تربیت
Tarbiat.Org

اخلاق در قرآن جلد دوم - فروع مسائل اخلاقی
آیت الله مکارم شیرازی با همکاری جمعی از فضلاء و دانشمندان‏‏‏‏‏

حرص، آفت بزرگ خوشبختی‏

نخستین آیه از آیات فوق مربوط به داستان آدم و همسرش حوّا و مبارزه با شیطان است، مطابق آیات قرآن، خدا آدم را در بهشت جای داد و از نزدیک شدن به شجره ممنوعه نهی فرمود و از تسلیم شدن در برابر وسوسه‏های شیطان بر حذر داشت، ولی سرانجام وسوسه‏های شیطان کار خود را کرد و آدم مرتکب ترک اولی شد و از درخت ممنوعه خورد و زندگی بهشتی را از دست داد و در میان انبوه مشکلات این دنیا گرفتار شد.
آیات بالا اشاره به این نکته کرده می‏فرماید: شیطان او را وسوسه کرد و گفت: ای آدم آیا می‏خواهی تو را به درخت عمر جاویدان و ملک فناناپذیر راهنمایی کنم؟ (در واقع شیطان شجره ممنوعه را درختی معرّفی کرد که هر کس از آن بخورد عمر جاویدان می‏یابد و به صورت فناناپذیر می‏تواند در ناز و نعمت زندگی کند) سرانجام هر دو (یعنی آدم و حوّا) از آن خوردند (و لباس بهشتیشان فرو ریخت) و عورتشان آشکار شد و ناچار از برگهای بهشتی برای پوشاندن خود جامه دوختند و آدم نافرمانی پروردگارش کرد و از پاداش او محروم شد!.
(فوسوس الیه الشّیطان قال یا آدم هل أدلّک علی شجرة الخلد و ملک لایبلی فأکلا منها فبدت لهما سوآتهما و طفقا یخصفان علیهما من ورق الجنّة و عصی آدم ربّه فغوی)
چه انگیزه‏ای سبب شد که آدم علیه السّلام به وسوسه‏های شیطان تن در دهد و به وعده‏های او اعتماد کند و فرمان صریح الهی را درباره شجره ممنوعه به فراموشی بسپارد؟! آیا جز این است که حرص و فزون‏طلبی، حجابی در برابر چشمان او شد؟!
به این ترتیب می‏بینیم بعد از مسئله تکبّر و استکبار که در آغاز خلقت سبب عصیان شیطان گردید و بدترین پایه فساد در جهان نهاده شد، مسئله حرص و طمع و عشق به مواهب مادّی، عامل دیگری برای افزایش ناراحتی‏های نسل انسان گشت و به همین دلیل اصول کفر سه چیز شمرده شده، تکبّر که سبب انحراف شیطان گشت و حرص که سبب اغوای آدم شد و حَسد که سبب قتل هابیل به وسیله برادرش گشت.
درست است که نهی آدم علیه السّلام یک نهی تحریمی نبود و مخالفت با آن گناه مطلق محسوب نمی‏شد، بلکه ترک اولی بود و یا به تعبیر دیگر نوعی نهی ارشادی بود، همانند نهی طبیب نسبت به بیمار به هنگام دستور جهت پرهیز از غذاهای نامناسب، ولی به هر حال از آدم علیه السّلام انتظار ترک اوّلی نیز نمی‏رفت، ولی صفت حرص و طمع هر چند به صورت کم‏رنگ در وجود آدم علیه السّلام لانه کرده بود و سبب این خطای بزرگ شد، خطایی که او و نسلش را در این جهان به زحمت افکند و این خود روشن‏ترین هشدار قرآن درباره حرص و فزون‏طلبی است.
