تربیت
Tarbiat.Org

حماسه کربلا (دمع السجوم)
حاج شیخ عباس قمی (رضوان الله علیه)

زاری کردن اهل سرای یزید بر حال اسیران‏

(کامل - بهایی) چون زنان در آمدند زنان آل سفیان پیش باز رفتند و دست و پای دختران رسول صلی الله علیه و آله و سلم را ببوسیدند و زاری کردند و بگریستند و سه روز ماتم گرفتند هند شیون و زاری کرد و جامه چاک زد و از پرده به در آمد پای برهنه و سوی یزید شد و یزید در مجلس خاص بود و گفت: ای یزید تو فرمودی سر حسین علیه‏السلام را بر در سرای من بالای نیزه کنند و یزید بدان وقت نشسته بود تاجی بر سر داشت گوهر آگین از در و یاقوت و جواهر گرانبها چون جفت خود را بر آن حال دید برجست و او را بپوشید و گفت: ای هند بر دخترزاده رسول خدا بگری و زاری کن.
و در روایت دگر آمده است که هند زوجه یزید دختر عبدالله بن عامر بن گریز (بر وزن زبیر) زوجه حسین علیه‏السلام بود و چون هند در آن مجلس عام نزد یزید آمد و گفت: آیا این سر پسر فاطمه علیهاالسلام بنت رسول الله است که در سرای من آویخته یزید برجست و او را بپوشانید و گفت: آری ای هند زاری کن و شیون نما بر دختر زاده پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم و گریه کن چون که همه قبیله قریش بر او گریه می‏کنند خدا ابن زیاد را بکشد که عجله کرد و پس از آن اهل بیت را در سرای خاص خویش منزل داد و هر صبح و شام که طعام می‏خورد علی بن الحسین علیهماالسلام را نزد خود به طعام می‏نشانید.
و در کامل ابن اثیر و ملهوف است که هرگاه یزید صبح یا شام طعام می‏خورد و زین‏العابدین علیه‏السلام را می‏خواند نزدیک خود روزی او را با عمرو بن حسن علیه‏السلام بخواند عمرو پسری خرد سال بود گویند یازده ساله، با زین‏العابدین علیه‏السلام بیامد یزید با او گفت: با این یعنی پسرش خالد جنگ می‏کنی عمرو گفت: مرا کاردی ده و او را هم بده تا جنگ کنیم.
یزید او را به خویشتن چسبانید و گفت: شنئنه اعرفها من اخزم هل تلد الحیة الا الحیة. و این دو مثل در عربی در مقام تحسین گفته شود و ما به جای آن در مقام تحسین گوییم شیر را بچه همی ماند بدو.
و در کامل گوید: به قولی چون سر ابی عبدالله علیه‏السلام به یزید رسید از ابن زیاد خرسند شد و کار او را بپسندید و صلت داد و بر رتبتش بیفزود اما اندکی بگذشت که دشمنی مردم و لعن و نفرین و دشنام آن ها را نسبت به خود بشنید پشیمان شد و می‏گفت: چه زیان داشت اگر رنج و آزار او را تحمل می‏کردم و او را در سرای خویش می‏آوردم و هر چه می‏خواست در فرمان او می‏گذاشتم هر چند پادشاهی مرا وهن بود اما قرابت رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم را مراعات کرده بودم خدا لعنت کند ابن مرجانه را که راه چاره بر وی مسدود کرد و حسین علیه‏السلام از او درخواست دست در دست من نهد و یا یکی از مرزهای کشور رود و تا آخر عمر بدان جا باشد ابن زیاد نپذیرفت و او را بکشت و به کشتن او مرا مبغوض مسلمانان کرد و تخم دشمنی من در دلهای آن‏ها کاشت و بر و فاجر را دشمن من کرد و کشتن حسین علیه‏السلام را بزرگ شمردند چه بد کرد با من ابن مرجانه خدای او را لعنت کند و بر وی خشم گیرد.
مؤلف گوید: کسی که در افعال یزید و اقوال او نیک بنگرد بر وی آشکار می‏گردد که چون سر مطهر حضرت ابی عبدالله علیه‏السلام و اهل بیت را آوردند سخت شادان گشت و آن جسارت‏ها با سر مطهر کرد و آن سخنان گفت و علی بن الحسین علیهماالسلام را با سایر خاندان در زندانی کرده از گرما و سرما محفوظ نبودند تا چهره ایشان پوست انداخت اما چون مردم آن‏ها را شناختند و بزرگواری ایشان بدانستند و مظلومی آنها بدیدند و معلوم گردید که خاندان رسولند صلی الله علیه و آله و سلم از کار یزید کراهت نمودند و او را دشنام دادند و لعن کردند و به اهل بیت علیهم السلام روی نمودند و یزید بر آن آگاه شد خواست خویش را از خون آن حضرت بری نماید نسبت قتل به ابن زیاد داد و او را نفرین کرد و پشیمانی نمود بر کشتن آن حضرت و رفتار خویش را با علی بن الحسین علیه‏السلام نیکو کرد و آن‏ها را در سرای خاص خویش فرود آورد حفظ ملک و پادشاهی را تا دل مردم را به خویش جلب کند نه آن که راستی کار ابن زیاد را نپسندیده باشد و از کشتن آن حضرت پشیمان شده باشد.
و دلیل بر این داستانی است که سبط ابن جوزی در تذکره روایت کرده است که ابن زیاد را نزدیک خود بخواند و مال فراوان او را بخشید و تحفه‏های بزرگ داد و نزدیک خود نشانید و منزلت او را بلند گردانید و او را به اندرون خود برد نزد زنان خود و ندیم کرد و شبی مست با مطرب گفت: بخوان و خواین ابیات بدیهه انشاء کرد:
اسقنی شربة تردی مشاشی - ثم مل فاسق مثلها ابن زیاد ‏
صاحب السر و الامانة عندی - و لتسدید مغنمی و جهادی ‏
قاتل الخارجی اعنی حسینا - و مبید الاعداء و الحساد ‏
(مشاش سر استخوان است.)
وابن اثیر در کامل از ابن زیاد نقل کرده است که ابن زیاد با مسافر بن شریح یشکری در راه شام گفت: من حسین علیه‏السلام را به امر یزید کشتم و گفته بود یا او کشته شود یا تو کشته شوی، من قتل او را اختیار کردم.