تربیت
Tarbiat.Org

حماسه کربلا (دمع السجوم)
حاج شیخ عباس قمی (رضوان الله علیه)

فصل دهم : در فرستادن ابن زیاد عبدالملک سلمی را به مدینه و خطبه ابن زبیر در مکه

(طبری) هشام گفت: حدیث کرد مرا عوانة بن حکم گفت: چون عبیدالله زیاد حسین بن علی علیهماالسلام را بکشت و سر او را آوردند عبدالملک بن ابی الحارث سلمی را بخواند و گفت: به مدینه رو و نزد عمرو بن سعید بن عاص و مژده قتل حسین علیه‏السلام را به او ده و این عمرو آن روز امیر مدینه بود عبدالملک خواست تعلل کند و بهانه آورد و ابن زیاد بانگی بر او زد و کان عبیدالله لا یصطلی بناره کسی را یارا نبود که یکی او را دو گوید؛ گفت: برو تا مدینه و کسی پیش از تو خبر به مدینه نرساند و چند دینار بدو داد و گفت: بهانه نیاور و اگر شترت مانده شد، شتر دیگر بخر.
عبدالملک گفت: به مدینه رفتم مردی را از قریش دیدار کردم، پرسید: چه خبر است؟
گفتم: الخبر عند الامیر، خبری دارد که نزد حاکم باز گویم.
گفت: انا لله و انّا الیه راجعون، حسین بن علی علیهماالسلام کشته شد. عبدالملک مروان گفت: بر عمرو بن سعید در آمدم گفت: چه خبر، گفتم: خبری که امیر بدان دل شاد کند حسین بن علی علیهماالسلام کشته شد. گفت: خبر قتل او را در شهر به بانگ بلند بگوی من رفتم و بلند گفتم به خدا قسم نشنیدم شیون و زاری مانند شیون و زاری بنی هاشم در خانه‏هاشان بر حسین علیه‏السلام پس عمرو بن سعید خندان گفت:
عجلت نساء بنی زیادعجة - کعجیج نسوتنا غداة الارنب‏‏
زنان ابن زیاد فریای زدند همانطوری که زنان مادر روز جنگ ارنب فریاد زدند. ارنب جنگی بود که بنی زبید در آن جنگ بر بنی زیاد بن حارث بن کعب از رهط عبدالمدان غالب آمدند و این شعر از عمر بن معدی‏کرب زبیدی است.
عمرو بن سعید پس از خواندن این شعر گفت: این گریه و شیون در مقابل گریه و شیون بر عثمان آن گاه بر منبر بالا رفت و خبر کشته شدن حسین علیه‏السلام را بگفت.
ابن ابی الحدید در شرح نهج البلاغه در ذکر حکم بن عاص و پسرش مروان حکم، گفت: که مروان پسرش عقیده زشت‏تر داشت و کفر و الحادش عظیم‏تر بود و هم او بود که چون سر حسین علیه‏السلام به مدینه سید و آن روز امیر مدینه بود سر مبارک روی دست گرفت و گفت:
یا حبذا بردک فی الیدین - و حمرة تجری علی الخدین‏‏
کانما بت بمجسدین‏(190)
آنگاه سر راه سوی قبر مطهر پیغمبر انداخت و گفت: ای محمد امروز عوض روز بدر و این قول مشتق است از شعری که یزید بن معاویه بدان تمثل جست روزی که سر آن حضرت به دست او رسید و شعر از این زبعری و خبر مشهور است.
ابن ابی الحدید گفت: شیخ ما ابوجعفر این قصه را چنین نقل کرد و لکن قول صحیح این است که آن روز مران میر مدینه نبود بلکه عمرو بن سعید بود و سر را هم به مدینه نفرستادند بلکه عبیدالله نامه بدو نوشت و مژده قتل حسین علیه‏السلام بداد پس عمرو بن سعید آن نامه را بالای منبر بخواند و آن رجز بگفت: و سوی قبر مبارک اشارت کرد و گفت: یوم بیوم بدر گروهی از انصار بر او انکار کردند این حکایت را ابوعبیده در کتاب مثالب آورده است. انتهی.
