تربیت
Tarbiat.Org

حماسه کربلا (دمع السجوم)
حاج شیخ عباس قمی (رضوان الله علیه)

فصل دوم: در ثواب گریستن بر مصیبت حسین علیه‏السلام و ثواب لعن بر قاتلان او و اخباری که در شهادت آن حضرت وارد شده است و در این فصل به چهل حدیث اک

می‏کنیم.
حدیث اول(8)
مؤلف کتاب حاج شیخ عباس قمی گوید: حدیث کرد مرا شیخ اجل محدث حاج میرزا حسین نوری نوّر الله تربته به اجازه عامه کامله جمیع ما حقت له روایته و جازت له اجازته، روز جمعه 6 شهر ربیع الاول سال 1320 در کوفه متبرکه بر کنار فرات نزدیک جسر از شیخ امام معلم علماء الاسلام الحاج شیخ مرتضی الانصاری(9) از شیخ جلیل جامع فضایل علمیه عملیه حاج ملا احمد نراقی از وحید العصر صاحب الکرامات الباهره السید محمد مهدی بحر العلوم قدوة از شیوخ العلماء و مرجع الفقهاء الاستاد الاکبر آقا محمدباقر بهبهانی از والد معظم محقق او محمد اکمل از مروج مذهب حق خاتم المحدثین مولا محمدباقر مجلسی (ره) از والدش شیخ اجل جامع فنون عقلیه و نقلیه مولانا محمدتقی مجلسی از شیخ الاسلام و المسلمین و رئیس الفضلاء شیخ محمد عاملی بهاء الدین رفع الله مقامه از والدش محقق مدقق حسین بن عبدالصمد عاملی از شیخ امام خاتم الفقهاء الاسلام شیخ الامة و فتاها قدوة الشیعه و نور الشریعة الشیخ زین الدین المشهور بالشهید الثانی قدس سره از شیخ فاضل ورع نور الدین علی بن عبدالعالی میسی نور الله روضه از شیخ سعید کامل المعی محمد بن داود جزینی عاملی رحمة الله از شیخ ثقة جلیل علی بن شهید رفع الله درجه از والدش شیخ امام استاد فقهاء الانام رئیس المذهب و المله فخر الشیعه و تاج الشریعه شمس الدین ابی عبدالله محمد بن مکی شهید اعلی الله مقامه از عالم محقق و فاضل مدقق وحید الاعصار فخر الاسلام سلطان العلماء و منتهی الفضلاء ابی طالب محمد بن علامه رفع الله مقامه از والدش شیخ اعظم وارث علوم الانبیاء و المرسلین مروج شریعة خاتم النبیین آیة الله فی العالمین اعلم علماء المسملین حبر الامة جمال الملة محیی السنه و ممیت البدعة ابی منصور حسن بن مطهر حلی مشتهر حقا بالعلامة جزاه الله عن الاسلام خیر الجزاء از شیخ اجل مدقق الثبت الثقه افقه الفقهاء الافاق شیخ الطائفه و سنادها ابی القاسم نجم الدین جعفر بن سعید الحلی المعروف بالمحقق شکر الله سعیه از حسیب و محدث ادبی نسابه فخار بن معد موسوی حائری (ره) از شیخ فقیه محدث ورع سدید الدین ابی الفضل شاذان بن حبرئیل قمی نزیل دار الهجرة علی هاجرها الف صلوة و تحیة از شیخ فقیه ثقه عماد الدین ابی جعفر محمد بن ابی القاسم بن محمد طبری آملی رضی الله عنه از شیخ فقیه ثقه فقیه ابی علی حسن بن محمد طوسی ملقب به مفید ثانی از والدش رئیس الطائفة محیی الرسوم و مدون العلوم محقق الاصول و الفروع و مهذب فنون المعقول و المسموع ابی جعفر محمد بن الحسن الطوسی قدس الله تربتة الزکیه از شیخ اقدم اوثق اعلم حجة الفرقة و فخر الطائفة مروج المذهب و الدین وارث علوم المعصومین الشیخ السعید ابی عبدالله محمد بن محمد بن نعمان الملقب بالمفید عطر الله مرقده از شیخ جلیل محد ناشر آثار الائمة رئیس المحدثین المولود بدعاء الامام شیخ صدوق ابی جعفر محمد بن علی بن بابویه القمی از شیخ جلیل ابی القاسم محمد بن علی ما جبلویه القمی از شیخ محدث نبیه علی بن ابراهیم از والدش ابراهیم بن هاشم از ثقه جلیل ریان بن شبیب خال معتصم گفت:
داخل شدم بر ابی الحسن الرضا علیه‏السلام در روز اول محرم پس به من گفت: ای پسر شبیب آیا روزه داری؟ گفتم: نه، گفت: این روز روزی است که زکریا در آن پروردگار خود را خواند و گفت: رب هب لی من لدنک ذریة طیبة انک سمیع الدعاء؛(10) یعنی: ای پروردگار من مرا از نزد خویش ذریتی پاک ببخش که تو شنونده‏ای دعا را.
پس خدای تعالی دعای او را مستجاب کرد و ملائکه را فرمود تا زکریا را ندا کردند در حالتی که وی در محراب ایستاده بود و نماز می‏گذارد که خداوند تو را مژده می‏دهد به یحیی، پس هر کس این روز را روزه بدارد و خدای تعالی را بخواند، خدای تعالی او را اجابت کند چنان که زکریا را، آن گاه گفت: ای پسر شبیب محرم آن ماه است که مردم جاهلیت در گذشته حرمت آن ماه را نگاه می‏داشتند اما این امت نه حرمت ماه را شناختند و نه حرمت پیغمبر خود را و در این ماه ذریه او را کشتند و زنان او را اسیر کردند و اثاث او را به تاراج بردند خداوند هرگز آنان را نیامرزد ای پسر شبیب اگر برای چیزی گریه خواهی کرد برای حسین بن علی بن ابی طالب علیهماالسلام گریه کن برای آن که او را مانند گوسفند ذبح کردند و هجده مرد از خاندان او با او کشته شدند که روی زمین مانند آن‏ها نبودند و هفت آسمان و زمین‏ها برای کشته شدن او گریستند و چهار هزار فرشته برای یاری او فرود آمدند او را یافتند کشته شده و نزد قبر او آشفته موی و گرد آلودند تا وقتی که قائم علیه‏السلام برخیزد و از یاران او باشند و شعار آنان یا لثارات الحسین علیه‏السلام است.
ای پسر شبیب پدرم حدیث کرد از پدرش از جدش که چون جد من حسین علیه‏السلام کشته شد آسمان خون بارید با غباری سرخ رنگ.
ای پسر شبیب اگر بر حسین علیه‏السلام بگریی چندان که اشک تو بر دو گونه ات روان گردد خدای تعالی هر گناهی که کرده باشی بیامرزد خرد یا بزرگ اندک یا بسیار.
ای پسر شبیب اگر خوشنود می‏کند تو را که خدای تعالی را ملاقات کنی در حالتی که گناهی بر تو نباشد، حسین علیه‏السلام را زیارت کن .
ای پسر شبیب اگر خوشحال می‏کند تو را که در غرفه‏های ساخته در بهشت همنشین پیغمبر خدا و خاندان او باشی کشندگان حسین علیه‏السلام را لعنت کن.
ای پسر شبیب اگر تو را مسرور می‏کند که ثواب تو مانند ثواب آن کسانی باشد که با حسین علیه‏السلام شهید شدند هر گام یاد او کنی بگو یا لیتنی کنت معکم فافوز فوزا عظیما.(11)
ای پسر شبیب اگر خوشحال می‏کند تو را که در درجات بلند بهشت با ما باشی برای اندوه ما اندوهناک باش و از فرح ما شادمان و بر تو باد دوستی ما که مردی سنگی را دوست بدارد خدا او را روز قیامت با آن سنگ محشور گرداند.
