تربیت
Tarbiat.Org

اخلاق در قرآن جلد دوم - فروع مسائل اخلاقی
آیت الله مکارم شیرازی با همکاری جمعی از فضلاء و دانشمندان‏‏‏‏‏

الگوی صبر و اسطوره مقاومت‏

در میان پیامبران الهی که هر یک ویژگی خاصّی از فضایل اخلاقی را (به صورت درخشان‏تر) دارا بودند، حضرت ایّوب علیه السّلام به عنوان پیامبر صبور شناخته می‏شود. او الگوی صبر و مقاومت در برابر مشکلات بود، به همین دلیل حالات او در سوره ص موقعی که مسلمانان در مکّه تحت فشار شدید قرار داشتند؛ به عنوان یک سرمشق بزرگ نازل شد و به مسلمانان درس صبر و استقامت داد.
درست است که نام یا سرگذشت حضرت ایّوب علیه السّلام در چندین سوره از قرآن آمده است؛ ولی مشروح‏تر از همه، در سوره ص دیده می‏شود که نخستین آیه مورد بحث از آیات همان سوره است. در آیه 44 سوره ص آمده است: ما أیّوب را شکیبا یافتیم، چه بنده خوبی بود که بسیار بازگشت‏کننده به سوی خدا بود؛ ...انّا وجدناه صابراً نعم العبد انّه أوّاب.
حضرت ایّوب به عنوان یک آزمون بزرگ، گرفتار مصائب عظیمی شد تا درجه شُکرگزاری او آشکار گردد و به مقام قُرب پروردگار نزدیکتر شود. او که اموال، زراعت و گوسفندان فراوان برومند و لایق و متعدّد داشت، در یک آزمون بزرگ، همه چیز، حتّی فرزندان خویش را از دست داد و خود نیز به بیماری شدیدی مبتلا شد.
آن حضرت چنان بیمار گشت که از شدّت درد به خود می‏پیچید و بدین‏سان اسیر و دربند بستر بیماری و درد گردید؛ ولی هیچ یک از این امور، از شُکر او نسبت به درگاه خداوند نَکاست.
زخم زبان‏های زیادی از دوست و دشمن شنید، مصیبتی که شاید بالاترین مصائب بود، گاهی عُبّاد و راهبان بنی‏اسرائیل به دیدنش می‏آمدند و به صراحت می‏گفتند: تو چه گناه عظیمی کرده‏ای که به این عذاب الیم گرفتار شده‏ای؟ ولی آن حضرت باز رشته صبر را از کف نمی‏داد، و چشمه ضلال شُکر و سپاس الهی را به کفران و ناشُکری آلوده نمی‏ساخت. تنها کاری که کرد این بود که بعد از مدّتی طولانی به پیشگاه خداوند عرض کرد: بار پروردگارا! شیطان مرا به رنج و عذاب افکند (و انتظار گشایش تنها از تو دارم)؛ واذکر عبدنا أیّوب اذ نادی ربّه أنّی مسّنی الشّیطان بنصب و عذاب.
هنگامی که این پیامبر عظیم‏الشّأن تمام مراحل این آزمایش بزرگ را پشت سر گذاشت و با کوهی از صبر و استقامت در برابر مصائب بزرگ ایستادگی کرد، و شیطان را شرمنده‏تر و مأیوس‏تر ساخت، دَرهای رحمت الهی به روی او گشوده شد و نه تنها اموال و فرزندانش به لطف الهی به او بازگشت، بلکه افزون‏تر از آن نصیبش و از همه مهمتر، به مقام پُرافتخار نعم العبد انّه اوّاب رسید.
