تربیت
Tarbiat.Org

حماسه کربلا (دمع السجوم)
حاج شیخ عباس قمی (رضوان الله علیه)

فصل چهارم: در توجه حسین علیه‏السلام به مکه و نامه نوشتن مردم به کوفه برای او

(کامل) چون حسین علیه‏السلام از مدینه آهنگ مکه فرمود، عبدالله بن مطیع وی را ملاقات کرد و گفت: فدای تو شوم خواهان کجایی فرمود: اما اکنون مکه و بعد از آن خیر خود را از خدا خواهم. گفت: خداوند خیر نصیب تو گرداند و ما را فدای تو کند. پس اگر به مکه رفتی زنهار نزدیک کوفه نشوی که آن شهر نامبارک است پدرت بدان جا کشته شد و برادرت بی یاور ماند.
و او را به خنجر زدند که نزدیک بود جان در سر آن نهد. ملازم حرم باش که تو بزرگ عربی و اهل حجاز هیچ کس را بر تو نگزینند و مردم از هر طرف یکدیگر را سوی تو خوانند از حرم جدا مشو، عم و خال من فدای تو به خدا سوگند که اگر هلاک شوی ما را به بندگی گیرند.
و شیخ مفید گفت: حسین علیه‏السلام سوی مکه شد و می‏خواند قوله تعالی: فخرج منها خائفا یترقب قال رب نجنی من القوم الظالمین(23) و طریق اعظم را ملازم گشت. اهل بیت او گفتند:
ای کاش از این راه منحرف شوی، چنان که ابن زبیر منحرف شد تا طلب کنندگان تو را در نیابند. گفت: نه قسم به خدا از این راه جدا نشوم تا خدا حکم کند به هر چه خواهد و چون حسین علیه‏السلام به مکه آمد دخول وی در مکه شب جمعه سه روز گذشته از شعبان بود و این آیه می‏خواند: و لما توجه تلقاء مدین قال عسی ربی أن یهدینی سواء السبیل.(24)
پس در مکه منزل گزید و مردم مکه و عمره‏گذاران و مردم بلاد دیگر که در مکه بودند پیوسته نزد او می‏آمدند و ابن زبیر هم به مکه بود و ملازم کعبه ایستاده نماز می‏گذارد و طواف می‏کرد و در میان سایر مردم او هم نزد حسین علیه‏السلام می‏رفت، گاه دو روز متوالی و گاه دو روز یک بار و بر ابن زبیر وجود آن حضرت سخت گران بود. چون می‏دانست که تا حسین علیه‏السلام در مکه است مردم حجاز با او بیعت نمی‏کنند و مردم او را مطیع‏ترند و در نظر آن‏ها بزرگتر است.
اما اهل کوفه چون خبر وفات معاویه به آن‏ها رسید سخن بسیار درباره یزید می‏گفتند و دانستند، که حسین علیه‏السلام از بیعت یزید امتناع کرد و خبر ابن زبیر و این که هر دو به مکه رفته‏اند، شنیدند. پس شیعه در خانه سلیمان بن صرد خزایی فراهم شدند و هلاک معاویه را یاد کردند و خدای را سپاس گفتند و ستایش کردند و سلیمان گفت: معاویه هلاک شد و حسین علیه‏السلام از بیعت سر باز زد و به مکه رفت، شما شیعه پدر او هستید اگر می‏دانید که او را یاری می‏کنید و با دشمن او جهاد می‏نمایید سوی او بنویسید و او را بیاگاهانید و اگر بیم آن هست که سستی بنمایید پس او را فریب ندهید. همه گفتند: ما او را یاری کنیم و نزد او جهاد کنیم و به کشتن تن در دهیم پیش او گفت: پس بنویسید، نوشتند:
بسم الله الرحمن الرحیم