حدیث دوم:
به سند متصل از شیخ مفید قدس روحه از ابن قولویه از ابن ولید از صفار از ابن ابی الخطاب از محمد بن اسماعیل از صالح بن عقبه از ابی هارون مکفوف گفت داخل شدم بر حضرت ابی عبدالله علیه‏السلام به من فرمود: برای من شعر بخوان شروع کردم به خواندن فرمود این طور نه لکن چنان که برای خود می‏خوانید و چنان که نزد قبر او رثای او می‏کنید، گفت: پس من خواندم : امرر علی جدث الحسین فقل لا عظمة الزکیة و آن حضرت بگریست من خاموش شدم فرمود بگذر و فرمود سایر ابیات را بخوان من خواندم تا آخر آن گاه فرمود: زیاده کن، پس خواندم:
یا فرو قومی فاندبی مولاک - و علی الحسین فاسعدی ببکاک ‏
ابوهارون گفت: آن حضرت بگریست و زنان بی تابی نمودند و چون خاموش شدند به من فرمود: ای اباهارون هر کس شعری درباره حسین علیه‏السلام بخواند و ده نفر را بگریاند بهشت برای اوست. آن گاه یکی یکی از این عدد کم کرد تا به یکی رسید و فرمود: هر کس شعری بخواند درباره آن حضرت و یک نفر را بگریاند بهشت از برای اوست آن گاه فرمود: هر کس یاد او بکند و بگرید بهشت برای او است.
مؤلف گوید: این شعر که ابوهارون بخواند؛ امرر علی آه از اشعار سید حمیری است، چنان که شیخ ابن نما بدان تصریح کرده است و اشعار چنین است:
امرر علی جدث الحسین و قل لا عظمة الزکیة - یا اعظما لازلت من وطفاء ساکبة رویة ‏
و اذا مررت بقبره فاطل به وقف المطیة - و ابک المطهر للمطهر و المطهرة النقیة ‏
کبکاء معوله آتت - یوما لواحدها المنیة ‏
حدیث سوم:
به سند متصل از شیخ صدوق (ره) به اسنادش از ابن عباس است که علی علیه‏السلام با رسول خدا صلوات الله علیه گفت: یا رسول الله آیا عقیل را دوست می‏داری؟ گفت: آری سوگند به خدا او را به دو دوستی دوست می‏دارم یک دوستی برای خود او و یکی دوست داشتن برای آن که ابوطالب او را دوست داشت و فرزند او در راه دوستی فرزند تو کشته شود پس دیده مومنین بر وی اشک ریزند و فرشتگان مقرب الهی بر وی درود فرستند آن گاه رسول خدا بگریست چنان که اشکهای او بر سینه‏اش روان گشت و گفت: شکایت به خدا می‏کنم از آن چه خاندان من پس از من ملاقات می‏کنند.
حدیث چهارم:
به سند متصل از شیخ ابی القاسم بن قولویه مسندا از مسمع کردین گفت: حضرت ابی عبدالله به من فرمود: ای مسمع تو از مردم عراق هستی به زیارت قبر حسین علیه‏السلام نمی‏روی گفتم: نه من مردی مشهورم از بصره و نزد ما کسانیند از هواداران این خلیفه و دشمنان ما در قبایل بسیارند از ناصبیان و غیر آنان و من ایمن نیستم که حال مرا به فرزندان سلیمان بگویند و به این جهت مرا آزار و ستم کنند.
به من فرمود آیا یاد می‏کنی آن چه با او کردند گفتم: بلی فرمود: آیا جزع می‏کنی؟ گفتم: ای والله چنان گریه گلوی مرا می‏گیرد که کسان من آثار آن را در من مشاهده می‏کنند و از طعام باز می‏ایستم و این اندوه در روی من ظاهر می‏شود.
فرمود: خدا رحمت کند اشک چشم تو را البته تو از آن‏ها هستی که از اهل جزع بر ما شمرده می‏شوند و آنها که برای شادی ما شادان و در غم و اندوه ما اندوهگین هستند و هنگام ترس، می‏ترسند و در ایمنی ما ایمن اند البته تو وقت مردن پدران مرا نزد خود حاضر بینی ملک الموت را وصیت می‏کنند درباره تو تو را مژده می‏دهند به چیزی که چشم تو به آن روشن شود پیش از مرگ و ملک الموت بر تو دلسوزتر و مهربان‏تر باشد از مادر مهربان نسبت به فرزند، آنگاه بگریست و من با او بگریستم و فرمود سپاس خدای را که برتری داد ما را بر دیگر آفریدگان به رحمت خود ما اهلبیت را مخصوص داشت به رحمت.
ای مسمع به درستی که آسمان و زمین گریه می‏کنند از زمانی که امیرالمؤمنین علیه‏السلام کشته شد برای دلسوزی بر ما و فرشتگانی که بر ما گریستند بیشترند و از زمان کشته شدن ما اشک فرشتگان نایستاده است و هیچکس بر ما و آن چه بر سر ما آمده نگرید از روی دلسوزی مگر خداوند بر او رحمت کند پیش از آن که اشک از چشم او بیرون آید و هرگاه اشکهای او بر گونه‏هایش روان شود اگر قطره‏ای از آن در جهنم افتد حرارت آن را بنشاند چنان که گرمی در دوزخ نماند.
و کسیکه دلش برای ما به درد آید شادمان گردد روزی که ما را ببیند هنگام مگر چنان شادمانی که پیوسته در دل او بماند تا کنار حوض بر ما وارد شود و حوض شادمان شود هرگاه دوست ما کنار آن آید حتی آن که از انواع خوراک به قدری او را بچشاند که دیگر نخواهد از کنار حوض دور شود. الحدیث.
حدیث پنجم:
به سند متصل از شیخ ابی القاسم بن قولویه به سند خود از عبدالله بن بکر که گفت: در ضمن حدیثی طویل که؛ حج گذاردم با حضرت ابی عبدالله علیه‏السلام و گفتم یابن رسول الله اگر قبر حسین علیه‏السلام را بشکافند آیا در قبر او چیزی بیابند فرمود ای پسر بکر چه بزرگ است سوال‏های تو به درستی که حسین بن علی علیه‏السلام با پدر و مادرش در منزل رسول خدا صلوات الله علیهم هستند و با او روزی و نواخت می‏یابند و او بر جانب راست عرش و بدان در آویخته است می‏گوید ای پروردگار من آن چه به من وعده دادی وفا کن و به زوار خود می‏نگرد و می‏شناسد آنها را به نامهاشان و نام پدرانشان و هر چه در بار و بنه آن‏ها است بهتر از آن که یکی از آن‏ها پسر خود را می‏شناسد و نظر می‏کند به کسی که بر وی گریه می‏کند از خدا طلب آمرزش می‏کند برای او و از پدر خود می‏خواهد که استغفار کند و می‏گوید ای گریه کننده اگر بدانی که خداوند برای تو چه مهیا کرده است شادمان می‏گردی بیش از آن که محزون شدی و از هر گناه و خطیئه برای او استغفار می‏کند.
حدیث ششم:
به سند متصل از شیخ جلیل رئیس المحدثین محمد بن علی بن بابویه قمی عطر الله مرقده مسندا از ابی الحسن الرضا علیه‏السلام گفت: هر کس مصیبت ما را به یاد آورد و برای آن چه با ما کرده‏اند بگرید با ما باشد در درجه ما روز قیامت و هر کس مصیبت ما را به یاد دیگران آورد خود بگرید و بگریاند چشم او نگرید روزی که همه چشم‏ها می‏گریند و هر کس بنشیند در مجلسی که امر ما در آن جا احیا می‏شود دل او نمیرد روزی که همه دل‏ها می‏میرد.
حدیث هفتم:
و به سند خود از شیخ الطائفه ابی جعفر طوسی از مفید از ابن قولویه از پدرش از سعد از برقی از سلیمان بن مسلم کندی از ابن غزوان از عیسی بن ابی منصور از ابان بن تغلب از ابی عبدالله علیه‏السلام فرمود: آه کشیدن غمگین برای ستمی که به ما رسیده است تسبیح است و اندوه او برای ما عبادت و پوشیدن راز ما جهاد در راه خداست آن گاه فرمود: باید این حدیث به زر طلا نوشته شود.