و به گفته ابن مسعود مفسّر و قاری معروف: این افتخار را برای خود در تاریخ بشریّت ثبت کرد که سرسلسله صابران تا روز قیامت خواهد بود؛ رأس الصّابرین الی یوم القیامه(741)
این مطلب را نباید ساده انگاشت که یک انسانی که دارای امکانات بسیار وسیع و گسترده‏ای است، یک‏باره همه چیز خود را از دست بدهد و بر خاک سیاه بنشیند و حتّی نیش زبان دوست و دشمن را که اثرش از خنجر و شمشیر بیشتر است، بشنود و آن گاه کلمه‏ای بر خلاف رضای خدا که حاکی از ناسپاسی‏اش باشد، بر زبان نراند و همواره زبانش به ذکر و شُکر در گردش باشد، و در پایان کار، تنها سخنی که می‏گوید، همان باشد که در بالا آوردیم؛ یعنی عرض حال و حکایت وضع خویشتن در پیشگاه خدا کند و نه غیر آن. عده‏ای که این جمله را شکایتی پنداشتند، سخت اشتباه کرده‏اند؛ زیرا که کمترین اثری از شکایت در آن به چشم نمی‏خورد و به گفته شاعر:
چار چیز آورده‏ام شاها که در گنج تو نیست! - نیستی و حاجت و عجز و نیاز آورده‏ام! ‏
در دوّمین آیه مورد بحث، از صبر حضرت یعقوب که اُسطوره‏ای در صبر و شکیبایی است، سخن به میان آمده است. او به فراغ فرزند دلبندش حضرت یوسف علیه السّلام که سخت مورد علاقه‏اش بود گرفتار شد. سالیان دراز با چشمانی اشکبار صبر کرد تا سر انجام دیده‏اش نابینا شد؛ امّا هرگز سخنی بر خلاف رضای حق بر زبان نراند و پیوسته شاکر و صابر بود؛ به تعبیر خودش صبر جمیل داشت، چنان که در آیه مورد بحث آمده است: (برادران یوسف) پیراهن او را با خونی دروغین (نزد پدر) آوردند، (حضرت یعقوب خطاب به فرزندانش) گفت: هوس‏های نفسانی شما، این کار را در نظرتان زینت داده؛ من صبر جمیل می‏کنم و از خداوند در برابر آنچه شما می‏گویید، یاری می‏طلبم؛ و جائوا علی قمیصه بدم کذب قال بل سوّلت لکم أنفسکم أمراً فصبر جمیل واللّه المستعان علی ما تصفون.(742)
برادران دروغگو و کم‏حافظه، از این غافل بودند که اگر پیراهن حضرت یوسف علیه السّلام را به خون آغشته نموده و به عنوان سند حمله مرگ نزد پدرشان می‏آوردند، لااقل چند جای پیراهن را پاره کنند تا دلیلی بر حمله گرگ باشد؛ در حالی که آنها پیراهن برادر را خون‏آلود کرده، نزد پدر آوردند؛ به همین دلیل پدر از نیرنگ آنها باخبر شد و جمله بل سوّلت لکم أنفسکم أمراً را گفت؛ ولی چون در آن شرایط، کاری از دستش ساخته نبود، در حالی که بی‏اختیار اشکش جاری بود، گفت: فصبر جمیل؛ صبر خواهم کرد، صبری زیبا (که توأم با شُکرگزاری و سپاس خدا باشد، آلوده به ناسپاسی و جزع و بی‏تابی نگردد).
درباره صبر جمیل مفسران تعبیرات مختلفی دارند؛ بعضی گفته‏اند: صبر جمیل، صبری است که نه بی‏تابی در آن باشد و نه شکایت نزد مردم. بعضی گفته‏اند: صبر جمیل آن است که برای خدا باشد. پیامبر اکرم صلّی اللّه علیه و آله و سلّم نیز در برابر این سؤال که صبر جمیل چیست؟ فرمودند: هو الّذی لاشکوی معه؛ صبری است که در آن شکایتی نباشد.(743)
بعضی نیز گفته‏اند: صبر جمیل آن است که شکایت نزد خَلق در آن نباشد، و از آن جمیل‏تر این که عرض حال خود به خالق کند و با این عرض حال و پناه‏آوردن به او، حق عبودیت را انجام دهد.
به همین دلیل وقتی که فرزندان حضرت یعقوب علیه السّلام بر آن حضرت خُرده گرفتند، و گفتند: این قدر یاد یوسف مکن، حضرت فرمودند: من و غم و اندوهم را تنها به خدا می‏گویم، نه به دیگران و از خدا چیزهایی می‏دانم که شما نمی‏دانید؛ قال انّما أشکوا بثّی و حزنی الی اللّه و أعلم من اللّه ما لاتعلمون.(744)
در سوّمین آیه، ضمن اشاره به جمع دیگری از پیامبران الهی که همگی در برابر مشکلات صبر و شکیبایی پیشه کردند و به خاطر صبرشان غرق در رحمت الهی گشته و در زمره صالحان قرار گرفتند، می‏فرماید: و اسمائیل و ادریس و ذوالکفل را به یادآور که همه از صابران بودند، و ما آنها را در رحمت خود وارد کردیم؛ زیرا آنها از صالحان بودند؛ و اسماعیل و ادریس و ذاالکفل کلّ من الصّابرین و أدخلناهم فی رحمتنا انّهم من الصّالحین.(745)
صبر اسماعیل روشن و آشکاراست، زیرا اولاً آماده شد که پدر او را به قربانگاه برد و کارد بر گلویش بگذارد و قربانی شود؛ هر چند خداوند، بر آنها محبت کرد و گوسفندی به عنوان قربانی به جای اسماعیل برای آنها فرستاد.