سوی حسین بن علی علیه‏السلام از سلیمان بن صرد و مسیب نجبه و رفاعه بن شداد و حبیب مظاهر و شیعیان وی از مومنین و مسلمین اهل کوفه سلام علیک، ما سپاسگزاریم سوی تو خدایی را که معبودی نیست جز او، اما بعد الحمدلله که دشمن ستمگر و عنید تو را بکشت و نابود ساخت آن که بر گردن این امت جسته و کار را از دست آن‏ها ربود. فی‏ء(25) آن‏ها را غصب کرد و بدون رضای آن‏ها امیرالمؤمنین آن‏ها گشت. آن گاه نیکان آنها را بکشت و اشرار را باقی گذاشت و مال خدا را میان ظالمان و دولتمندان دست به دست گردانید پس دور باد او مانند قوم ثمود و بر ما امامی نیست روی به ما آور شاید خدای ما را بر حق جمع کند و نعمان بن بشیر در قصر امارت است با او در جمعه حاضر نشویم و در عید بیرون نرویم و اگر به ما خبر رسید که تو سوی ما روی آورده‏ای او را بیرون می‏کنیم که به شام رود انشاء الله.
آن گاه این نامه را به عبدالله بن مسمع همدانی و عبدالله بن وال تمیمی فرستادند و امر کردند آن دو را به شتاب کردن. پس آن‏ها شتابان رفتند تا در مکه بر حسین علیه‏السلام وارد شدند دو روز گذشته از ماه رمضان و دو روز گذشته و قیس بن مسهر صیداوی و عبدالرحمن بن عبدالله بن شداد ارحبی و عمارة بن عبدالله را فرستادند و نوشتند:
بسم الله الرحمن الرحیم
سوی حسین بن علی علیه‏السلام از شیعه او، از مومنین و مسلمین، اما بعد بیا که مردم چشم به راه تو دارند و رای آنها در غیر تو نیست بشتاب بشتاب و السلام علیک.
و شبث بن ربعی و حجار بن ابجر و یزید بن حارث بن رویم شیبانی و عروه بن قیس احمسی و عمرو بن حجاج زبیدی و محمد بن عمرو تیمی نوشتند: اما بعد اطراف زمین سبز شده است و میوه‏ها رسیده اگر خواهی نزد ما آی که بر سپاهی وارد می‏شوی آراسته به فرمان تو و السلام.
و رسولان نزد آن حضرت به هم رسیدند پس نامه‏ها را بخواندند و رسولان را از کار مردم بپرسیدند.
سید گوید: در این هنگام حسین علیه‏السلام برخاست و دو رکعت نماز بین رکن و مقام بگذاشت و از خدای تعالی خیر خواست آن گاه مسلم بن عقیل (قده) را طلب کرد و او را بر این حال بیاگاهانید و جواب نامه‏های آن‏ها را نوشت.
شیخ مفید گفته است که آن حضرت با هانی بن عروه و سعد بن عبدالله که آخرین فرستادگان بودند این نامه نوشت و فرستاد:
بسم الله الرحمن الرحیم
از حسین بن علی علیه‏السلام به گروه مسلمین و مومنین، اما بعد هانی و سعید نامه‏های شما را آوردند و آن‏ها آخرین فرستادگان شما بودند و دانستم همه آنچه را که بیان کرده بودید و گفتار همه شما این است که امامی نداریم سوی ما بیا، شاید خدا به سبب تو، ما را بر هدایت و حق جمع کند و من مسلم بن عقیل را که برادر و پسر عم من، که در خاندان من ثقه من است سوی شما فرستادم و او را امر کردم که حال و رای شما را برای من بنویسد پس اگر برای من نوشت که رای خردمندان و اهل فضل و رای و مشورت شما چنان است که که فرستادگان شما گفتند و در نامه‏های شما خواندم به زودی نزد شما می‏آییم انشاءالله، سوگند به جان خودم که امام نیست مگر آن که به کتاب خدا حکم کند و عدل و داد بر پای دارد و دین حق را منقاد باشد و خویشتن را حبس بر رضای خدا کند و السلام.
و حسین بن علی علیه‏السلام مسلم بن عقیل بن ابی طالب رحمه الله و رضوانه علیه را بخواند و او را با قیس بن مسهر صیداوی و عمارة بن عبدالله ارحبی روانه کرد و او را به ترس از خدای تعالی و پوشیدن کار خود و نرمی و تستر امر فرمود، و این که اگر مردم را یک دل و استوار و محکم دید به زودی او را خبر دهد.