حدیث هشتم:
به همان سند از شیخ فقیه ابی القاسم بن قولویه به سندش از ابن خارجه از ابی عبدالله علیه‏السلام گفت: حسین بن علی علیه‏السلام گفت: من کشته اشک چشمم و با حزن و اندوه کشته شدم و بر خداست که غمگینی به زیارت من نیاید مگر آن که او را شادان به اهل خود برگرداند.
حدیث نهم:
به سند متصل از شیخ الطائفه (قده) از مفید از ابی عمر و عثمان دقاق از جعفر بن محمد بن مالک از احمد بن یحیی اودی از مخول بن ابراهیم از ربیع بن منذر از پدرش از حسین بن علی علیه‏السلام فرمود: هیچ بنده‏ای نیست که چشمش برای ما یک قطره بچکاند یا فرمود قطره‏ای اشک بریزد مگر این که خداوند روزگارها او را در بهشت جای دهد احمد بن یحیی اودی گفت: آن حضرت را در خواب دیدم و گفتم: مخول بن ابراهیم بن ربیع بن منذر از پدرش از تو روایت کرد (همان عبارت) فرمود: آری. گفتم: در این صورت اسناد میان من و تو ساقط شد.
و گویند حقب (روزگارها) در این حدیث کنایه از دوام است.
حدیث دهم:
به سند متصل از ابن قولویه به اسنادش از ابی عماره منشد گفت: هرگز در هیچ روزی نام حسین بن علی علیه‏السلام نزد ابی عبدالله صادق علیه‏السلام برده نشد که آن روز آن حضرت خندان دیده شود تا شب و آن حضرت می‏گفت: الحسین عبرة کل مؤمن یعنی: حسین سبب ریزش اشک هر مومنی است.
حدیث یازدهم:
به اسناد خود متصلا از علی بن ابراهیم از پدرش از ابن محبوب از علاء از محمد از ابی جعفر علیه‏السلام می‏فرمود: هر مومنی که چشمش برای کشته شدن حسین بن علی علیه‏السلام اشک بریزد تا بر گونه‏اش روان گردد خداوند او را در بهشت در غرفه‏ها جای دهد که روزگارها در آن بماند و هر مؤمنی که چشم او اشک بریزد تا بر گونه‏اش روان شود برای رنج و آزاری که از دشمن به ما رسیده در دنیا خداوند او را در جایگاه راستی در بهشت جای دهد و هر مؤمنی که در راه ما برجی ببیند و چشم او گریان شود تا اشکش بر دو گونه‏اش روان شود از زحمت و رنجی که درباره ما به او رسیده است خداوند رنج و زحمت را در روز قیامت از روی او بگرداند و ایمن کند او را از غضب خودش و از آتش.
حدیث دوازدهم:
به سند متصل از شیخ صدوق از پدرش از عبدالله جعفر حمیری از احمد بن اسحق بن سعد از بکر بن محمد ازدی از ابی عبدالله علیه‏السلام که به فضیل فرمود:
آیا می‏نشینید، و حدیث ما می‏گویید؟ گفت: آری، فدایت شوم. فرمود: این مجالس را دوست می‏دارم، پس امر ما را احیا کنید، ای فضیل! خداوند رحمت کند کسی را که امر ما را احیا کند. ای فضیل! هر کس یاد ما کند یا نزد او یاد ما کنند پس از چشمش به اندازه بال مگسی اشک بیرون آید، خداوند گناهان او را بیامرزد، هر چند مانند کف دریاها باشد.
حدیث سیزدهم:
به اسناد خود از شیخ صدوق به اسنادش از ابی عماره منشد از ابی عبدالله علیه‏السلام گفت به من:
ای اباعماره شعری در رثای حسین بن علی علیه‏السلام برای من بخوان. گفت من خواندم آن حضرت بگریست باز خواندم باز بگریست سوگند به خدا که پیوسته شعر خواندم و آن حضرت می‏گریست تا صدای گریه را از اندرون خانه هم شنیدم. پس فرمود: ای ابا عماره هر کس درباره حسین بن علی علیه‏السلام شعری بخواند و پنجاه نفر را بگریاند بهشت از برای اوست و هرکس درباره حسین علیه‏السلام شعری بخواند و سی تن را بگریاند بهشت از برای اوست و هر کس درباره حسین علیه‏السلام شعری بخواند و سی تن را بگریاند بهشت از برای اوست و هر کس درباره حسین علیه‏السلام شعری بخواند و بیست نفر را بگریاند بهشت از برای اوست و هر کس درباره حسین علیه‏السلام شعری بخواند و ده نفر را بگریاند بهشت از برای اوست و هر کس درباره حسین علیه‏السلام شعری بخواند و یک نفر را بگریاند بهشت از برای اوست و هر کس درباره حسین علیه‏السلام شعری بخواند و تباکی کند یعنی خود را گریان نماید بهشت از برای اوست.
حدیث چهاردهم:
به سند متصل از جعفر بن قولویه از هارون بن موسی تلعکبری از محمد بن عمر بن عبدالعزیز کشی از نصر بن صباح از ابی عیسی از یحیی بن عمران از محمد بن سنان از زید شحام گفت:
نزد ابی عبدالله علیه‏السلام بودیم با جماعتی از اهل کوفه پس جعفر بن عفان بر آن حضرت وارد و در آن او را نزدیک خود خواند آن گاه گفت: ای جعفر! گفت: لبیک، خدا مرا فدای تو کند. فرمود: به من خبر رسیده است که تو در رثای حسین علیه‏السلام شعر می‏گویی و نیکو می‏گویی، گفت: آری، خدا مرا فدای تو کند. فرمود: بگوی پس من شعر برای او خواندم و او بگریست و کسانی که گرد او بودند بگریستند و اشکها بر روی و محاسن آن حضرت جاری شد. آن گاه گفت: ای جعفر! سوگند به خدا که فرشتگان حاضر بودند و سخن تو را درباره حسین علیه‏السلام می‏شنیدند و بگریستند و چنان که ما گریستیم و بیشتر هم.
و به تحقیق خداوند در این ساعت بر تو بهشت را واجب گردانید و تو را آمرزید. ای جعفر! آیا بیش از این بگویم. گفت: بلی ای سید من، فرمود: هیچ کس نیست که درباره حسین علیه‏السلام شعری بگوید و بگرید و بگریاند مگر این که خداوند بهشت را بر او واجب گرداند و او را بیامرزد.
حدیث پانزدهم:
و به سند متصل از شیخ صدوق از ابن مسرور از ابن عامر از عمش از ابراهیم بن ابی محمد گفت:
حضرت امام رضا علیه‏السلام فرمود که محرم ماه یاست که مردم جاهلیت جنگ را در آن حرام می‏دانستند خون ما در آن ماه حلال شمرده شد و حرمت ما هتک شد و فرزندان و زنان ما اسیر شدند و آتش در خیام ما افروخته گشت و هر چه در آن‏ها بود به تاراج رفت و حرمت رسول خدا را درباره ما مراعات نکردند. روز کشته شدن حسین علیه‏السلام چشمان ما را آزرده کرد و اشکهای ما را روان ساخت. عزیز ما در زمین کربلا خوار شد و اندوه و بلا نصیب ما گشت تا روز معین، پس گریه کنندگان باید بر حسین علیه‏السلام گریه کنند برای این که گریه بر او گناهان را می‏ریزد.
آنگاه گفت: چون ماه محرم می‏شد پدرم را خندان نمی‏دیدند و اندوه بر وی غالب بود تا ده روز می‏گذشت و چون روز دهم می‏شد آن روز مصیبت و اندوه و گریه او بود و می‏گفت این روزی است که حسین علیه‏السلام در آن روز کشته شد.
