تربیت
Tarbiat.Org

حماسه کربلا (دمع السجوم)
حاج شیخ عباس قمی (رضوان الله علیه)

فصل پانزدهم

(ثواب الاعمال) شیخ صدوق به اسناد خود روایت کرده است از عمرو بن قیص مشرقی گفت: داخل شدم بر حسین علیه‏السلام من و پسر عمم و آن حضرت در قصر بنی مقاتل بود بر او سلام کردیم و پسر عمم با او گفت این سیاهی که در محاسن تو بینم از خضاب است یا موی تو خود بدین رنگ است؟
فرمود: خضاب است موی ما بنی هاشم زود سپید می‏شود آن گاه پرسید: آیا به یاری من آمدید؟
من گفتم: مردی هستم بسیار عیال و مال مردم بسیار نزد من است نمی‏دانم کار به کجا انجامد و خوش ندارم امانت مردم را ضایع بگذارم و پسر عم من هم مانند این بگفت.
فرمود: پس از این جا بروید که هر کس فریاد ما را بشنود و شبح ما را بیند و اجابت ما نکند و به فریاد ما نرسد بر خداست که او را ببینی در آتش اندازد.
چون آخر شب شد حسین علیه‏السلام فرمود: آب برگیرید و کوچ فرمود و از قصر بنی مقاتل روانه شدند عقبه بن سمعان گفت: ساعتی رفتیم آن حضرت را همچنان که بر اسب تشنه بود خوابی سبک بگرفت لحظه‏ای بغنود (خوابید) و بیدار شد و گفت: انا لله و انا الیه راجعون و الحمد لله رب العالمین این سخن را دو سه بار تکرار کرد.
پس فرزندش علی بن الحسین علیه‏السلام که هم بر اسبی سوار بود روی بدو کرد و گفت: چرا حمد خدای کردی و انا لله و انا الیه راجعون گفتی؟ فرمود: ای فرزند اکنون خواب مرا در ربود. اسب سواری پیش روی من نمودار شد می‏گفت: این قوم می‏روند و مرگ آن‏ها را می‏برد دانستم که خبر مرگ ما را به ما می‏دهند پسر گفت: ای پدر آیا ما بر حق نیستیم؟
فرمود: چرا سوگند به آن خدا که بازگشت بندگان سوی اوست گفت: اکنون باک نداریم محق باشیم و در گذریم.
حسین علیه‏السلام فرمود: خدا تو را جزای خیر دهد بهترین جزایی که فرزندی را باشد از پدری.
(ارشاد و کامل) چون بامداد شد امام حسین علیه‏السلام فرمود آمد و نماز صبح بگذاشت و زود سوار شد و با اصحاب خود راه دست و چپ گرفت هر چه حسین علیه‏السلام می‏خواست اصحاب را پراکنده سازد حر می‏آمد و نمی‏گذاشت و هر چه حر می‏خواست آن‏ها را به جانب کوفه ببرد اصرار می‏کرد آن‏ها امتناع می‏کرد تا از محاذی کوفه گذشتند و بالا رفتند یعنی به سمت شمال تا به نینوی رسیدند آن جا که حسین علیه‏السلام فرود آمد ناگهان شتر سواری تمام سلاح کمان بر دوش از کوفه آمد همه ایستاده او را می‏نگریستند چون برسید بر حر و همراهان او سلام کرد و اما بر حسین علیه‏السلام و اصحاب او سلام نکرد و نامه‏ای به دست حر داد از عبیدالله و در آن نوشته بود:
اما بعد، فجعجع بالحسین علیه‏السلام حین یاتیک کتابی و یقدم علیک رسولی و لا تنزله الا بالعراء فی غیر حصن و علی غیر ماء و قد امرت رسولی أن یلزمک فلا یفارقک حتی یاتینی بانفاذک امری والسلام.
یعنی: همان هنگام که نامه من به تو رسد و رسول من نزد تو آید حسین علیه‏السلام را نگاه دار و تنگ گیر بر او و او را فرود می‏آور مگر در بیابان بی سنگر و پناه و بی آب و فرستاده خود را فرمودم از تو جدا نشود تا خبر انجام دادن فرمان مرا بیاورد والسلام.
حر چون نامه بخواند با اصحاب امام علیه‏السلام گفت: این نامه عبیدالله است مرا فرموده است در هر جا نامه او به دست من رسد شما را باز دارم و این رسول اوست از من جدا نمی‏شود تا فرمان او را درباره شما به انجام رسانم.
(طبری) پس یزید بن زیاد بن مهاجر، ابوالشعشاء کندی ثم النهدی سوی آن فرستاده نگریست به نظرش آشنا آمد و گفت: آیا مالک بن نسیر (به تصغیر) بدی تویی؟ گفت: آری و او هم از کنده بود (و بد به فتح باء و تشدید دال بطنی از قبیله کنده است.)
یزید بن زیاد گفت: مادر به عزای تو بگرید چه آورده‏ای؟ گفت: چه آورده‏ام امام خود را فرمان بردم و به بیعت وفادار ماندم.
ابوالشعشاء گفت: نافرمانی پروردگار کردی و امام خود را اطاعت کردی به چیزی که موجب هلاک خود تو است و هم ننگ نصیب تو شد هم آتش و امام تو هم بد امامی است خدای عز وجل فرماید: و جعلناهم ائمة یدعون الی النار و یوم القیمة لا ینصرون امام تو از اینان است.
(ارشاد) حر امام علیه‏السلام و اصحاب او را سخت گرفته بود که فرود آیند در همان مکان بی آب و آبادی. حسین علیه‏السلام فرمود: وای بر تو بگذار در این ده یعنی نینوی و غاضریه یا آن ده یعنی شفیه فرود آییم.
حر گفت: نه قسم به خدا نمی‏توانم این مرد را بر من جاسوس کرده‏اند زهیر بن قین (ره) گفت: قسم به خدا چنان می‏بینم کار پس از این سخت‏تر شود یابن رسول الله قتال با این جماعت در این ساعت ما را آسانتر است از جنگ با آن‏ها که بعد از این آیند به جان من قسم که بعد از ایشان آیند کسانی که ما طاقت مبارزه با آن‏ها ندارم حسین علیه‏السلام فرمود: من ابتداء به قتال با آنها نکنم و همان جا فرود آمد و روز پنجشنبه دوم محرم الحرام سال شصت و یکم بود.
سید گوید: پس حسین علیه‏السلام برخاست و در میان همراهان خود خطبه خواند خدای را سپاس گفت و ستایش کرد و نام جد خویش برد و بر او درود فرستاد و گفت: انه قد نزل من الامر ما ترون و خطبه را به نحوی که ما در وقت ملاقات حر ذکر کردیم بیاورده است.