(طبری) هشام از ابی مخنف روایت کرده است از سلیمان بن ابی راشد از عبدالرحمن بن عبید ابی الکنود گفت: خبر کشته شدن دو فرزند عبدالله بن جعفر بن ابی طالب با حسین علیه‏السلام به وی رسید مردم به تعزیت او آمدند و یکی از بستگان بر او در آمد و گمان ندارم آن مولی را مگر اباللسلاس، گفت: این هم برای خاطر ابی عبدالله الحسین به ما رسید.
راوی گفت: عبدالله بن جعفر نعل خود را سوی او پرتاب کرد و گفت: یاابن اللخناء (دشنام سخت زشت است که نظیر آن در فارسی مستعمل نیست) آیا درباره حسین علیه‏السلام چنین سخن گویی و الله اگر من با او بودم دوست داشتم از وی جدا نگردم تا با او کشته شوم، به خدا قسم که از صمیم قلب مرگ فرزندان را مکروه ندارم و مصیبت آنان مرا سهل می‏نماید که با برادر و پسر عمم حسین علیه‏السلام کشته شدند و با او مواسات کردند و شیکیبایی نمودند.
آن گاه رو به حاضران آورد و گفت: کشته شدن حسین علیه‏السلام بر من سخت دشوار و گران است و خدا را سپاس اگر چه من خود با او مواسات نکردم فرزند من با او مواسات کرد و گفت: چون خبر قتل آن حضرت به مدینه رسید دختر عقیل بن ابی طالب با کنیزان خود بیرون آمد بی چادر و جامه بر خود پیچیده بود می‏گفت:
ماذا تقولون اءنْ قال النبی لکم - ماذا فعلتم و انتم آخر الامم‏‏
بعترتی و باهلی بعدت مفتقدی - منهم اساری و منهم ضرجوا بدم‏‏
شیخ طوسی روایت کرده است که چون خبر قتل حسین علیه‏السلام به مدینه رسید اسماء دختر عقیل بن ابی طالب با گروهی از زنان و کسان خود بیرون آمد تا نزدیک قبر پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم و بدان جا ملتجی شد و فریادی کشید آن گاه روی سوی مهاجر و انصار بگردانید و گفت:
ماذا تقولون اذا قال النبی لکم - یوم الحساب و صدق القول مسموع ‏
خذلتم عترتی او کنتم غیبا - والحق عند ولی الامر مجموع ‏
اسلمتموهم بایدی الظالمین فما - منکم له الیوم عندالله مشفوع ‏
ما کان عند غداة الطف اذ حضروا - تلک المنایا و لا عنهن مدفوع ‏
پس زن و مرد گریان به بسیاری آن روز ندیدم. هشام گفت: یکی از اصحاب ما از عمرو بن ابی المقدام روایت کرد از عمرو بن عکرمه گفت: آن روز که حسین علیه‏السلام کشته شد در مدینه صبح برخاستیم یکی از بستگان ما حکایت می‏کرد که شب آوازی شنید.
ایها القاتلون جهلا حسینا - ابشروا بالعذاب و التنکیل ‏
کل اهل السماء یدعوا علیکم - من نبی و ملئکة و قبیل ‏
قد لعنتم علی لسان ابن داود - و موسی و صاحب الأنجیل ‏
ای کشندگان حسین به نادانی مژده باد شما را به عذاب و شکنجه اهل آسمان بر شما نفرین می‏کنند از پیغمبر و فرشته و طوائف دیگر شما لعنت شدید به زبان سلیمان بن داود و موسی و عیسی صاحب انجیل - علیهم السلام.
هشام گفت: عمرو بن خیروم الکلبی حکایت کرد از پدرش گفت: من هم این آواز را شنیدم.
و در کامل ابن اثیر غیر آن که دو سه ماه مردم هنگام بر آمدن آفتاب دیوارها را گویی خون آلود می‏دیدند.