در دوّمین آیه اشاره به داستان قوم شعیب علیه السّلام می‏کند که حرص و فزون‏طلبی آنها را به مخالفت با این پیامبر بزرگ و انکار تعلیمات آسمانی او واداشت، می‏فرماید: و به سوی مدین برادرشان شعیب علیه السّلام را (فرستادیم) گفت: ای قوم من! خدا را بپرستید که جز او معبودی ندارید، دلیل روشنی از طرف پروردگارتان برای شما آمده است بنابراین حقّ پیمانه و وزن را ادا کنید و از اموال مردم چیزی نکاهید و در روی زمین بعد از آنکه (در پَرتوی ایمان و دعوت انبیا) اصلاح شده است فساد نکنید. این برای شما بهتر است اگر با ایمان هستید، (و الی مدین أخاهم شعیباً قال یا قوم أعبدوا اللّه ما لکم من اله غیره قد جائتکم بیّنة من ربّکم فأوفوا الکیل و المیزان و لاتبخسوا النّاس أشیائهم و لاتفسدوا فی الأرض بعد اصلاحها ذلکم خیر لکم ان کنتم مؤمنین).
مطابق این آیه انحراف قوم شعیب علیه السّلام نخست شِرک و بت‏پرستی و سپس کم‏فروشی و ضایع کردن حقوق مردم و در مجموع فساد در زمین بود، آنها به قدری حریص بر دنیا بودند که با صراحت به پیامبرشان شعیب گفتند ای شعیب! آیا نمازت به تو دستور می‏دهد که آنچه را پدرانمان می‏پرستیدند ترک کنیم یا آنچه را می‏خواهیم در اموالمان انجام ندهیم؟ (قالوا یا شعیب أصلاتک تأمرک أن نترک ما یعبد آبائنا أو أن نفعل فی أموالنا ما نشاء...)(84)
این در حالی بود که کم‏فروشی و غصب حقوق مردم نه تنها سبب فزونی اموال آنها نمی‏شد، بلکه همان‏طور که قرآن اشاره کرده است، به فساد جامعه آنها منجر می‏گشت، اعتماد عمومی از میان می‏رفت و اموال را به کاستی می‏گذاشت، بنابراین حرص و فزون‏طلبی آنها نتیجه معکوس می‏داد.
در سوّمین بخش از آیات، اشاره به داستانی مربوط به زمان داوود علیه السّلام شده است که یکی از چهره‏های زشت و نفرت‏انگیز حرص را منعکس می‏کند، خلاصه داستان چنین است که: دو برادر به عنوان شکایت نزد داوود علیه السّلام آمدند یکی از آنها گفت: این برادر من نود و نُه میش دارد و من تنها یکی دارم، امّا او اصرار می‏کند که این یکی را نیز به من واگذار و در سخن بر من غلبه کرده است (آیا این انصاف است که صاحب نود و نُه گوسفند مخصوصاً اگر برادر باشد به تنها گوسفند برادرش چشم دوخته باشد)، (انّ هذا أخی له تسع و تسعون نعجة ولی نعجة واحدة فقال أکفلنیها و عزّنی فی الخطاب).(85)
(هنگامی که داوود علیه السّلام این سخن را شنید ناراحت شد و) گفت: مسلّماً او با در خواست یک میش تو برای افزودن به میشهایش بر تو ستم کرده است، (قال لقد ظلمک بسؤآل نعجتک الی نعاجه...).(86)
(تنها تو نیستی که گرفتار این ستم شده‏ای) بسیاری از دوستان (حریص و خودخواه و خودمحور) به یکدیگر ستم می‏کنند، مگر آنان که ایمان آورده‏اند و عمل صالح دارند، امّا عدّه آنها کم است.