حدیث شانزدهم:
به سند متصل از شیخ صدوق عطر الله مرقده از طالقانی از احمد همدانی از علی بن حسن فضال از پدرش از حضرت رضا علیه‏السلام فرمود:
هر کس ترک کند سعی در قضاء حوائج خود را در روز عاشورا خداوند حوائج دنیا و آخرت او را بر آورد و هر کس روز عاشورا روز مصیبت و اندوه و گریه او باشد خداوند روز قیامت را روز شادی و سرور او قرار دهد پس چشم او به سبب ما در بهشت روشن شود و هر کس روز عاشورا را در روز برکت خواند و برای خانه خود چیزی اندوخته کند خداوند آن چیز را بر وی مبارک نگرداند و روز قیامت با یزید و عبیدالله بن زیاد و عمر بن سعد لعنهم الله محشور شود در درک اسفل جهنم.
حدیث هفدهم:
به اسناد متصل از صدوق از رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم فرمود:
موسی بن عمران از خدای تعالی مسئلت کرده و گفت: ای پروردگار من، برادرم در گذشت، او را بیامرز. وحی بدو رسید، ای موسی اگر درباره اولین و آخرین از من مسئلت کنی تو را اجابت کنم مگر کشنده حسین بن علی علیه‏السلام که از قاتل او انتقام می‏کشم.
حدیث هجدهم:
به سند متصل از ابن قولویه به اسناده از ابی عبدالله علیه‏السلام فرمود:
قاتل یحیی بن زکریا ولد الزنا بود و قاتل حسین بن علی علیه‏السلام ولد الزنا بود آسمان نگریست مگر بر آن دو.
حدیث نوزدهم:
به سند متصل از ابن قولویه به اسناده از داود رقی گفت:
نزد حضرت ابی عبدالله بودم، آب خواست چون بنوشید دیدم گریه او را گرفت و چشمانش از اشک پر شد. آن گاه فرمود: ای داود خدای لعنت کند قاتل حسین علیه‏السلام را، هیچ بنده‏ای آب ننوشد که یاد حسین علیه‏السلام کند و لعن بر قاتل او فرستد مگر آن که خدای تعالی برای او صد هزار حسنه نویسد و صد هزار گناه او را محو کند و صد هزار درجه مقام او را بالا برد و چنان باشد که صد هزار بنده آزاد کرده است و خداوند او را خرم و خوشدل محشور گرداند.
حدیث بیستم:
به سند متصل از ابن قولویه از محمد بن یعقوب کلینی به اسنادش از داود بن فرقد گفت:
در خانه حضرت ابی عبدالله نشسته بودم کبوتر راعبی دیدم همهمه می‏کند آن حضرت به سوی من نگریست و فرمود: ای داود می‏دانی این مرغ چه می‏گوید؛ گفتم: نه قسم به خدا، فرمود: بر قاتلین حسین علیه‏السلام نفرین می‏کند. پس در خانه‏های خود از این‏ها نگاه دارید.
حدیث بیست و یکم:
به سند متصل از آیةالله علامه از خواجه نصیر الدین طوسی از شیخ برهان الدین محمد قزوینی نزیل ری از شیخ منتجب الدین علی بن عبدالله بن حسن از پدرش از جدش از شیخ کراجکی گفت: محمد بن عباس به اسناد خود از حسن بن محجوب روایت کرده است به اسنادش از صندل از دارم بن فرقد گفت:
که حضرت ابوعبدالله علیه‏السلام فرموده است سوره فجر را در فرائض و نوافل بخوانید که آن سوره حسین بن علی علیه‏السلام است و بدان رغبت داشته باشید خداوند شما را رحمت کند.
پس ابواسامه به او گفت و حاضر بود در مجلس چگونه این سوره خاص حسین است. فرمود: نشنیدی قوله تعالی: یا ایتها النفس المطمئنة(12) مقصود از آن حسین بن علی علیه‏السلام است. اوست صاحب نفس مطمئنه راضیه مرضیه و اصحاب او از آل محمد علیه‏السلام آن‏ها هستند که راضی هستند از خدای تعالی در روز قیامت و خدا نیز از ایشان راضی است و این سوره خاص حسین بن علی علیه‏السلام و شیعه او و شیعه آل محمد علیهم السلام است هرکس قرائت کند والفجر را پیوسته با حسین بن علی علیه‏السلام باشد در درجه او در بهشت و خداوند غالب و حکیم است.
حدیث بیست و دوم:
به سند متصل از شیخ طوسی به اسناده از محمد بن مسلم گفت:
شنیدم از اباجعفر و جعفر بن محمد علیهماالسلام می‏گفتند خداوند تعالی عوض داد کشته شدن حسین علیه‏السلام را به این که امامت در ذریت اوست و شفا در تربت او و اجابت دعا در زیر قبه او و ایامی که زائر به زیارت او رود و باز گردد از عمرش محسوب نشود.
محمد بن مسلم گفت: به ابی عبدالله گفتم این‏ها به مردم می‏رسد به سبب آن حضرت پس او را چه باشد فی نفسه فرمود: خداوند او را به پیغمبر خود ملحق کند با او باشد در درجه و منزلت او آن گاه این آیه تلاوت فرمود: و الذین آمنوا و اتبعتم ذریتهم بایمان الحقنا بهم ذریتهم.(13)
حدیث بیست و سوم:
به سند متصل از شیخ افقه محقق از محمد بن عبدالله بن زهره حلبی از ابن شهرآشوب از احمد بن ابی طالب طبرسی در احتجاج در حدیث طویل از سعد بن عبدالله اشعری در حکایت شرفیاب شدن به حضور مهدی سلام الله علیه گفت:
خبر ده مرا از تاویل کهیعص،(14) حضرت فرمود: این حروف از اخبار غیبت است که خداوند بنده خود زکریا را بر آن آگاه گردانید، و حکایت آن را برای محمد الله علیه و آله‏و سلم بیان فرمود. این چنان است که زکریا از خداوند خواست نام پنج تن را به وی آموزد، جبرئیل فرود آمد. و او را آموزانید و زکریا هرگاه نام محمد و علی فاطمه و حسن علیهم السلام را می‏برد اندوه او بر طرف می‏شد و غم او زائل می‏گشت و هرگاه نام حسین علیه‏السلام می‏برد گریه گلوی او را می‏گرفت و نفسش به شماره می‏افتاد روزی گفت: ای پروردگار من چون است که وقتی نام چهار کس از آن‏ها را می‏برم از اندوه تسلیم می‏یابم و هرگاه یاد حسین علیه‏السلام می‏کنم اشکم ریزان می‏شود و ناله‏ام بیرون می‏آید.
خداوند تبارک و تعالی او را خبر داد؛ و فرمود: کهیعص، پس کاف نام کربلاست و ها هلاک عترت است و یا یزید است که بر حسین علیه‏السلام ستم کرد و عین عطش است و صاد صبر و شکیبایی آن حضرت، چون زکریا این بشنید سه روز از مسجد خود جدا نگشت و مردم را از داخل شدن بر خود منع فرمود. و به گریه و ناله پرداخت و او را رثا می‏گفت، که خداوند آیا بهترین خلق خود را به مصیبت فرزندی مبتلا می‏کنی؟ آیا چنین بلایی بر خانه او فرود می‏آوری؟
آیا علی و فاطمه علیهما السلام را جامه سوگواری می‏پوشانی و اندوه آن را در منزل آن‏ها می‏آوری؟
آن گاه می‏گفت: ای خدای من مرا فرزندی روزی کن که در پیری چشم من به وی روشن شود و چون روزی کردی مفتون کن مرا به دوستی او آن گاه به مرگ او مرا اندوهناک ساز چنان که محمد صلی الله علیه و آله و سلم حبیبت را به فرزندش اندوهناک ساختی پس خداوند یحیی را به وی بخشید و به مصیبت او مبتلا گردانید و حمل یحیی شش ماه بود چنان که حمل حسین علیه‏السلام چنین بود.