(مترجم گوید: این حکایت موید آن سخن است که پیش از این گفتیم سرخی سرخی آسمان که پس از کشتن آن حضرت پدیدار شد غیر سرخی شفق است که پیش از کشته شدن آن حضرت هم بو و پیغمبر آن را علامت مغرب قرار داد.)
سبط در تذکره گوید: چون خبر کشته شن حسین علیه‏السلام به مکه رسید و عبیدالله زبیر از آن آگاه شد خطبه خواند و گفت: اما بعد، اهل عراق مردمی بی وفا و فاجرند و اهل کوفه بدترین مردم عراقند. حسین علیه‏السلام را خواندند تا او را امیر خویش گردانند و کارهای ایشان را راست و درست کند و در دفع شر دشمن یاورشان باشد و معالم اسلام که بنی امیه محو کردند برگرداند و چون نزد ایشان رفت بشوریدند بر وی و او را کشتند و با او گفتند و دست در دست آن نابکار ملعون پسر زیاد نه تا رأی خود را درباره تو انفاذ کند پس حسین علیه‏السلام مرگ به نام را بر زندگی با ننگ برگزید.
خدای رحمت کند حسین علیه‏السلام را و رسوا سازد کشنده وی را و لعنت کند آن که به این امر فرمود و آن را پسندید آیا پس از این مصیبت که بر ابی عبدالله آمد دل کسی به عهد این گروه بنی امیه آرام گیرد یا پیمان این بی وفایان جفاکار را باور کند.
به خدا قسم که حسین علیه‏السلام روزها روزه دار بود و شب‏ها به عبادت ایستاده و به پیغمبر نزدیک‏تر بود از این فاجرزاده به جای قرآن گوش به آواز طرب نمی‏داد و به عوض ترس از خدای تعالی نمی‏ترسید و بدل روزه می‏گساری نمی‏کرد و به جای شب زنده داری به بانگ نای و مزمار گوش نمی‏داد و مجالس ذکر را به شکار و میمون بازی بدل نکرد و او را کشند:
فسوف یلقون غیا(191) الا لعنة الله علی الظالمین.
و ابن اثیر هم این خطبه را با اندکی اختلاف در کامل آورده است و از ابی عبدالله محمد بن سعد زهری بصری کاتب واقدی صاحب کتاب طبقات منقول است از ام سلمه که چون خبر کشته شدن حسین علیه‏السلام به ام سلمه رسید گفت: اوقد فعلوها ملا الله بیوتهم و قبورهم نارا؛ آیا آن کار زشت را مرتکب شدند خدا خانه‏ها و گورهاشان را از آتش پر کند آن گاه چندان بگریست که بی هوش شد.
ابن ابی الحدید گوید: ربیع بن خثیم (به صیغه تصغیر و به تقدیم ثاء سه نقطه بر یا) بیست سال سخن نگفت و خاموش بود تا حسین علیه‏السلام را کشتند یک کلمه از او نشنیدند اوقد فعلوها، و گفت: ای خدایی که آسمان‏ها و زمین را بیافریدی و دانای آشکار و پنهانی تو حکم می‏کنی میان بندگانت در هر چه با هم خلاف کنند و باز خاموش بود تا درگذشت.
مؤلف در حاشیه گفته است که: او یکی از زهاد و ثمانیه است و قبرش در نزدیکی مشهد مقدس واقع است و معروف است به خواجه ربیع و من در رجال خود حال او را نگاشته‏ام هر کس خواهد به آن جا رجوع کند.
در مناقب از تقصیر ثعلبی روایت کرده است که ربیع بن خثیم با یکی از آن‏ها که در کربلا حاضر بود می‏گفت آیا این سرها را بر گردن اسبان آویخته آوردید و باز گفت: به خدا قسم که برگزیدگان را کشتید کسانی که اگر رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم آن‏ها را دریافته بود دهان آن‏ها را می‏بوسید و در دامن خود می‏نشانید و گفت: اللهم فاطر السموات و الارض عالم الغیب و الشهادة انت تحکم بین عبادک فیما کانوا فیه یختلفون.(192)