و در ذیل آیه می‏خوانیم: داوود علیه السّلام گمان کرد: ما او را (با این ماجرا) آزموده‏ایم، از پروردگارش طلب آمرزش کرد و به سجده افتاد و توبه نمود؛ (و ظنّ داود أنّما فتنّاه فاستغفر ربّه و خرّ راکعاً و أناب)(87)
در اینکه آزمون داوود علیه السّلام در این ماجرا چه بوده است گفتگو است، در تورات محرّف آن را مربوط به مسئله چشم‏داشت داوود علیه السّلام به همسر یکی از فرماندهان لشکرش به نام اوریّای حِتّی که زن بسیار زیبایی بود و داوود علیه السّلام مایل بود اوریّا او را رها کند تا آزاد باشد و بتواند به همسری داوود علیه السّلام درآید با اینکه خود داوود علیه السّلام همسران متعدّدی داشت می‏داند در حالی که می‏دانیم این داستان یک داستان خرافی است که هرگز با قِداست انبیای الهی تناسب ندارد بلکه انسانهایی که در یک سطح اخلاقی معمولی قرار داشته باشند مرتکب چنین کارهای زشتی نمی‏شوند.
مشهور در میان مفسّران اسلامی این است که آزمایش داوود علیه السّلام مربوط به قضاوت او بود چرا که او در قضاوت عجله کرد و پیش از آنکه طرف مقابل دعوا سخنان خود را بگوید به داوری برخاست، هر چند داوری او به حق بود، خداوند این ترک اولی را شایسته ندانست و او را مؤاخذه فرمود، او هم از خطای خود هر چند یک ترک اولی بیش نبود توبه کرد.
به هر حال آنچه مقصود ما در اینجاست این است که هنگامی که حرص بر انسان غلبه کند حتّی نسبت به برادر ضعیف و ناتوان خود مرتکب ظلم فاحش می‏شود که هر انسان با وجدانی آن را نکوهش می‏کند.
آری حرص بر مال دنیا حدّ و مرزی نمی‏شناسد و انسان را به بدترین ظلم و ستمها وادار می‏کند.
در چهارمین بخش از این آیات، اشاره به حرص یهود شده و مورد نکوهش شدید قرار گرفته‏اند می‏فرماید:
آنها را حریص‏ترین مردم بر زندگی دنیا می‏یابی حتّی حریص‏تر از مشرکان، (و لتجدنّهم أحرص النّاس علی حیاة و من الّذین أشرکوا).
حریص در اندوختن اموال و ثروتها، حریص در قَبضه کردن دنیا و حریص در انحصارطلبی و عجب اینکه آنها از مشرکان که پایبند به هیچ دین و آیین آسمانی نبودند نیز حریص‏تر بودند، در حالی که تعلیمات آیین آسمانی می‏بایست آنها را از این کار بازمی‏داشت، ولی آنها آنقدر حریص بودند که بر افراد بی‏دین نیز پیشی می‏گرفتند.
آنها چنان علاقه به دنیا داشتند که هر کدام آرزو می‏کردند هزار سال عمر کنند، (یودّ أحدهم لو یعمّر ألف سنة).
برای گردآوری ثروت بیشتر، یا به خاطر ترس از مجازات الهی که به جهت ستم‏هایی که در جمع‏آوری ثروتهای حرام یا خونریزی بی‏گناهان مرتکب شده بودند، آرزوی چنین عمر طولانی می‏کردند.
قابل توجّه اینکه امروز نیز همان خوی زشت حرص شدید در آنان دیده می‏شود، بلکه شدیدتر و گسترده‏تر از گذشته! تاریخ معاصر گواهی می‏دهد که آنها برای افزودن به حجم ثروتهای کَلان خویش از هیچ جنایتی اِبا ندارند، جنگهای خونین به راه می‏اندازند، خونهای بی‏گناهان را می‏ریزند، آتش فتنه و فساد برپا می‏کنند، همسایگان را به جان هم می‏اندازند و برای فروش اسلحه بیشتر و موادّ مخدّر و ثروت‏اندوزی بیشتر هر کاری از دستشان ساخته باشد انجام می‏دهند و برای تحکیم پایه‏های قدرت خود پنجه بر وسایل ارتباط جمعی دنیا افکنده و از هیچ دروغ و تهمتی نسبت به دیگران اِبا ندارند.
اگر کسی بخواهد آثار شوم و مرگبار حرص و دنیاپرستی را ببیند، باید اعمال این قوم و ملّت را بنگرد!