حدیث بیست و چهارم:
به اسناد متصل از صدوق به اسناده از ابی الجارود از ابی عبدالله علیه‏السلام گفت:
پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم در خانه ام‏سلمه بود او را گفت: کسی بر من داخل نشود پس حسین علیه‏السلام آمد و من نتوانستم او را نگهدارم تا داخل شد بر حضرت پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم و ام‏سلمه نیز دنبال او وارد شد ناگاه دید حسین علیه‏السلام را بر سینه او نشسته و پیغمبر می‏گوید و در دست او چیزی است که می‏گرداند.
آن گاه فرمود: ای ام‏سلمه اینک جبرئیل است مرا خبر می‏دهد، که این فرزند کشته گردد، و این تربت از مقتل او است، آن را نزد خود نگاه دار وقتی خون شد، بدان که حبیب من کشته شده است.
ام سلمه گفت: ای رسول خدا از خدا بخواه این شر را از او دفع کند. گفت: از خدای خواستم اما به من وحی فرمود: که او را درجه‏ای است به سبب شهادت که هیچ یک از آفریدگان به آن نمی‏رسد و او را شیعه‏ای است که شفاعت می‏کنند و شفاعت آن‏ها پذیرفته می‏شود و مهدی از فرزندان حسین است پس خوشا کسی که از دوستان حسین علیه‏السلام و شیعه اوست ایشانند والله، فائزین در روز قیامت.
حدیث بیست و پنجم:
به سند متصل از شیخ صدوق به اسناده از ابی عبدالله علیه‏السلام فرمود:
آن اسماعیل که خداوند در کتاب خود گفته است: واذکر فی الکتاب اسماعیل انه کان صادق الوعد و کان رسولا نبیا(15)
اسمعیل پسر ابراهیم نبود بلکه پیغمبری دیگر بود از پیغمبران خدا که خدا وی را مبعوث کرد. قوم او، او را بگرفتند و پوست سر و روی او کندن. پس فرشته نزد او آمد و گفت: خدای جل جلاله مرا سوی تو فرستاده است، هر چه خواهش تو باشد، بفرمای، گفت: من به آن چه با حسین علیه‏السلام می‏کنند، تاسی می‏کنم.
حدیث بیست و ششم:
ابوجعفر طوسی به اسناده از زینب بنت جحش زوجه پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم گفت:
روزی پیغمبر خدا نزد من خفته بود، پس حسین علیه‏السلام بیامد و من او را مشغول می‏کردم مبادا پیغمبر را بیدار کند ناگاه غافل شدم و او داخل خانه شد و من در پی او رفتم وی را یافتم بر شکم نبی صلی الله علیه و آله و سلم نشسته و زبیبه بر ناف حضرت گذاشته بول می‏کند. خواستم او را برگیرم، پیغمبر خدا صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: ای زینب او را رها کن تا فارغ شود. چون فارغ شد، پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم وضو ساخت و به نماز برخاست و چون سجده کرد حسین علیه‏السلام بر پشت او نشست. پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم آن قدر درنگ کرد که حسین علیه‏السلام فرود آمد و چون ایستاد حسین علیه‏السلام بازگشت و پیغمبر او را برداشت تا از نماز فارغ شد پس پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم دستها بگشود و می‏گفت: ای جبرئیل به من بنمای به من بنمای، گفتم: یا رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم امروز تو را دیدم کاری کردی که پیش از این ندیده بودم. گفت: آری، جبرئیل نزد من آمد و مرا به حسین علیه‏السلام تعزیت گفت و خبر داد که امت من او را می‏کشند و خاکی سرخ بیاورد.
حدیث بیست و هفتم:
ابن قولویه به اسناده از علی بن ابی طالب علیه‏السلام گفت:
روزی رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم به دیدن ما آمد پس طعامی نزد او آوردم و ام ایمن ظرفی خرما و کاسه‏ای از شیر و سر شیر به هدیه آورد آن را نزد آن حضرت گذاشتم از آن بخورد و چون فارغ شد من برخاستم بر دستش آب ریختم چون دست بشست روی و محاسن را تبری دست بمالید در کنار خانه به سجده رفت و بسیار بگریست آن گاه سر برداشت و هیچ کس از اهل بیت جرأت نکرد، چیزی بپرسد پس حسین علیه‏السلام برخاست و آهسته رفت تا بر ران آن حضرت بر آمد، پس سر او را به سینه چسبانید و زنخدان خویش بر سر پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم نهاد و گفت: ای پدر از چه گریه می‏کنی؟ گفت: ای فرزند من به شما نظر کردم و مسرور شدم از دیدن شما، چنان که پیش از این این طور شادمان نشده بودم، پس جبرئیل بر من فرود آمد، و مرا خبر داد، که شما کشته می‏شوید و محل کشته شدن شما از هم دور است پس خدای را حمد کردم و خیر شما را از او خواستم حسین علیه‏السلام گفت: ای پدر، پس قبور ما را که زیارت می‏کند و به دیدن ما می‏آید، با این دوری و جدایی گفت: طوایفی از امت من که بدین زیارت برود صلت من خواهند و من هم در موقف به دیدن آن‏ها می‏روم و بازوهای آنها را بگیرم و از اهوال و شداید موقف برهانم.
حدیث بیست و هشتم:
به سند متصل از ابی عبدالله علیه‏السلام مفید قده در ارشاد گفت:
روایت کرد. اوزاعی از عبدالله بن شداد از ام الفضل بنت الحارث که وی بر رسول خدا داخل شد. و گفت: یا رسول الله دوش خوابی منکر دیدم. رسول صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: چیست؟ گفت: آن خوابی سخت ناخوش است. فرمود: چیست؟ دیدم گویی پاره‏ای از گوشت تن تو بریده و در دامن من نهاده شد. رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: خیر است. که دیدی فاطمه علیهاالسلام فرزندی آورد و او در دامن تربت تو باشد. پس فاطمه سلام الله علیها حسین علیه‏السلام را آوردم، ام الفضل گفت: او در دامن من بود چنان که رسول خدا فرمود: پس روزی او را نزد رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم بردم، آن گاه نظرم به دیده او افتاد. دیدم اشک می‏ریزد. گفتم: پدر و مادرم فدای تو یا رسول الله تو را چه می‏شود. فرمود: جبرئیل نزد من آمد و خبر داد، که امت من فرزند مرا می‏کشند و مشتی از تربت او برای من آورد، سرخ رنگ.
حدیث بیست و نهم:
به سند متصل از شیخ مفید در ارشاد از ام سلمه رضی الله عنها گفت:
رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم شبی از نزد ما بیرون رفت و غیبت او طول کشید. آن گاه بیامد، ژولیده موی و گردآلوده و مشت او بسته، گفتم: یا رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم چه می‏شود، که تو را ژولیده موی و گردآلوده می‏بینم، فرمود: در این وقت شبانه مرا به موضعی از عراق بودند که آن را کربلا گویند و در آن جا کشتارگاه حسین فرزندم و جماعتی از فرزندان و اهل بیت مرا به من نشان دادند و از خوان‏های آن‏ها برداشتم و اکنون در دست من است.
و دست بگشوده فرمود: این را بگیر و نگاه دار. پس بگرفتم. دیدم چیزی مانند خاک اما سرخ است و آن را در قاروره نهادم و سر آن را بستم و نگاه داشتم چون حسین علیه‏السلام به جانب عراق بیرون شد. شیشه را بیرون می‏آوردم هر روز و شب می‏بوییدم و به آن نگاه می‏کردم و می‏گریستم، برای مصیبت آن حضرت، پس چون روز دهم محرم شد و آن روزی است، که حسین علیه‏السلام کشته شد، آن را اول روز بیرون آوردم چنان بود که بوده و چون آخر روز بیرون آوردم ناگهان دیدم خونی تازه سرخ است و در خانه خود فریاد زدم و بگریستم و اندوه خویش پوشیده داشتم مبادا دشمنان در مدینه بشنوند و در شادمانی نمودن شتاب کنند، پس آن روز و وقت را پیوسته در خاطر خود نگاه می‏داشتم تا خبر مرگ آن حضرت را آوردند، و حقیقت آشکار شد.