ثانیاً در سرزمین خشک و سوزان مکه، کنار خانه خدا ماند تا تدریجاً آنجا رونق گرفت.
در مورد صبر ادریس گفته‏اند: نخستین کسی بود که در میان قوم خویش مبعوث شد تا آنها را به سوی خدا دعوت کند، اما با وجود مرارت زیادی که در این راه کشید، قومش دعوت او را اجابت نکردند.
نامیدن ذوالکفل به این نام و قرارگرفتن در زمره صابران بزرگی که پیش از او به نبوت رسیده‏اند، به این علت بوده است که او در میان بنی‏اسرائیل می‏زیست، خداوند به یکی از انبیا که حکومت بنی‏اسرائیل را در دست داشت، وحی فرستاد که می‏خواهم قبض روحت کنم، باید حکومت خود را به دیگری واگذاری، و او باید کسی باشد که در برابر تو تعهد کند، تا هر شب به عبادت خدا برخیزد، و همه روز روزه گیرد، و در میان مردم داوری کند، بی‏آن که خشمگین گردد.
جوانی گفت: من متکفّل همه اینها می‏شوم. این سخن را گفت و تا پایان عمرش به هر سه عهدش (با تمام مشکلاتی که داشت) وفا کرد؛ خداوند او را به مقام نبوت مبعوث نموده و او را ذوالکفل نامید.(746)
آری، این سه بزرگوار همه از اُسطوره‏های صبر و شکیبایی بودند که قرآن کریم به عنوان سرمشقی برای مسلمین جهان، به زندگی آنها اشاره می‏کند.
در چهارمین آیه، سخن از گفتگوی حضرت موسی علیه السّلام و خضر علیه السّلام است، در این داستان پر از نکات آموزنده و انسان‏ساز، آمده است: حضرت موسی علیه السّلام برای فراگرفتن علوم تازه‏ای نزد حضرت خضر علیه السّلام آمد و از او تقاضا کرد تا از علومی که خدا در اختیارش گذارده، چیزی به ایشان بیاموزد؛ زیرا این علوم، غیر از علم شریعت بود که حضرت موسی علیه السّلام بر آن آگاهی کامل داشت. این علوم مربوط به اسرار تکوینی حوادث مختلف جهان بود، ولی به هر حال حضرت خضر علیه السّلام که از بی‏صبری حضرت موسی علیه السّلام در برابر این آموزش نگران بود، به او چنین گفت: تو هرگز نمی‏توانی با من شکیبایی کنی و چگونه می‏توانی در برابر چیزی که از رموزش آگاه نیستی شکیبا باشی؛ قال انّک لن تستطیع معی صبراً و کیف تصبر علی ما لم تحط به خبراً.(747)
حضرت موسی علیه السّلام به حضرت خضر علیه السّلام قول داد که صابر و شکیبا باشد؛ ولی حوادث و پیش‏آمدها چنان عجیب و تکان‏دهنده بود که پیمانه صبر حضرت موسی علیه السّلام که از اسرار آن آگاه نبود، لبریز شد، و دو بار زبان به اعتراض بر حضرت خضر علیه السّلام گشود، حضرت خضر علیه السّلام نیز پیمانش را در مورد صبر و شکیبایی یادآور گشت و موسی علیه السّلام عذرخواهی کرد، ولی بار سوّم، برای همیشه از او جدا شد.
این داستان عجیب، مطالب زیادی را به ما می‏آموزد، که تنها یک بخش از آن مربوط به بحث ما است و آن این که اگر حضرت موسی علیه السّلام صبر و شکیبایی بیشتری داشت، به اسرار تازه‏ای راه می‏یافت و این ناشکیبایی او سبب شد که تنها سه نکته مهم را در این زمینه بیاموزد، در حالی که به گفته یکی از مفسران معروف، اگر صبر و حوصله بیشتری داشت، هزاران نکته از اسرار علم برایش فاش می‏شد.(748)
به این ترتیب صبر و شکیبایی یکی از کلیدهای علم و آگاهی است.