تعبیر به حیاة به صورت نَکره، در آیه مورد بحث، گویا اشاره به این حقیقت است که آنها فقط می‏خواهند زنده بمانند، لذّت ببرند، امّا کدام حیات و زندگی، حیات انسانی؟ یا حیات حیوانات؟ یا درندگان بیابان؟ هر چه باشد برای آنها تفاوتی ندارد.
به گفته بعضی از مفسّران این آیه تنها سخن از یهود نمی‏گوید، بلکه هشداری است به همه افراد در عاقبت حرص و دنیاپرستی بیندیشند مبدا در همان گردابهایی که قوم یهود افتادند گرفتار شوند.
در آیات قرآن و روایات اسلامی آمده است که یهود، بسیاری از پیامبران را کُشتند، تنها به دلیل اینکه آنها را مخالف منافع نامشروعشان می‏دیدند و نیز بسیاری از آیات الهی را به همین جهت تحریف کردند و اینها همه از پیامدهای حرص آنها بود.
در پنجمین آیه اشاره به حرص و کم‏دقتی انسان به طور کلّی کرده، می‏فرماید: انسان حریص و کم‏طاقت آفریده شده، هنگامی که شرّی به او رسد بی‏تابی می‏کند و هنگامی که خیری به او رسد بُخل می‏ورزد و از دیگران دریغ می‏دارد، (انّ الانسان خلق هلوعاً اذامسّه الشّرّ جزوعاً و اذا مسّه الخیر منوعاً).
مفسّران و ارباب لغت برای هلوع معانی زیادی گفته‏اند که بسیاری از آنها نزدیک به هم یا لازم و ملزوم یکدیگر است، از جمله در لسان‏العرب چهار معنی برای آن ذکر کرده: حرص، جزع و کم‏صبری، یا بدترین جزع و در مجمع‏البیان نیز آن را به معنی شخص ضجور یعنی بی‏قرار و بی‏حوصله، شحیح یعنی بخیل و جزوع یعنی بی‏تابی‏کننده و شدیدالحرص ذکر کرده است.
نویسنده محترم‏التحقیق معتقد است که ریشه اصلی این مادّه تمایل به بهره‏گیری از نعمت‏ها و لذّت‏هاست امّا جزع و حرص و کم‏صبری، همه از آثار همین ریشه نخستین است.(88)
از مجموع سخنانی که گفته شد چنین به نظر می‏رسد که این واژه به سه نکته منفی اخلاقی اشاره می‏کند، حرص، بی‏تابی و بُخل.
در واقع تفسیری که بعد از هلوع در دو آیه بالا آمده است مفهوم واقعی این واژه را روشن می‏سازد و هر سه مفهوم را دربرمی‏گیرد؛ زیرا جزوع از ماده جزع به معنی بی‏تابی کردن، و منوع از مادّه منع به معنی بُخل و حرص است.
به هر حال آیات فوق در مقام مذمّت است و افراد حریص و بخیل و جزوع را نکوهش نمی‏کند.
می‏توان گفت حرص است که سرچشمه بُخل می‏شود، چرا که حریص می‏خواهد همه چیز را برای خود حفظ کند، همچنین حرص است که گاه سبب جزع و بی‏تابی می‏شود، چرا که حریص هر گاه بعضی امکانات خود را از دست دهد پریشان‏حال و مشوّش می‏شود و بی‏تابی می‏کند.
آیه می‏گوید انسان با این صفات آفریده شده است، امّا اینکه چطور انسان با این نقایص آفریده شده در حالی که می‏دانیم خداوند حکیم، انسان را برای سعادت آفریده و ممکن نیست چنین نقایصی را که بزرگترین مانع راه سعادت بشر است بر سر راه او قرار دهد.