حدیث سی‏ام:
به اسناد متصل از شیخ مفید (ره) در ارشاد گفت:
از رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم روایت است، که روزی نشسته بود و علی و فاطمه و حسن و حسین علیهم‏السلام گرد او بودند. پس به آن‏ها فرمود: چون است حال شما وقتی شما همه کشته شوید و قبرهای شما از هم دور باشد. حسین علیه‏السلام گفت: آیا می‏میریم یا کشته می‏شویم. فرمود: ای پسرک من، تو به ستم کشته شوی و برادرت به ستم کشته شود.
حدیث سی و یکم:
مجلسی رحمه الله در بحار گوید: صاحب دُرّ ثمین در تفسیر قوله تعالی: فتلقی آدم من ربه کلمات(16) روایت کرده است که آدم بر ساق عرش نام‏های پیغمبر و ائمه علیهم السلام را دید و جبرئیل او را تلقین کرد که بگوی: یا حمید بحق محمد، یا عالی بحق علی، یا فاطر بحق فاطمة، یا محسن بحق الحسن و الحسین منک الاحسان چون نام حسین برد اشک او روان شد و دلش بشکست و گفت: ای برادرم جبرئیل در وقت ذکر پنجمین دل من می‏شکند و اشک من روان می‏گردد و جبرئیل گفت: این فرزند مرا مصیبتی می‏رسد که همه مصیبت‏ها نزد آن کوچک می‏نماید. گفت: ای برادر آن چه مصیبت است؟ گفت: تشنه غریب و تنها کشته می‏شود یار و معینی ندارد ای کاش او را می‏دیدی ای آدم که می‏گوید: وای از تشنگی وای از بی یاوری تا تشنگی میان او و آسمان مانند دود حائل گردد و کسی جواب او ندهد مگر با شمشیر و شربت شهادت نوشد پس مانند گوسفند سرش را ببرند از قفا و بار و بنه او را دشمنان به یغما برند و سر او و یاوران او را در شهرها بگردانند با زنان در علم خداوند منان چنین گذشته است. پس آدم و جبرئیل بگریستند، مانند زنی که فرزند او مرده باشد.
و روایت شده است از بعض ثقات اخیار که:
روز عیدی حسن و حسین علیهماالسلام در حجره جد خود داخل شدند و گفتند: یا جداه امروز روز عید است و فرزندان عرب جامه‏های رنگین در بر کرده و لباس نو پوشیده‏اند و ما را جامه نو نیست برای این نزد تو آمده‏ایم پس آن حضرت لختی تامل در حال آن‏ها کرد و بگریست و در خانه جامه شایسته آن‏ها نبود و نخواست آن‏ها را نومید کند و دلشان بشکند پس پروردگار خود را بخواند، گفت: ای خدای من دل آن‏ها و مادرشان را مشکن پس جبرئیل فرود آمد و با او دو حله سفید بود از حله‏های بهشت، پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم شادمان گشت.
و آنها را گفت: ای سید جوانان اهل بهشت این جامه‏ها را که خیاط قدرت به اندازه قامت شما دوخته است، بگیرید و چون آن خلعت‏ها را سفید دیدند، گفتند: این چگونه باشد کودکان عرب جامه‏های رنگین در بر کرده‏اند نبی صلی الله علیه و آله و سلم ساعتی در کار ایشان سر به زیر انداخت جبرئیل گفت: ای محمد صلی الله علیه و آله و سلم دل تو خوش باد و چشمت روشن که صابغ صبغة الله این کار را برای ایشان انجام دهد و دل آن‏ها را شادان گرداند، به هر رنگی که خواهند، پس بفرمای تا طشت و آفتابه حاضر کنند.
جبرئیل علیه‏السلام گفت: ای رسول خدا من بر این خلع آب می‏ریزم و تو در دست به فشار تا به هر رنگ که خواستند رنگ بپذیرد. پس پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم حله حسن علیه‏السلام را در طشت نهاد و جبرئیل آب می‏ریخت و پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم روی به حسن آورده، فرمود: ای نور دیده حله خود را به چه رنگ خواهی، گفت: آن را سبز خواهم پس پیغمبر آن را در آب به دست خویش بیفشرد. پس به قدرت خداوند رنگ سبزی نیکو گرفت مانند زبرجد پس پیغمبر آن را بیرون آورد و به حسن علیه‏السلام داد و بپوشید آن گاه حله حسین علیه‏السلام را در طشت نهاده جبرئیل آب می‏ریخت و روی به حسین آورده فرمود: ای نور چشم من و حسین علیه‏السلام پنج ساله بود تو حله خویش را به چه رنگ خواهی، گفت: ای جد آن را سرخ خواهم. پس پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم آن را در آب به دست خویش بفشرد و حله سرخ شد مانند یاقوت، پس حسین علیه‏السلام آن را بپوشید و پیغمبر شاد شد و حسن علیه‏السلام و حسین علیه‏السلام خرم و شادان نزد مادر رفتند و جبرئیل چون این حالت دید بگریست پیغمبر فرمود: ای برادر جبرئیل در مثل این روز که فرزندان من شادان گشتند تو گریانی و اندوهگین سوگند به خدای که مرا از سبب آن آگاه گردان جبرئیل گفت: ای رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم فرزندان تو هر یک رنگی برگزید و ناچار حسن علیه‏السلام را زهر نوشانند و از اثر آن بدنش سبز شود و ناچار حسین علیه‏السلام را بکشند و ذبح کنند و تنش از خونش رنگین شود پیغمبر بگریست و اندوهش افزوده گشت.
حدیث سی و دوم:
به سند متصل از ابن عباس گفت:
با امیرالمؤمنین بودم در وقت خروج آن حضرت به صفین، چون در نینوا کنار فرات فرود آمد. به بانگ بلند فرمود: ای ابن عباس آیا این زمین را می‏شناسی. گفتم: نمی‏شناسم یا امیرالمؤمنین، گفت: اگر مانند من آن را می‏شناختی تا نمی‏گریستی از آن نمی‏گذشتی ابن عباس گفت: پس امیرالمؤمنین چنان گریست که محاسن آن حضرت تر شد و اشک بر سینه او روان گشت و ما با هم گریستیم و او می‏فرمود:
اوه اوه، آل ابی سفیان را با من چه کار، آل حرب را با من چه کار، آن گروه پیرو شیطان و اولیای کفر، ای اباعبدالله شکیبایی پیش گیر که پدرت از این مردم بیند همان را که تو بینی، آن گاه آب خواست و وضوی نماز ساخت و نماز گذارد آن قدر که خدا خواست آن گاه مانند سخن اول گفت و پس از نماز و کلام خود ساعتی به خواب رفت باز برخواست و گفت: ای ابن عباس گفتم: یا امیرالمؤمنین اینک من در حضور تواَم، فرمود: آیا آن چه اکنون در خواب دیده‏ام برای تو بگویم گفتم: چشمان تو به خواب رفت و آن چه دیده‏ای خبر است یا امیرالمؤمنین، گفت: دیدم گویی مردانی از آسمان فرود آمدند علم‏های سفید در دست دارند و شمشیرهای حمایل کرده سفید و درخشان و بر گرد این زمین خطی کشیدند آن گاه دیدم گویی شاخ‏های این خرمابنان به زمین می‏رسد و در خونی تازه و سرخ می‏غلطید و گویی حسین فرزند و جوجه و پاره تن خود را دیدم در این خون غرق شد و فریاد رس می‏طلبید و کسی به فریاد او نمی‏رسد و آن مردان سفید که از آسمان فرود آمده‏اند او را ندا می‏کنند و می‏گویند: ای آل پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم شکیبایی کنید که شما به دست بدترین مردم کشته می‏شود ای اباعبدالله این بهشت به سوی تو مشتاق است آن گاه مرا تسلیت می‏دادند و می‏گفتند: تو را ای اباالحسن مژده باد، خداوند چشم تو را روشن گرداند آن روز که مردم به امر پروردگار جهانیان بر خیزند.