ممکن است سؤال شود که آیه پیامبران، آگاهترین افراد زمان خود نیستند؟ پس چگونه حضرت موسی علیه السّلام به خاطر فراگرفتن علومی به دنبال حضرت خضر علیه السّلام شتافت و قبل از این که بیش از چند نکته بیاموزد، حضرت خضر علیه السّلام او را از خویش جدا ساخت؟
پاسخ این سؤال روشن است، هر پیامبری باید دانشمندترین و آگاه‏ترین فرد نسبت به قلمرو مأموریتش، در نظام شریعت باشد و حضرت موسی علیه السّلام چنین بود؛ ولی قلمرو مأموریت حضرت خضر علیه السّلام مربوط به عالم تکوین بود و کارهایش همچون ملائکه مدبّرات أمراً (مأموران تدبیر در جهان آفرینش) بود. به همین دلیل کارهایی که از حضرت خضر علیه السّلام سر می‏زد و به ظاهر با موازین شرع هماهنگ نبود، سبب شد، فریاد اعتراض حضرت موسی علیه السّلام بلند شود و هنگامی که حضرت خضر علیه السّلام اسرارش را شرح داد، همه را پذیرفت.
اصولاً قوانین حاکم بر جهان تکوین با آن‏چه در جهان تشریع است، گرچه سرانجام به یک نتیجه منتهی می‏شود، ولی در ظاهر، از هم جداست و از همین رو، دوستی و همراهی حضرت خضر علیه السّلام و حضرت موسی علیه السّلام مدت کوتاهی طول نکشید.
ممکن است بعضی از پیامبران و هم‏چنین امامان علیهم السّلام به اسرار تکوین نیز آگاه باشند (همانند پیامبر اسلام صلّی اللّه علیه و آله و سلّم و ائمه معصومین علیهم السّلام که از روایات استفاده می‏شود، ولی این امر در نبوت و رسالت پیامبران و امامت ائمه معصومین علیهم السّلام ضرورتی ندارد؛ زیرا یک فضیلت است، نه شرط رسالت و امامت.
در پنجمین آیه سخن از یکی از پیامبران بنی‏اسرائیل است که در تفاسیر و تاریخ از او به نام اشموئیل یاد کرده‏اند.
هنگامی که بنی‏اسرائیل بر اثر ظلم سلطانی به نام جالوت آواره و بیچاره شدند، دست به دامن اشموئیل زدند تا رئیس و فرماندهی برای جنگ با جالوت برایشان تعیین کند. او طی انتخاب حساب‏شده‏ای که شرحش از موضوع این بحث خارج است، جوانی به نام طالوت را برای این کار برگزید.
هنگامی که طالوت، لشکر عظیمی از بنی‏اسرائیل را برای جنگ با جالوت بسیج کرد، با فراست و هوشیاری که خدا به او داده بود، دریافت که این لشکر انبوه، کارایی چندانی ندارد؛ زیرا افراد سُست اراده و کم‏طاقت بسیاری در میان آنهاست که نه تنها سبب تقویت آنها نخواهند شد، بلکه باعث تضعیف روحیه دیگران نیز می‏شوند؛ لذا تصمیم گرفت با آزمایش‏های متعددی آنها را تصفیه کند. پس از انجام این کار، گروه محدودی بیشتر باقی نماند.