بعضی در پاسخ این سؤال گفته‏اند: این صفات مربوط به انسانهایی است که فاقد ایمان باشند اگر طبیعت آدمی با ایمان همراه گردد، کانونی از صبر و حوصله و سخاوت خواهد شد، ولی هنگامی که با ایمان وداع گوید طبیعی است که در برابر کمترین ناملایمات بی‏تابی می‏کند، زیرا تکیه‏گاه محکمی ندارد که بر آن اعتماد کند و با توکّل بر او به جنگ با مشکلات برخیزد و نیز حریص و بخیل می‏شود، چرا که به لطف خداوندی که کلید خزانه‏های غیب به دست اوست و سرچشمه همه نعمتها و برکات است امیدوار نیست.
شاهد این تفسیر آیات بعد از آن است که نمازگزاران با ایمان را از آن استثنا می‏کند.
این احتمال نیز وجود دارد که آیات فوق مانند بسیاری دیگر از آیات قرآنی که انسان را ظلوم و جهول (احزاب، 72) و بؤوس و کفور (هود، 9) و طغیانگر به هنگام وفور نعمتها (علق، 6) شمرده، اشاره به دو بُعد وجود انسان داشته باشد که در قوس صعودی آن قدر بالا می‏رود که به اعلی علّیین می‏رسد و در قوس نزولی آن قدر پایین می‏آید که به اَسفل‏السّافلین کشیده می‏شود.
مرحوم علّامه طباطبایی در المیزان نظر دیگری در این زمینه دارد و می‏گوید: حرص و (هلوع بودن) که ذاتی انسان است و از شاخه‏های حبّ ذات می‏باشد، در اصل از رذایل نکوهیده نیست، چرا که حبّ ذات که این صفات از آن برمی‏خیزد وسیله منحصر به فردی است که انسان را به سوی سعادت و تکامل دعوت می‏کند، این صفات هنگامی مذموم و نکوهیده است که انسان با تدبیر صحیح آنها را در آنچه شایسته است به کار نگیرد و در واقع مانند سایر صفات نفسانی است که اگر در حدّ اعتدال باشد فضیلت است و اگر به جانب افراط و تفریط منحرف شود نکوهیده و رذیلت است.
به هر حال آیات فوق نشان می‏دهد که قرآن انسانها را به سوی ایمان و نماز و نیایش و انفاق در راه او دعوت می‏کند تا آتش حرص و بخل و جزع را در درون او فروبنشاند.
در ششمین آیه سخن از ماجرایی در عصر پیامبر اسلام صلّی اللّه علیه و آله و سلّم است و آن اینکه در یکی از سالها که مردم مدینه گرفتار خشکسالی و گرسنگی و افزایش قیمت اجناس بودند، کاروانی از شام وارد مدینه شد که با خود مواد غذایی حمل می‏کرد ورود این کاروان درست همزمان با روز جمعه و خطبه‏های پیغمبر اکرم صلّی اللّه علیه و آله و سلّم در نماز جمعه بود.
در آن زمان معمول بود که برای اعلام ورود کاروان طبل می‏زدند و آلات موسیقی دیگر را می‏نواختند، این امر سبب شد که مردم به سرعت خود را به بازار برسانند، گروهی از تازه مسلمانان که در مسجد برای نماز اجتماع کرده بودند خطبه پیغمبر صلّی اللّه علیه و آله و سلّم را رها کرده و برای تأمین نیاز خود به سوی بازار شتافتند، در حالی که این کار ضرورتی نداشت، بعد از نماز نیز می‏توانستند به بازار روند و از اجناس کاروان بهره بگیرند، تنها دوازده مرد و یک زن در مسجد باقی ماندند، آیات فوق نازل شد و حریصانی را که نماز جمعه را برای بدست آوردن مال دنیا رها کرده بودند سخت مذمّت کرد، پیامبر صلّی اللّه علیه و آله و سلّم فرمود: اگر این گروه اندک نیز می‏رفتند از آسمان سنگ بر مردم می‏بارید.(89)
از لحن آیه فوق استفاده می‏شود که انگیزه هجوم به بازار، مسئله تأمین نیازهای اصلی زندگی نبود بلکه بعضی از سر هوس‏بازی به سراغ ساز و آوازها رفتند و بعضی هم برای ثروت‏اندوزی به سراغ تجارت.
