تربیت
Tarbiat.Org

حماسه کربلا (دمع السجوم)
حاج شیخ عباس قمی (رضوان الله علیه)

فصل سوم‏

مردم بر درس و حله‏ها و شتران ریختند و غارت کردند (درس یعنی اسپرک و حلل همان است که در فصل یازدهم از باب اول شرح آن بگذشت.)
شیخ مفید گفت: اثاث و شتران و بار و بنه آن حضرت را غارت کردند و جامه‏های زنان را بربودند.
حمید بن مسلم گفت: می‏دیدم زنی از زوجات مکرمات و بنات طاهرات را با آن بی‏شرمان بر سر جامه در کشمکش بودند و عاقبت آن مردم جامه را از او می‏ربودند.
ابومخنف گفت: حدیث کرد مرا سلیمان بن ابی راشد از حمید بن مسلم گفت: به علی اصغر بن الحسین علیهما السلام رسیدم دیدم بیمار است بر بستر افتاده و شمر بن ذی الجوشن با رجاله یعنی پیادگان بر سر وی بودند می‏گفتند: این را نمی‏کشی؟ من گفتم: سبحان الله آیا کودکان را هم باید کشت این کودک است و انه لما به یعنی همین بیماری او را از پای در آورده است. کار من این بود ایستاده بودم و هر کس می‏آمد و می‏خواست آزاری به آن حضرت رساند جلوگیری می‏کرد تا وقتی عمر سعد برسید و گفت: هیچکس داخل خیمه زنان نشود و متعرض این جوان بیمار نگردد و هر کس از کالا و متاع ایشان چیزی برده است باز گرداند. حمید گفت: والله هیچ کس چیزی باز پس نداد.
مترجم گوید: یکی از قواعد مذهب ما این است که هر کس عمل نیکی کند پاداش آن یابد هر چند او خود کافر باشد و عمل او اندک، مانند فرعون که کافر بود و آن همه ستم کرد اما بخشنده بود خداوند ملک واسع و عمر دراز به او مرحمت کرد و نفرین موسی علیه‏السلام را بر وی مستجاب نفرمود و انوشیروان کافر بود و عادل بود و عادل خداوند به مروحه دفع عذاب از او فرماید کما حی فی الحدیث و عدل از اصول مذهب شیعه است پس خداوند هیچ عمل خیر را ضایع نگذارد؛ کتب ربکم علی نفسه الرحمة. و عامه پندارند عمل زشت کار نیک را حبط یعنی ناچیز و نابود می‏کند، چون عدل الهی را از اصول عقیده نشمرند.
و خواجه نصیر الدین طوسی فرماید: الاحباط باطل.
همچنین حمید بن مسلم هر چند در سپاه دشمن بود چون حفظ امام زین العابدین علیه‏السلام کرد امید است خداوند عذاب را بر او سبک فرماید.
در اخبار الدول فرمانی است که شمر خواست علی اصغر یعنی امام زین العابدین علیه‏السلام را بکشد زینب بنت علی علیه‏السلام بیرون آمد و گفت: او کشته نشود مگر من هم با او کشته شوم. شمر دست بداشت.
و در روضة الصفا است که چون شمر به آن خیمه در آمد که علی بن الحسین علیه‏السلام در آنجا افتاده بود و سر بر بالین نهاده شمشیر بر کشیده تا او را بکشد. حمید بن مسلم گفت: سبحان الله آیا این بیمار را خواهی کشت؟ البته او را مکش.
و بعضی گویند: عمر سعد دستهای او بگرفت و گفت: آیا از خدا شرم نداری و می‏خواهی این جوان بیمار را بکشی؟ شمر لعنة الله گفت: فرمان امیرالمؤمنین است که همه فرزندان حسین علیه‏السلام را بکشم. عمر مبالغت کرد در منع وی تا دست بازداشت و به سوختن سراپرده‏های ایشان فرمود.
و در مناقب ابن شهرآشوب است از المقتل احمد بن حنبل گفت: سبب بیماری زین العابدین علیه‏السلام آن بود که زرهی پوشید از بالای او بلندتر بود افزونی آن را به دست پاره کرد.
و در روایت شیخ مفید است که: چون عمر سعد بیامد زنان در روی او فریاد کشیدند و گریستند عمر گفت: هیچ کس در خیام این زنان نرود و متعرض این جوان بیمار نشود و زنان خواستند آن جامه‏ها که سپاهیان ستانده بودند باز دهند تا خویشتن را بپوشند.