آن گروه، از کمی نفرات خود نگران و ناراحت بودند و به یکدیگر گفتند: ما امروز توان مقاومت در برابر لشکر عظیم جالوت او را نداریم؛ ولی به گفته قرآن: کسانی که علم به ملاقات خدا داشتند (و به روز رستاخیز معتقد بودند، گفتند: چه بسیار گروه‏های کوچکی که به فرمان خدا بر گروه‏های عظیمی پیروز شدند و خداوند با صابران است؛ ...قال الّذین یظنّون أنّهم ملقوا اللّه کم من فئة قلیلة غلبت فئة کثیرة بأذن اللّه و اللّه مع الصّابرین.(749)
سپس، همین گروه، هنگامی که در برابر جالوت و سپاهیان او قرار گرفتند، گفتند: پروردگارا! پیمانه صبر و شکیبایی و استقامت را بر ما بریز، گام‏های ما را استوار فرما و ما را بر جمعیت کافران پیروزنما؛ و لمّا برزوا لجالوت و جنوده قالوا ربّنا أفرغ علینا صبراً و ثبّت أقدامنا و انصرنا علی القوم الکافرین.(750)
به این ترتیب آنها نشان دادند که با جمعیتی انبوه که فاقد انگیزه و بی‏بهره از صبر و استقامت‏اند، در میدان نبرد پیروز نخواهد شد، بلکه گروه اندک، اما مصمّم و شکیبا و ثابت‏قدم، می‏توانند بر لشکرهای عظیم پیروز گردد و سرانجام نیز چنین شد. این گروه اندک به فرماندهی طالوت، توانستند جالوت و سپاهیان عظیمش را درهم بشکنند و جالوت نیز توسط داود علیه السّلام - که آن روز جوانی نیرومند در لشکر طالوت بود - کشته شد و بنی‏اسرائیل توانست زمین‏ها و مردم دربند خود را از سیطره و اسارت دشمن آزاد سازند و به این ترتیب درس دیگری درباره اهمّیّت صبر و استقامت در تاریخ از خودشان به یادگار گذاشتند.
از این آیات استفاده می‏شود که انگیزه این صبر و استقامت، توکّل بر خدا، ایمان به روز رستاخیز و پاداش‏های الهی بوده است. بعضی از روایات، تعداد این گروه اندک را 313 نفر دانسته‏اند (همانند اصحاب بدر که 313 نفر بودند) و جالب این که حضرت داود علیه السّلام، جوان کم سن و سال اما نیرومند و باایمان، با فلاخنی که در دست داشت، پیشانی جالوت را نشانه گرفت و آن‏چنان ماهرانه، یکی دو سنگ پرتاب کرد که درست بر پیشانی جالوت برخورد کرد.
به محض برخورد سنگ، جالوت فریادی کشید و از مَرکَب فروافتاد؛ لشکرش با مشاهده این واقعه، با وحشتی فراوان، به سرعت فرار کرده و از هم فروپاشید؛ لشکری که طبق بعضی از روایات عددشان بالغ بر یکصد هزار نفر مرد مسلح به انواع سلاح بود.
در ششمین آیه، خداوند خطاب به پیامبر اسلام صلّی اللّه علیه و آله و سلّم کرده و ضمن این که به او درس استقامت می‏دهد، درسی که برخاسته از زندگی پیامبران اولواالعزم است، می‏فرماید: صبر و شکیبایی پیشه کن؛ آن‏گونه که پیامبران اولواالعزم شکیبایی داشتند و برای عذاب آنها (مخالفان) شتاب مکن؛ فأصبر کما صبر اولواالعزم من الرّسل و لاتستعجل لهم....(751)
گرچه در این آیه شریفه، شکیبایی و صبر در تقاضای عذاب برای مخالفان و دشمنان است تا بر آنها حجّت تمام شود و اگر افرادی نیز در میانشان تمایل دارند تا در راه حق گام نهند، به گروه سعادتمندان ملحق شوند،ولی این دستور، یک دستور کلّی است و دلیل روشنی بر فضیلت صبر به عنوان یک برنامه عمومی، برای همه پیامبران اولواالعزم است.
آری همه پیامبران بزرگ و صاحب شریعت، با دشمنان سرسخت، نادان و لجوج رو به رو بودند؛ ولی در این راه بیشترین استقامت را متحمل شدند تا هدایت امّتشان را به بهترین صورت بجا آورند.
حضرت نوح علیه السّلام 950 سال دعوت به خدا کرد و شب و روز زحمت کشید و در خلوت و جلوت، آنها را اندرز کرد، اما جز گروه اندکی به او ایمان نیاوردند.
حضرت ابراهیم علیه السّلام را به میان آتش افکندند و حضرت موسی علیه السّلام و مؤمنان قومش را با شدیدترین شکنجه‏ها آزردند، حضرت عیسی علیه السّلام را بعد از آزار زیاد، می‏خواستند که به دار آویزند، ولی خداوند او را نجات داد. خلاصه این که پیوسته دنیا، محل برخورد حق و باطل بوده است که در این میان فقط با نیروی صبر و استقامت می‏توان بر مشکلات پیروز شد.