پس از خواب بیدار شدم چنین که بینی، سوگند به آن کس که جان علی در دست اوست که صادق و مصداق ابوالقاسم صلی الله علیه و آله و سلم مرا حدیث کرد که من این زمین را می‏بینم آن وقتی که به سوی اهل بغی بیرون روم و این زمین کرب و بلا است که حسین علیه‏السلام و هفده تن از فرزندان من و فاطمه علیهاالسلام در آن جا به خاک سپرده شوند و این زمین در آسمان‏ها معروف است زمین کربلا را یاد می‏کنند چنان که اهل زمین حرمین و بیت المقدس را، الحدیث.
حدیث سی و سوم:
شیخ صدوق به اسناد از هرثمة بن ابی مسلم گفت:
با علی بن ابی طالب علیه‏السلام غزای صفین کردیم چون بازگشتیم در کربلا فرود آمد و نماز صبح بگذارد و آن گاه مشتی از خاک زمین برداشت و ببویید و گفت: واها لک؛ ای تربت گروهی از تو محشور شوند که بی حساب داخل بهشت گردند.
هرثمه نزد زوجه خویش آمد که از شیعیان علی علیه‏السلام بود گفت: آیا حدیث نکنم برای تو چیزی از مولای تو ابی الحسن در کربلا فرود آمد و نماز بگذارد و آن گاه از تربت آن برداشت و گفت: واها لک ای تربت گروهی از تو محشور شوند که بی حساب داخل بهشت گردند.
زن گفت: ای مرد امیرالمؤمنین علیه‏السلام جز سخن حق نگوید و چون حسین علیه‏السلام به عراق آمد هرثمه گفت: در آن جماعتی بودم، که عبیدالله بن زیاد فرستاده بود چون آن منزل و درختان را دیدم آن حدیث به یاد آوردم بر شتر خود نشستم و نزد حسین علیه‏السلام رفتم و بر او سلام دادم و آن‏چه از پدرش شنیده بودم در این منزل که حسین علیه‏السلام فرود آمده بود، به او باز گفتم؛ پس فرمود: با ما هستی یا بر ما؟ گفتم: نه با تو و نه بر تو کودکانی را در پس خود بگذاشته‏ام از از عبیدالله بن زیاد بر آن‏ها می‏ترسم. فرمود: برو جایی که مقتل ما را نبینی و فریاد ما را نشنوی سوگند به آن کسی که جان حسین در دست او است، نیست کسی که امروز فریاد غربت ما را بشنود و ما را یاری نکند، مگر آن که خداوند او را به روی در دوزخ اندازد.
حدیث سی و چهارم:
شیخ مفید از زکریا بن یحیی القطان از فضیل بن زبیر از ابی الحکم روایت کرده است که گفت از شیوخ و علمای خود شنیدم که می‏گفتند:
علی بن ابی طالب علیه‏السلام خطبه‏ای خواند و در خطبه گفت: از من بپرسید پیش از این که مرا نیابید سوگند به خدای که نمی‏پرسید مرا از گروهی که صد کس را گمراه کند و صد کس را راهنما شود مگر به شما خیر دهم، داعی و مؤسس آن کیست. و که تدبیر کار او کند تا روز قیامت پس مردی برخاست و گفت: مرا خبر ده که در سر و ریش من چند تار مو است. امیرالمؤمنین علیه‏السلام فرمود: سوگند به خدای که خلیل من رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم حدیث کرد برای من از آن چه پرسیدی؟ و بر هر تار موی در سر تو فرشته‏ای است که بر تو لعنت می‏کند و بر هر تار موی ریش تو شیطانی است که تو را برای شب بر می‏انگیزاند و در خانه تو گوساله‏ای است که پسر پیغمبر را می‏کشد و این نشانه برهان صدق این خبری است که به تو دادم از لعنت تو و گوساله ملعونت و فرزندش در آن وقت کودکی خرد بود که بر زمین می‏خزید و در راه رفتن نیاموخته بود و چون کار حسین علیه‏السلام بدان جا رسید که رسید آن پسر متولی کشتن آن حضرت شده امر چنان گردید که امیرالمؤمنین علیه‏السلام فرموده بود.
مؤلف گوید: از ابن بابویه نقل است که سائل سعد بن وقاص بود و ابن ابی الحدید گفته است که او تمیم بن اسامه بن زهیر بن درید تمیمی است و فرزندش حصین نام داشت و به قول دیگر او سنان بن انس است.
مترجم گوید: سعد وقاص از امیرالمؤمنین و معاویه هر دو کناره کرده بود و بودن وی پای منبر آن حضرت ضعیف است.
حدیث سی و پنجم:
ابن قولویه به اسناده از ابی جعفر علیه‏السلام روایت کند که:
پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم هرگاه حسین علیه‏السلام بر او داخل می‏شد او را به سوی خود می‏کشید آن گاه با امیرالمؤمنین علیه‏السلام یم فرمود او را نگاه دار آن گاه خم می‏شد و او را می‏بوسید و می‏گریست. حسین علیه‏السلام می‏گفت: ای پدر چرا گریه می‏کنی؟ می‏گفت: ای فرزند جای شمشیرها را در بدن تو می‏بوسم و گریه می‏کنم. گفت: ای پدر آیا من کشته می‏شوم؟ فرمود: بلی، سوگند به خدا که تو و پدرت و برادرت کشته می‏شوید، گفت: ای پدر جایی که کشته می‏شویم جدا است، فرمود: آری ای فرزند گفت: پس از امت تو که ما را زیارت می‏کند. فرمود: زیارت نمی‏کند مرا و پدر و برادرت و تو را مگر صدیقان از امت من.
حدیث سی و ششم:
ابن شهرآشوب از ابن عباس روایت کرده است که:
هند از عایشه خواهش کرد که تعبیر خوابی که دیده بود از پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم بپرسد. پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: او را بگوی که خواب خویش بیان کند.
هند گفت: دیدم گویی خورشید بالای سر من طالع شده است و ماه از اندام من بیرون آمد و گویی ستاره سیاه از ماه جدا گشته و خورشیدی کوچک که از خورشید اولین جدا شده بود حمله کرد و آن را فرو برد پس افق تاریک شد آن گاه دیدم ستارگان چند در آسمان حرکت می‏کند و ستارگانی سیاه در زمین‏اند اما ستارگان سیاه از همه جا آفاق زمین را فرو گرفته‏اند پس چشم پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم از اشک پر شد و دو بار فرمود: ای هند بیرون برو، ای دشمن خدای که اندوه مرا تازه کردی و خبر مرگ دوستان را به من دادی و چون بیرون رفت، گفت: خدایا لعنت کن او را و نسل او را.
و از تعبیر خواب پرسیدند. فرمود: اما آن ماه معاویه مفتون فسق منکر خدای تعالی است و آن تاریکی که می‏گوید و ستاره سیاهی که دید از آن ماه جدا می‏شود و بر آن خورشید کوچک که از آن خورشید اول جدا شده بود حمله کرد و آن را فرو برد و سیاه شد پس تعبیر این واقعه آن است که پسر من حسین علیه‏السلام را پسر معاویه می‏کشد پس آفتاب سیاه می‏شود و افق تاریک می‏گردد اما آن ستاره‏های سیاه که زمین را از هر جا فرو گرفته‏اند پس آنان بنی‏امیه‏اند.
حدیث سی و هفتم:
شیخ ابن نما در کتاب مثیر الاخزان روایت کرده است عبدالله بن عباس که:
چون بیماری رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم سخت شد حسین علیه‏السلام را به سینه خود چسبانید و عرق آن حضرت هنگام رحلت بر او روان بود و می‏گفت: یزید را با من چه کار، خداوند او را مبارک نگرداند.
خدایا لعنت کن یزید را آن گاه غشوه بر آن حضرت عارض شد و این حالت دراز کشید و باز به هوش آمد و حسین علیه‏السلام را بر سینه گرفت و هر دو دیده‏اش اشک می‏ریخت و می‏گفت: البته من و کشنده تو نزد خداوند عز وجل به یکدیگر می‏رسیم.
