تربیت
Tarbiat.Org

حماسه کربلا (دمع السجوم)
حاج شیخ عباس قمی (رضوان الله علیه)

فصل هفتم: ورود اهل بیت به کوفه

(ملهوف) چون ابن سعد با اسیران نزدیک کوفه رسید مردم شهر به نظاره گرد آمده بودند راوی گفت: زنی از اهل کوفه از بلندی بر اسیران مشرف گشت و گفت: شما اسیران کدام طایفه‏اید؟ گفتند: اسیران آل محمد صلی الله علیه و آله و سلم آن زن فرود آمد چادر و مقنعه و جامه‏هایی دیگر بیاورد به آنان داد تا خویش را بپوشیدند.
راوی گفت: علی بن الحسین علیهماالسلام با آن زنان بود و از بیماری ناتوان و حسن معروف به حسن مثنی نیز با ایشان بود و از عم خویش را یاری کرد و بر زخم شمشیر و نیزه شکیب نمود تا زخم‏های بسیار وی را رسید و نیز زید و عمرو فرزندان امام حسن علیه‏السلام با ایشان بودند و علی بن الحسین علیهماالسلام می‏فرمود شما بر ما چنین شیون و زاری می‏کنید پس ما را که کشت.
مؤلف گوید: از عقیله مهین بانوی خاندان هاشم زینب دختر امیرالمؤمنین علیه‏السلام روایت است که: چون ابن ملجم شمشیر بر فرق همایون پدرش زد و نشانه مرگ در پدر بدید حدیث ام ایمن را بر آن حضرت عرض کرد و گفت: گویی می‏بینم تو را با زنان دیگر این خاندان خوار و زار و گرفتار و می‏ترسید ، مردم از هر سوی شما را فرو گیرند پس شکیبایی نمایند قسم به آن کس که دانه را بشکافت و جنین را بیافرید که آن روز دوست خدا در روی زمین شمایید و شیعیان و دوستان شما بس.
(احتجاج) خطبه زینب سلام الله علیها در حضور اهل کوفه در آن روز که وارد کوفه شدند و به نکوهش و سرزنش آنان.
از حذام بن ستیر اسدی روایت شده است که چون علی بن الحسین علیهما السلام را با زنان از کربلا آوردند زنان اهل کوفه را دیدند زاری کنان و گریبان چاک و مردان هم با آن‏ها می‏گریستند زین العابدین علیه‏السلام بیمار بود و از بیماری ناتوان به آواز ضعیف آهسته گفت: اینان بر ما گریه می‏کنند پس ما را که کشت آن گاه زینب دختر علی بن ابی طالب سوی مردم اشارت کرد که خاموش باشید و دم‏ها فروبسته شد و زنگ و در از بانگ و نوا بایستاد.
حذام (حذلم ط) اسدی گفت: زنی پرده‏نشین ندیدم هرگز گویاتر از وی، گویی بر زبان امیرالمؤمنین علی علیه‏السلام سخن می‏راند پس خدای را ستایش کرد و درود بر رسول او فرستاد و گفت:
یا اهل الکوفة، یا اهل الختل و الغدر و الخذل الا فلا رقأث الدمعة و لا بدأت الزفرة انما مثلکم کمثل التی نقضت غزلها من بعد قوة انکاثا تتخذون ایمانکم دخلا دخلا هل فیکم الا الصلف و العجب و الشنف والکذب و ملق الاماء و غمز الاعداء او کمرعی علی دمنة او کفضة علی ملحودة الابئس ما قدمت لکم انفسکم ان سخط الله علیکم و فی العذاب انتم خالدون اتبکون اجل و الله فابکوا فانکم احربا بالبکاء فابکوا کثیرا و اضحکوا قلیلا فقد بلیتم بعارها و منیتم بشنارها ولن ترحضوها ابدا و انی ترحضون قتل سلیل خاتم النبوة و معدن الرسالة و سید شباب اهل الجنة و ملاذ حربکم و معاذ حربکم، و مقر شملکم و آسی کلمکم و مفزع نازلتکم و المرجع الیه عند مقالتکم و مدر حجکم و منار محجتکم بل ساء ما قدمتم لانفسکم و ساء ما تزرون لیوم بعثکم فتعسا تعسا و نکسا نکسا لقد خاب السعی و تبت الایدی و خسرت الصفقه و بؤتم بغضب من الله و ضربت علیکم الذلة و المسکنة ویلکم اتدرون ویلکم ای کبد لمحمد صلی الله علیه و آله و سلم فریتم و ای عهد نکثتم و ای کریمة له ابرزتم و ای حرمة لکم هتکم و ای دم له سفکتم لقد جئتم شیئا ادا تکاد السموات یتفطرن منه و تنشق الارض و تخر الجبال هدا لقد جئتم بها صلعاء عنقاء سوئا فقماء شوهاء خرقاء کطلاع الارض و ملاء السماء افعجبتم ان تمطر السماء دما و لعذاب الاخرة اخزی و هم لا ینصرون، فلا یستخفنکم المهل فانه عزوجل لا یخفره البدار و لا یخشی علیه فوت الثار کلا ان ربکم لنا ولهم لبالمرصاد. ثم انشات سلام الله علیها تقول:
ماذا تقولون اذا قال النبی لکم - ماذا صنعتم و انتم آخر الامم ‏
باهل بیتی و اولادی و تکرمتی - منهم اساری و منهم ضرجوا بدم ‏
ما کان هذا جزائی اذ نصحت لکم - ان تخلفونی بسوء فی ذوی رحمی ‏
انی لاخشی علیکم ان یحل بکم - مثل العذاب الذی اودی علی ارم ‏

