تقلید نیز همانند تعصّب دارای دو شاخه است: شاخه مثبت، و شاخه منفی، و به تعبیر دقیقتر برای تقلید چهار قسم تصوّر میشود که سه قسم آن منفی است و یک قسم آن مثبت.
نخست تقلید جاهل از جاهل است که گروهی نادان چشم و گوش بسته از گروه نادان دیگری تبعیّت کنند و اعتقادات و رسوم و سنّتهای غلط آنان را پذیرا گردند، اینگونه تقلید است که در آیات قرآن شدیداً از آن مذمّت شده و از اسباب لجاجت و تعصّب و گاه از آثار آن محسوب میشود و سبب انتقال خرافات از قومی به قوم دیگر، و ایستادن در برابر انبیای الهی و داعیان به سوی حق است.
دوّم تقلید عالم از جاهل است که بدترین نوع تقلید میباشد و آن اینکه انسان آگاهی به خاطر گرفتار شدن در چنگال تعصّب، علم خود را رها ساخته و چشم و گوش بسته به دنبال جاهلان بیفتد.
مسئله عوامزدگی و تسلیم دانشمندان قوم در برابر عوام نوعی تقلید عالم از جاهل است.
سوّم تقلید عالم از عالم دیگر است به این صورت که انسان گاه، زحمت بحث و بررسی و تحقیق درباره بعضی از مسائل را به خود ندهد و چشم و گوش بسته به دنبال عالمی بیفتد، روشن است که این تقلید نیز نکوهیده است، هر چند مانند قسم اوّل و دوّم نیست، زیرا بر علما و دانشمندان هر امّت لازم است به تحقیق و بررسی مسائل بپردازند و با داشتن سرمایههای علمی در برابر تقلید کورکورانه تسلیم نشوند، به همین دلیل در فقه اسلامی آمده است که تقلید کردن بر مجتهد حرام است، و یکی از تعبیرهای معروفی که در اجازههای اجتهاد نوشته میشود ((یحرم علیه التقلید میباشد، مگر اینکه رشته تخصّصی آن دو عالم از همه جدا باشد (مانند طبیب متخصّص قلب که مثلاً در بیماری چشم خود به متخصّصان چشم پزشکی مراجعه میکنند) و یا متخصّصی که به استاد خود رجوع میکند که در واقع هر دو از قبیل قسم چهارم است که به آن اشاره خواهد شد.
نوع چهارم تقلید جاهل از عالم در آنچه مربوط به علم اوست، و به تعبیر دیگر مراجعه غیرمتخصّصین به متخصّصین هر فن، و باز به تعبیر دیگر آنچه را که انسان نمیداند از کسانی که آگاه و اهل خبره آنند فراگیرد و به آن عمل کند (درست مانند مراجعه بیماران به اَطبّاه در بیماریهای مختلف) این مسئله پایه زندگی فردی و اجتماعی انسان را تشکیل میدهد.
توضیح اینکه: علوم و فنون و دانشها به حدّی وسیع و گسترده است که یک انسان هرگز نمیتواند در همه آنها صاحبنظر و اهل اطّلاع باشد، از قدیمالایّام چنین بوده و در عصر ما که علوم به شاخههای بسیار متعدّد و پیشرفتهای تقسیم شده این مسئله ظاهرتر و آشکارتر است تا آنجا که حتّی یک انسان نمیتواند مثلاً در تمام رشتههای پزشکی یا راه و ساختمان صاحبنظر باشد، تا چه رسد به رشتههای دیگر.
با این حال چارهای جز این نیست که افراد ناآگاه به آگاهان هر رشته مراجعه کنند، این یک اصل مسلّم است که از سوی تمام عُقلای جهان به رسمیّت شناخته شده است و رها کردن آن سبب از هم پاشیدگی تمام پیوندهای اجتماعی میشود.
در مسائل معنوی و اخلاقی و علوم دینی نیز همینگونه است، هرگز نمیتوان انتظار داشت که همه مردم در همه رشتههای علوم اسلامی صاحبنظر باشند، بعضی از این رشتهها به اندازهای وسیع و گسترده است که بعد از پنجاه سال نیز احتیاج به بحث و بررسی بیشتر دارد (مانند علم فقه).
طبیعی است که در اینگونه علوم نیز افراد غیر وارد به آگاهان این علوم مراجعه کنند.
ولی البتّه در مورد اصول دین که پایههای اصلی دین را تشکیل میدهد و هر کس به فراخور حالش میتواند درباره آن تحقیق کند باید دلیلی متناسب با فکر و فهم خود به دست آورد، و تقلید در آن جایز نیست، باید تحقیق کرد و آن را از روی دلیل شناخت.
به هر حال این قسم تقلید مذموم و نکوهیده حساب نمیشود، این مصداق ...انّا وجدنا آبائنا علی امّة و انّا علی آثارهم مقتدون(332) نیست بلکه مصداق ...فأسئلوا أهل الذّکر ان کنتم لاتعلمون(333) است.
تعصّب مذموم که سبب لجاجت و تقلید کورکورانه است، ارتباطی با این مسئله ندارد.