حدیث سی و هشتم:
در کتاب مذکور از سعید بن جبیر از ابن عباس است، گفت:
نزد رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم نشسته بودم حسن علیه‏السلام آمد. چون او را دید، بگریست و فرمود: سوی من سوی من، پس او را بر زانوی راست بنشانید آن گاه حسین علیه‏السلام آمد چون او را نگریست بگریست و مانند آن که به حسن فرموده بود، فرمود؛ و او را بر زانوی چپ بنشانید.
آن گاه فاطمه علیهاالسلام آمد او را دید هم بگریست و هم چنان گفت و پیش روی بنشانید آن گاه علی علیه‏السلام آمد او را دید و گریه کرد.
و همچنان فرمود: و بر جانب راست نشانید، یاران آن حضرت گفتند: یا رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم هیچ یک از این‏ها را ندیدی مگر این که گریستی. آیا میان آن‏ها کس نیست که از دیدن وی شادمان گردی؟ گفت: سوگند به آن که مرا به نبوت مبعوث کرد و بره مه مردم برگزید بر روی زمین کسی محبوب‏تر نیست سوی من از اینان و گریه من برای آن مصائب است که آن‏ها رسول خدا پس از من برسد و یاد آوردم آن چه با این فرزند من حسین علیه‏السلام مرتکب شوند گویا او را بینم به حرم و قبر من پناهنده است و کسی او را پناه ندهد و به زمینی که مقتل و مصرع اوست رود آن زمین کرب و بلاء است گروهی از مسلمین او را یاری کنند که آن‏ها بهترین شهدای امت من باشند در روز قیامت گویا سوی او مینگرم که تیری به جانب او افکنده‏اند و از اسب به زیر افتاده است و او را مظلوم مانند گوسفند سر برند آن گاه ناله بر آورد و بگریست و آن‏ها را که بر گرد او بودند بگریانید و فریاد آن‏ها بلند شد پس برخاست و می‏گفت خدا به سوی تو شکایت می‏کنم از آن چه بر اهل بیت من پس از من واقع می‏شود.
حدیث سی و نهم:
و هم در کتاب مذکور گوید: در روایت آمده است که:
حسین علیه‏السلام بر برادرش حسن علیه‏السلام داخل شد چون او را بدید بگریست آن حضرت گفت: ای اباعبدالله از چه گریه می‏کنی گفت: از آن چه با تو می‏کنند حسن علیه‏السلام گفت: آن چه بر سر من آید زهری است که بدان کشته می‏شوم و روزی مانند روز تو نیست که سی هزار تن بر تو گرد آیند و همه ادعا کنند از امت جد ما هستند پس بر کشتن و ریختن خون تو و هتک حرمت و اسیر کردن زنان و فرزندان و تاراج بار و بنه تو اجتماع کنند در این حال لعنت بر بنی امیه نازل شود و آسمان خون ببارد و هه چیز بر تو بگرید حتی وحشیان بیابان‏ها و ماهیان در دریاها.
حدیث چهلم:
ابن قولویه به اسناده از حماد بن عثمان از ابی عبدالله روایت کرده است که:
آن شب نبی صلی الله علیه و آله و سلم را به آسمان بردند به او گفتند خدای تعالی تو را در سه چیز امتحان می‏کند تا صبر تو را بداند گفت: من امر تو را گردن نهم، ای پروردگار و توانایی بر صبر ندارم مگر به توفیق تو پس آن سه چیز کدام است؟ گفته شد: اول آن‏ها گرسنگی است و این که اهل حاجت را بر خود و خاندان خود مقدم داری گفت: پذیرفتم؛ ای پروردگار پسندیدم و حکم تو را گردن نهادم و توفیق و صبر از جانب تو است.
اما دومین؛ پس تکذیب و ترس شدید و بذل جان در راه من و جنگ با اهل کفر به مال و جان و صبر بر آزاری که از آن‏ها و از اهل نفاق به تو رسد و رنج و زخم در جنگ گفت: ای پروردگار پذیرفتم و پسندیدم و حکم تو را گردن نهادم و توفیق و صبر از جانب تو است.
اما سیم؛ پس آن چه خاندان تو را پس از تو رسد از قتل ما برادرت پس دشنام شنود و درشتی و سرزنش بیند و محروم شود و سختی و ستم کشد و آخر به قتل رسد گفت: ای پروردگار تسلیم نمودم و پذیرفتم از تو است توفیق و صبر.
اما دخترت و مصائب او را خبر داد تا این که گفت دو پسر آورد از برادرت یکی از آن‏ها به خیانت و حیله کشته شود و جامه‏های او را بربایند و طعن زنند به خنجر و این کارها را امت تو کنند گفت: پذیرفتم ای پروردگار، انا لله و انا الیه راجعون و تسلیم نمودم و توفیق و صبر از جانب تو است.
اما پسر دیگرش، پس امت تو او را به جهاد خوانند آن گاه او را به زاری بکشند و هم فرزندان و هر کس از خاندان که با او باشند و حرم او را تاراج کنند پس از من یاری جوید و قضای من به شهادت و او و کسانی که با او هستند گذشته است و کشته شدن او حجت است بر اهل زمین پس اهل آسمان‏ها و زمین‏ها بر او گریه کنند از جزع و فرشتگانی که نصرت او را در نیافتند هم گریان باشند آن گاه از صلب او مرد بیرون آورم و به او تو را یاری کنم و شبح او نزد من است زیر عرش.
مترجم گوید: این احادیث که در فضیلت گریه بر آن مظلوم بگذشت حجتی است روشن بر آن‏ها که نور خدا را خاموش خواهند و یابی الله الا أن یتم نوره و لو کره الکافرون(17) و راستی چنان است که هر کس بگرید و بگریاند یا خویش را گریان نماید بهشت او را واجب شود که گریه نشانه محبت است و محب ناشی از ایمان و معرفت و هیچ عمل آن پایه ندارد که جای ایمان دل است و مصدر اعمال جوارح و ایمان و محبت اصل است و اعمال دیگر فرع آن و عمل بی ایمان و محبت چون پیکر بی روح است.
و در حدیث دوم بگذشت که امام صادق علیه‏السلام فرمود: بخوان آن طور که نزد قبر او می‏خوانید یعنی: با لحن سوزناک و بیاید که در آن زمان هم مردم می‏گرفتند و آواز در یکدیگر می‏انداختند و نوحه می‏کردند.
و هم نپنداری که گریه مستحب است و مستحبات را نباید این اندازه متوجه شد که عزاداری از شعائر امامت است و ملحق به اصول دین مانند اذان که همه طوایف گفتند: اگر از مردم شهر اسلامی بانگ اذان شنیده نشود، امام با آن مردم قتال کند تا صدا به اذان بلند کنند به آن که اذان مستحب است اما از شعائر نبوت است.
پس دوستان را باید فریب دشمنان نخورند. و دست از ولای این خاندان بر ندارند و مؤمن را خردمند باید بود ملاحده و زنادقه و پیروان آنان در باب وسوسه میکنند و شبهات می‏افکنند و میان مردم منتشر می‏سازند و بدین وسیله می‏خواهند رسم عزاداری را از میان شیعیان براندازند و کسی یاد خاندان رسول نکند و احکام دین نسخ گردد و سنت اسلام که رسم تازیان است برافتد و رسم مجوس تازه گردد و هیهات خذلهم الله و لعنهم لعنا وبیلا و عذبهم عذابا الیما و حشرهم مع الکفار و الملحدین و قتله النبیین که مرد با آن کس محشور شود که او را دوست دارد و هر کس آتش‏پرستان را دوست‏تر دارد حشر او با مجوسان است و هر کس احیای سنت ملاحده خواهد حشر او با آن گروه و هر کس خاندان رسول را دوست دارد با رسول و آل او باشد: وفقنا الله و ایاکم لاتباعهم و احیاء ملتهم اءن شاء الله.