در این که پیامبران اولواالعزم چه کسانی هستند؛ بعضی آنها را به پیامبران صاحب شریعت جدید تفسیر کرده‏اند که تعداد آنها به همراه پیامبر اسلام صلّی اللّه علیه و آله و سلّم پنج نفر می‏باشد. انتخاب این عنوان برای آنها نیز به خاطر اراده محکم و عزم استوارشان در راه دعوت حق بوده است. بی‏شک این گروه از پیامبران نسبت به سایرین، با مشکلات بیشتری روبه‏رو بودند؛ زیرا عرضه شریعت جدید و آیین تازه، مشکلات را در برابر متعصبان بیشتر می‏کند.
بعضی نیز آنها را هیجده نفر - که نام آنها در آیات 83 تا 90 سوره انعام آمده - و بعضی نُه نفر و بعضی هفت نفر و بعضی پنج نفر و بعضی تمام پیامبران الهی را اولواالعزم شمرده‏اند؛ زیرا معتقدند که همه دارای عزم راسخی بوده‏اند؛ ولی با توجه به این که من در جمله اولواالعزم من الرّسل من تعبیضیه است، قول اخیر بعید به نظر می‏رسد و سایر اقوال نیز دلیل روشنی ندارد، جز همان که در تفسیر آیه به نقل از معصومین علیهم السّلام آوردیم که تعداد آنها با پیامبر اسلام صلّی اللّه علیه و آله و سلّم پنج نفر بوده‏اند.
در هفتمین آیه باز خطاب به پیامبر اسلام صلّی اللّه علیه و آله و سلّم، ضمن دستور به شکیبایی در برابر استهزا و تکذیب و آزار مشرکان عرب و کافران متعصّب، می‏فرماید: صبر جمیل پیشه کن؛ فاصبر صبراً جمیلاً.(752)
در تفسیر صبر جمیل؛ مفسّران تعبیرات گوناگونی دارند که در تفسیر آیه دوّم در همین بحث آورده شد و با حدیث دیگری آن را تکمیل می‏کنیم.
امام باقر علیه السّلام در پاسخ این سؤال که صبر جمیل چیست؟ فرمودند: صبر لیس فیه شکوی الی النّاس؛ صبری است که در آن شکایت به مردم وجود نداشته باشد.(753)
در هشتمین آیه، خداوند ضمن این که همه مؤمنان را به صبر و مصابره - که تفسیر آن خواهد آمد - دعوت نموده و آن را کلید رستگاری و نجات می‏شمرد، می‏فرماید: ای کسانی که ایمان آورده‏اید، صبر (و استقامت) پیشه کنید و در برابر دشمنان (نیز) استقامت و شکیبایی به خرج دهید، از مرزهای خود مراقبت و تقوای الهی پیشه کنید، رستگار شوید؛ یا ایّها الّذین آمنوا اصبروا و صابروا و رابطوا و اتّقوا اللّه لعلّکم تفلحون.(754)
در این آیه، چهار دستور داده شده که سرچشمه رستگاری و کلید سعادت است.
نخست، صبر و استقامت و ایستادگی در برابر حوادث و مشکلات و مصائب و موانع؛ دوّم مصابره که از باب مفاعله و به معنی صبر و استقامت در برابر صبر و استقامت دیگران آمده است. در واقع دستور اوّل ناظر به ایستادگی در برابر انواع مشکلات و حوادث گوناگون زندگی است و دستور دوّم ناظر به ایستادگی در برابر دشمن است، به این ترتیب که هر قدر آنها بیشتر مقاومت کنند، مؤمنان باید بر مقاومت خودشان بیفزایند تا بر دشمن غالب شوند.
رابطوا از مادّه مرابطه در اصل از رباط که به معنی بستن چیزی در مکانی است، گرفته شده است. این واژه (مرابطه) معمولاً به معنی مراقبت از مرزها می‏آید؛ زیرا سربازان اسلام مرکب‏ها و وسائل جنگی خود را در آن محل نگهداری می‏کردند.
آخرین دستور، تقوای الهی است که مانند چتری بر همه دستورهای سابق سایه می‏افکند و هنگامی که صبر و مصابره و مرابطه به دور از هرگونه ریاکاری و اغراض شخصی، آمیخته با تقوا گردد، سبب فلاح و رستگاری و نجات در دنیا و آخرت خواهد بود.