ثم دلت عنهم این خطبه که زینب سلام الله علیها بخواند چنان که در فصاحت و بلاغت مانند کلام پدرش بود در معنی نیز بدان شباهت تام داشت زیرا که بیان اوصاف اصناف مردم و خوی هر طایفه چنان که جاحظ گفته است از خواص امیرالمؤمنین علی علیه‏السلام است و از دیگر خلفاء در این معانی کلامی نقل نکردند.
(ترجمه) ای مردم کوفه، ای گروه دغا و دغل و بی حمیت اشکتان خشک نشود و ناله‏تان آرام نگیرد مثل شما مثل آن زن است که رشته خود را پس از محکم یافتن و ریستن باز تار تار می‏کرد و سوگندهاتان را دست آویز فساد کرده‏اید چه دارید مگر لاف زدن و نازش و دشمنی و دروغ و مانند کنیزان چاپلوسی نمودن و چون دشمنان سخن‏چینی کردن یا چون سبزه بر پهن روییده‏اند و گچی که(174) روی قبر بدان اندوه (ظاهر زیبا به آرایش و در باطن گندیده و چنان که شاعر گفت:
ظاهرش چون گور کافر پر حلل - باطنش قهر خدا عز و جل ‏
برای خود بد توشه‏ای پیش فرستادی که خدای را بر شما به خشم آورد و در عذاب جاودان مانید آیا می‏گریید آری که شایسته گریستنید. بسیار بگریید و اندک بخندید که عار آن شما را گرفت و ننگ آن بر شما آمد ننگی که هرگز از خویشتن نتوانید شست و چگونه از خود بشویید این ننگ را که فرزند خاتم انبیاء و معدن رسالت و سید جوانان اهل بهشت را کشتید آن که در جنگ سنگر شما و پناه حرب و دسته شما(175) بود و در صلح موجب آرامش دل شما و مرهم نه زخم شما و در سختی‏ها التجاهی شما بد و در محاربات مرجع شما او بود بد است آن چه پیش فرستادید برای خویش و بد است آن بار گناهی که بر دوش خود گرفتید برای روز رستاخیز خود.
نابودی باد شما را نابودی و سرنگونی باد سرنگونی، کوشش شما به نومیدی انجامید و دست‏ها بریده شد و سودا زیان کرد و خشم پروردگار را برای خود خریدید و خواری و بیچارگی شما را حتم شد.
می‏دانید چه جگری از رسول خدا شکافتید و چه پیمانی شکستید و چه پرده‏گی او را از پرده بیرون کشیدید و چه حرمتی از وی بدریدید و چه خونی ریختید کاری شگفت آورید که نزدیک است از هول آن آسمان‏ها بترکند و زمین بشکافند و کوه‏ها بپاشند و از هم بریزند مصیبتی است دشوار و بزرگ و بد و کج و پیچیده و شوم که راه چاره در آن بسته(176) در عظمت به پری زمین و آسمان است آیا شگفت آورید اگر آسمان خون ببارد، و لعذاب الاخرة اخزی و هم لا ینصرون پس تاخیر و مهلت شما را چیره نکند که خدای تعالی از شتاب و عجله منزه است و از فوت خونی نمی‏ترسد و او در کمین گاه ما و شما است آن گاه این اشعار از انشای خود فرمود که معنی این است:
چه خواهید گفت هنگامی که پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم با شما گوید: این چه کاری است که کردید شما که آخرین امت هستید، به خانواده و فرزندان و عزیزان من بعضی اسیرند و بعضی آغشته به خون، پاداش من که نیکخواه شما بودم این نبود، که با خویشان من پس از من بدی کنید، من می‏ترسم عذابی بر شما نازل شود مانند آن عذاب که قوم ارم را هلاک کرد.
پس از آن‏ها روی بگردانید.
حذلم گفت: مردم را حیران دیدم و دستها به دندان می‏گزیدند پیرمردی در کنار من بود می‏گریست و ریشش از اشک تر شده بود و دست سوی آسمان برداشته می‏گفت پدر و مادرم فردای ایشان، سالخوردگان ایشان بهترین سالخوردگانند و خردسالان آن‏ها بهترین خردسالان و زنان ایشان بهترین زنان و نسل آن‏ها والاتر از همه و فضل آن‏ها بالاتر.
کهولهم خیر الکهول و نسلهم - اذا عد نسل لا یبور و لا یخزی ‏
پس علی بن الحسین علیهماالسلام فرمود: ای عمه خاموش باش باقی ماندگان را باید از گذشتگان عبرت گیرند و تو به حمدالله ناخوانده دانایی و نیاموخته خردمند و گریه و ناله رفتگان را باز نمی‏گرداند آن گاه آن حضرت از مرکب فرود آمد و چادری زدند او زنان را فرود آورد و داخل چادر شد.