به هر حال قرآن در بیان این ماجرا می‏گوید: هنگامی که تجارت یا سرگرمی لهوی را دیدند (از گرد تو) پراکنده شدند و به سوی آن رفتند و تو را در حالی که (برای خواندن خطبه‏ها) ایستاده بودی رها کردند، (و اذا رأوا تجارة أو لهواً أنفضّوا الیها و ترکوک قائماً).
سپس در ذیل آیه می‏فرماید: بگو آنچه نزد خداست بهتر از لهو و تجارت است و خداوند بهترین روزی‏دهندگان است، (قل ما عند اللّه خیر من اللّهو و من التّجارة و اللّه خیر الرّازقین).
ممکن است در میان گروهی که نماز و ذکر خدا و پیامبرش را رها کرده، به سوی بازار دویدند، افرادی بوده‏اند که واقعاً برای نیازهای ضروری خود دست به چنین کاری زدند (هر چند آنها هم وقت کافی برای تهیّه نیاز خود داشتند، ولی تعبیر بالا به خوبی نشان می‏دهد که گروهی از حریصان به قصد اینکه اجناس را بخرند و گران‏تر بفروشند و ثروتی بیندوزند و گروهی برای مشاهده صحنه‏های هوس‏آلود، به سوی کاروان کشیده شدند و خود را از سعادت نماز در محضر بزرگترین پیامبر الهی صلّی اللّه علیه و آله و سلّم محروم ساختند.
در هفتمین و آخرین آیات مورد بحث سخن از عیبجویان استهزاکننده‏ای است که به خاطر مال و ثروت، مغرور شده‏اند و به خود اجازه می‏دهند مؤمنان راستین تهیدست را به سخریّه کشند، می‏فرماید:
وای بر هر عیبجوی مسخره‏کننده‏ای، همان کس که اموال ناچیزی گردآوری کرده و شماره می‏کند (و به دقّت مراقب حفظ آن است، بی‏آنکه حساب حلال و حرام آن را داشته باشد) و گمان می‏کند که اموالش سبب جاودانگی اوست (نه مرگی به سراغ او می‏آید، نه حادثه‏ای که سبب زوال مال و ثروت او شود!)، (ویل لکلّ همزة لّمزة الّذی جمع مالاً و عدّده یحسب أنّ ماله أخلده).
جمله وعدّده که ناظر به شمارش کردن اموال از سوی این دنیاپرستان است، اشاره به حرص و ولع شدید آنهاست که هر قدر بر اموالشان افزوده می‏شود باز طالب بیشترند، به همین دلیل پیوسته آنها را شمارش می‏کنند.
جمله الّذی جمع مالاً و عدّده در واقع به منزله علّت برای همز و لمز و عیبجویی کردن آنهاست، یعنی ثروت سرشار دنیا آنها را چنان مَست و مغرور ساخته که افراد تهیدست با ایمان را به باد سخریّه و استهزاء می‏گیرند و گمان می‏کنند نه تنها این ثروتها جاودانی است، بلکه به آن نیز آب و رنگ جاودانگی می‏دهد در حالی که از نسیمی دفتر ایّام بر هم می‏خورد!
بررسی حال دنیاپرستان عجایب و شگفتی‏هایی به ما نشان می‏دهد که عقل آدمی را مات و مبهوت می‏کند، بعضی از آنان را سراغ داریم با اینکه در علوم ظاهری و مادّی پیش رفته بودند، هدفی جز جمع‏آوری ثروت نداشتند و هنگامی که از آنها سؤال می‏شد شما با این ثروت چه خواهید بکنید، نه تشکیل خانواده داده‏اید نه مسافرتهای تفریحی می‏روید و نه...در پاسخ می‏گفتند: ما از این دلخوش هستیم که یک صفر بر ارقام اموال ما افزوده شود!