ابن سعد گفت: هر کس چیزی گرفته است باز دهد به خدا سوگند که هیچ کس چیزی باز نداد. پس بر آن چادر و بر سراپرده‏های زنان گروهی پاسبان بر گماشت و گفت: پاس دارید کسی بیرون نرود و آنان را آزار نکنید و به چادر خویش بازگشت و در میان همراهان خویش فریاد زد: من ینتدب للحسین.
طبری گفت: سنان بن انس نخعی بر در چادر ابن سعد آمد و به بانگ بلند فریاد زد:
اوقر رکابی فضة و ذهبا - انا قتلت المکل المحجبا ‏
قتلت خیر الناس اُمّا و اباً - و خیرهم اذ ینسبون نسباً ‏
یعنی: شتر مرا از سیم و زر سنگین بار کن که من پادشاه محجب یعنی با فر و شکوه و آن که در بند و دربان بسیار دارد و شکوه وی مانع دیدار اوست بکشتم. کسی را که بهتر مردم است از جهت پدر و مادر و گوهر و نژاد او و والاتر از همه.
عمر بن سعد گفت: گواهی می‏دهم تو دیوانه‏ای و هرگز عاقل نبوده‏ای او را در خیمه آورید وقتی او را در آوردند با چوبدستی او را بیازرد و گفت: ای دیوانه این چه سخن است که می‏گویی به خدا سوگند اگر ابن زیاد این کلام تو بشنود گردن تو را می‏زند.
مترجم گوید: مقصود عمر سعد این است که چرا حسین علیه‏السلام را این گونه ستایش می‏کنی و می‏گویی بهترین خلق است.
و هم طبری گفت: مردم با سنان بن انس گفتند: تو حسین پسر علی و فاطمه دختر رسول خدا علیهم السلام را بکشتی، بزرگ و مهتر عرب بود پادشاهی را از دست بنی امیه بستاند پس نزد امیران خویش رو و پاداش خود بخواه که اگر همه خزائن خویش را برای قتل حسین علیه‏السلام به تو دهند کم داده‏اند.
مؤلف گوید: عمر بن سعد عقبه بن سمعان که مولای رباب یعنی از بستگان وی بود بگرفت و رباب زوجه امام حسین علیه‏السلام بود و از او پرسید تو کیستی؟ گفت: بنده مملوکم او را رها کرد و خبر او و مرقع بن ثمامه را پیشتر گفتیم.
(طبری) راوی گفت: آن گاه عمر سعد در میان همراهان خود فریاد زد: من ینتدب للحسین علیه‏السلام و یوطئه فرسه. پس ده تن حاضر گشتند از آن‏ها است: اسحق بن حیوه (بر وزن خیمه) حضرمی که پیراهن آن حضرت را برده بود پیس شده و اخنس بن مرثد بن علقه بن سلامه حضرمی فداسوا للحسین علیه‏السلام بخیولهم حتی رضوا ظهره و صدره و من شنیدم اخنس در جنگی ایستاده بود تیری تیز بیامد و دل او بشکافت و بمرد لعنة الله.
و سید فرماید: ثم نادی عمر بن سعد فی اصحابه من ینتدب للحسین علیه‏السلام فیوطی‏ء الخیل ظهره و صدره و فانتدب منهم عشرة و هم اسحاق بن حیوة الذی سلب الحسین علیه‏السلام قمیصه و اخنس بن مرثد و حکیم بن طفیل السنبسی و عمر بن صبیح الصیداوی و رجاء بن منقذ العبدی و سالم بن خثیمة الجعفی و واحظ بن ناعم وصالح بن وهب الجعفی وهانی بن شبیت الحضرمی و اسید بن مالک لعنهم الله فداسوا الحسین علیه‏السلام بحوافر خیلهم حتی رضوا صدره و ظهره.
مضمون عبارت بسیار دلخراش است و خلاصه آن‏ها را یکی از شعرا در یک بیت گفته است:
لباس کهنه چه حاجت که زیر سم ستور - تنی نماند که پوشند جامه یا کفنش ‏
وبیش از این شرح دادن لازم نیست.
راوی گفت: این ده تن آمدند و نزدیک ابن زیاد بایستادند. اسید بن مالک گفت:
نحن رضفنا الصدر بعد الظهر - بکل یعبوب شدید الاسر ‏
ابن زیاد پرسید: کیستند؟ آن‏ها که اسب تاختیم عبیدالله جائزتی اندک مقرر داشت.
ابوعمر زاهد گفت: دیدیم ده نفر حرام‏زاده بودند و این‏ها را مختار گرفت و دست و پای آن‏ها را به بندهای آهنین بست. فرمود: اسب بر آن‏ها تاختند و همه را هلاک ساختند.
مترجم گوید: در کافی روایت از عده از مجاهیل از مردی موسوم به ادریس بن عبدالله که فضه خادمه فاطمه سلام الله علیها به رخصت بانوی خویش زینب، شیری را به یاری طلبید و آن شیر آمد و اسبان پیش نرفتند. و مؤلف این روایت را نقل نکرد چون اخبار مخالف قوی‏تر و مشهورتر است.