(طبری و کامل) حنظلة بن اسعد شبامی بیامد و پیش حسین علیهالسلام بایستاد. (ملهوف) روی و گلو را سپر تیرها و نیزهها و شمشیرها کرده بود. (طبری، کامل) و فریاد میزد:
یا قوم انی اخاف علیکم مثل یوم الاحزاب، مثل داب قوم نوح و عاد و ثمود و الذین من بعدهم و ما الله یرید ظلما للعباد، یا قوم انی اخاف علیکم یوم التناد یوم تولون مدبرین ما لکم من الله من عاصم و من یضلل الله فما له من هاد
آیقوم، حسین علیهالسلام را نکشید که خدای به عذابی شما را هلاک کند و هر کس دروغ بندد و افتراء گوید زیان کرده است.
(طبری) پس حسین علیهالسلام با او گفت: یابن اسعد خدای، بر تو ببخشاید (پند دادن این سیهدلان آب در هاون سودن است و آهن سرد کوفتن)
این قوم پیش از این مستحق عذاب شدند آن وقت که آنها را به سوی حق خواندی و رد تو کردند و به خونریزی تو و یارانت برخاستند تا چه رسد بدین هنگام که برادران نیکوکار تو را کشتند.
حنظه گفت: درست گفتی فدای تو شوم آیا به جانب آخرت نرویم و به برادران نپیوندیم؟
گفت: بلی، (ملهوف و طبری) سوی چیزی رو که برای تو بهتر است از دنیا و مافیها، پادشاهی که زوال نپذیرد.
پس گفت: السلام علیک یا اباعبدالله، خدای تعالی بر تو بر خاندان تو درود فرستد و میان ما و تو در بهشت آشنایی قرار دهد، آن حضرت گفت: آمین آمین، پس پیش رفت و قتال کرد تا کشته شد، پس آن دو جوان جابری پیش آمدند سوی حسین علیهالسلام نگریستند و گفتند: السلام علیک یابن رسول الله فرمود: علیکم السلام و رحمة الله. پس جنگ کردند و کشته شدند - رضوان الله علیهما.