایشان می‏پرسید و مهربانی می‏کرد تا به شهر مدینه در آمدند پس فاطمه دختر علی بن ابی طالب علیه‏السلام با خواهرش زینب گفت: این مرد با ما نیکی کرده آیا بینید که چیزی به وی صلت دهیم. زینب گفت: به خدا که چیزی نداریم جز این زیورها پس دو دست بند و دو بازوبند خویش را بیرون آورده برای نعمان فرستادند و عذر خواستند نعمان همه را باز گردانید و گفت: اگر من خدمت شما برای دنیا کرده بودمی این صلت پذیرفتمی و مرا کافی بود اما من این خدمت برای خدا کردم و قرابت شما با رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم و زوجه حسین علیه‏السلام رباب دختر امرؤالقیس مادر دخترش سکینه با اوبود و با اسراء او را به شام بردند و به مدینه باز گشت اشراف قریش او را خواستند نپذیرفت و گفت: پس از رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم دیگری را به پدر شوهری خود نمی‏پسندم و یک سال پس از آن بزیست و زیر سقف نرفت تا فرسوده گشت و از اندوه بدرود زندگانی گفت و بعضی گویند یک سال در کربلا بر سر قبر شوهر بماند پس از آن به مدینه رفت و از اندوه درگذشت.
در بعض مقاتل است که‏ام کلثوم چون روی به مدینه داشت می‏گریست و ابیاتی می‏خواند که از جمله آن‏ها این است:
مدینة جدنا لا تقبلینا - فبالحسرات و الاحزان جینا ‏
الا فاخبر رسول الله عنا - بانا قد فجعنا فی ابینا ‏
خرجنا منک بالاهلین جمعا - رجعنا لا رجال و لا بنینا ‏
و کنا فی الخروج بجمع شمل - رجعنا بالقطیعة خائفینا ‏
و مولانا الحسین لنا انیس - رجعنا و الحسین به رهینا ‏
فنحن الضایعات بلا کفیل - و نحن النائحات علی اخینا ‏
الا یا جدنا قتلوا حسینا - و لم یرعوا جناب الله فینا ‏
الا یا جدنا بلغت عدانا - مناها و اشتفی الاعداء فینا ‏
لقد هتکو النساء و حملوها - علی الاقتاب قهرا اجمعینا ‏
مؤلف گوید: ابیات بسیار است از ترس اطاله همه آنها را نیاوردیم.
راوی گفت: اما زینب دو جاانب در مسجد را به دست گرفت و فریاد زد ای جداه خبر مرگ برادرم حسین را آوردم و زینب هرگز اشکش نمی‏ایستاد و گریه و ناله سبک نمی‏کرد. و هرگاه علی بن الحسین علیهماالسلام را می‏دید اندوهش تازه‏تر می‏شد و غمش افزوده‏تر می‏گشت.
سید رحمة الله گفت: از حضرت صادق علیه‏السلام روایت شده است که امام زین‏العابدین علیه‏السلام چهل سال بر پدرش بگریست روزها روزه بود و شب‏ها به بندگی خدای ایستاده چون هنگام افطار می‏شد غلام وی خوردنی و آشامیدنی می‏آورد و نزد او می‏نهاد و می‏گفت: ای سید من تناول فرمای.
امام می‏فرمود: پسر پیغمبر را گرسنه کشتند. پسر پیغمبر را تشنه کشتند و چند بار تکرار می‏کرد و می‏گریست تا خوردنی خود را به سرشک خویش‏تر می‏ساخت و آب را به اشک می‏آمیخت و همچنین بود تا به رحمت حق پیوست.
مترجم گوید: گاه باشد که اسم عدد را مجازا بر مقداری نزدیک به آن اطلاق کنند و این از قواعد لغت و فصاحت نیست مثلا چیزی نزدیک ده من است به تقریب گویند ده من و گروهی نزدیک هزار نفرند گویند هزار نفر به تقریب مگر حشویه که مجاز را در قرآن روا ندانند.
و بعض عوام که از مجاز چیز دیگر می‏فهمند و پندارند امام علیه‏السلام مجاز در کلام خویش نیاورد به آن که خدا و پیغمبر مجاز در کلام آورند چون باشد که امام مجاز نگوید گوییم رحلت امام زین‏العابدین علیه‏السلام چنان که شیخ طوسی در کتاب تهذیب و دیگران گفته‏اند در سال 95 بود سی وچهار سال پس از واقعه عاشورا و سی و چهار سال به چهل سال نزدیک است امام جعفر صادق علیه‏السلام به تقریب چهل سال فرمود و آن سی و چهار خواست.
و این که فرماید: آن حضرت همه روز روزه بود و همه شب به عبادت ایستاده نیز به تغلیب و مجاز است یعین غالبا روزه بود چون روزه بعض ایام حرام است و بعضی مکروه و نیز صوم دهر مطلقا مرجوح است.
باز به ترجمه کلام سید باز گردیم: یکی از موالی و بستگان آن حضرت شکایت کرد که روزی به صحرا بیرون رفت و من در پی او رقم او را یافتم بر سنگی درشت پیشانی نهاده است و من ناله و گریه او را می‏شنیدم و هزاربار گفت: لا اله الا الله حقا حقا لا اله الا الله تعبدا و رقا لا اله الا الله ایمانا و صدقا.
پس سر از سجده برداشت و محاسن و روی او را دیدم از سرشک دیده‏تر بود گفتم: یا سیدی وقت آن نرسیده است که اندوه تو تمم شود و گریه تو اندک گردد با من گفت: ویحک عقوب بن اسحق بن ابراهیم حضرت یعقوب علیه‏السلام پیغمبر و پیغمبر زاده بود و دوازده فرزند داشت خداوند یکی از آن‏ها را ناپدید کرد موی سرش از اندوه سپید شده و پشتش از غم خم گشت و دیده‏اش از گریه نابینا شد با آن که فرزندش در جهان زنده بود و من پدر و برادر و هفده نفر از خاندان خود را از دست دادم دیدم کشته و افتاده بودند چگونه اندوه من به آخر رسد و گریه‏ام اندک شود.
شیخ ابوجعفر طوسی رحمه الله به اسناده از خالد بن سدیر روایت کرده است: گفت: امام صادق علیه‏السلام را پرسیدم از مردی که جامه خویش را بر مرگ پدر و مادر و برادر و یکی از خویشان خود به درد فرمود باکی نیست موسی بن عمران بر برادرش هارون علیهماالسلام جامه چاک زد و نباید مرد بر مرگ فرزند و نه شوهر بر مرگ زن جامه بدرد اما زن می‏تواند بر مرگ شوهر جامه چاک کند تا این که فرمود: دختران فاطمه علیها السلام گریبان بر حسین علیه‏السلام دریدند و لطمه بر رخسار زدند و بر مثل حسین سزاوار است لطمه بر روی زدن و گریبان دریدن.
از دعائم الاسلام از جعفر بن محمد علیهماالسلام روایت است که فرمود: یک سال بر حسین علیه‏السلام توجه کردند هر روز و هر شب و سه سال از آن روزی که آن مصیبت بر آن حضرت رسید.