بعضی دیگر در تفسیر مصابره گفته‏اند: ایستادگی در مقابل عادات و هوای نفس است؛ زیرا آنها در برابر انسان ایستادگی می‏کنند و انسان نیز باید در مقابل آنها، ایستادگی نماید. در تفسیر مرابطه نیز گفته‏اند که منظور، پیوند نفس به اطاعت الهی و یا پیوند قلب به خداست.
نقل شده که عارفی پیاده به خانه خدا می‏رفت، مرد عرب شتر سواری به او گفت: ای شیخ! به کجا می‏روی؟ عابد گفت: به بیت‏اللّه. گفت: چرا پیاده؟ گفت: من مرکب‏های زیادی دارم (تو نمی‏بینی). مرد عرب سؤال کرد: آن مرکب‏ها چیست؟ عارف گفت: هنگامی که بلا و مصیبتی بر من نازل شود، بر مرکب صبر سوار می‏شوم، و هنگامی که نعمتی نازل شود، بر مرکب شُکر و هنگامی که قضا و قدری رخ دهد، بر مرکب رضا و هنگامی که نفس سرکش مرا به چیزی دعوت کند، می‏دانم که آن چه از عمر باقی مانده، کمتر از آن است که گذشته است.
مرد عرب گفت: در واقع تو سواره‏ای، من پیاده‏ام؛ برو در امان خدا.(755)
در نهمین آیه خطاب به همه مؤمنان، با تعبیری تازه، ضمن توصیه به این که در مشکلات از نیروی صبر و نماز کمک بگیرند، می‏فرماید ای افراد با ایمان! از صبر (و استقامت) و نماز کمک بگیرید (تا بر مشکلات فائق آیید)؛ زیرا خداوند با صابران است؛ یا أیّها الّذین آمنوا استعینوا بالصّبر و الصّلوة انّ اللّه مع الصّابرین.(756)
این آیه دارای مفهوم وسیعی است و هرگونه صبر واستقامت را شامل می‏شود، خواه صبر به اطاعت یا بر معصیت یا بر مصیبت باشد. برای انجام هر کار مهمّی کمک گرفتن و استعانت لازم است، خواه جهاد باشد یا غیر از آن؛ بنابراین، برای انجام هر کار مهمّی باید از شاخه‏های مختلف صبر که متناسب با آن کار است، یاری جست.
درباره تفسیر صبر به روزه باید گفت که روزه یکی از مصداق‏های روشن این صبر است، نه این که تمام مفهوم آن را در بربگیرد.
در این جا این سؤال پیش می‏آید که چه رابطه‏ای میان صبر به معنی وسیع کلمه با صلاة (نماز) وجود دارد؟
بعضی از مفسّران گفته‏اند: رابطه آن دو این است که گاه پیمانه صبر انسان لبریز می‏شود و طاقت او بر صبر کاهش می‏یابد. این‏جاست که نماز به او قوّت قلب و اراده و توکّل بر خدا می‏بخشد و بدین‏سان، نیروی صبر از طریق نماز افزایش می‏یابد.
به تعبیر دیگر، هنگامی که انسان از طریق نماز به خدا روی می‏آورد، خود را به قدرت بی‏پایان و لایزال حق مرتبط می‏سازد، این کار، مقاومت انسان را در برابر مشکلات، چنان افزایش می‏دهد که به نیروی شکست‏ناپذیر تبدیل می‏شود.
به همین دلیل در حدیثی که گاه از پیامبر اکرم صلّی اللّه علیه و آله و سلّم و گاه از امیرمؤمنان علی علیه السّلام نقل شده و هر دو نیز صحیح می‏باشد، آمده است: اذا أهاله أمر فزع، قام الی الصّلوة ثمّ تلی هذه الآیة و استعینوا بالصّبر و الصّلوة؛ هنگامی که با مشکل مهمّی رو به رو می‏شد، به نماز برمی خواست (و پس از نماز به دنبال حل مشکل می‏رفت) و این آیه را تلاوت می‏فرمود استعینوا بالصّبر و الصّلوة(757).(758)
به هر حال، این آیه از روشن‏ترین آیاتی است که اهمّیّت صبر را به عنوان یک عامل پیروزی در زندگی مشخص می‏کند.
در دهمین آیه، پیامبر اسلام صلّی اللّه علیه و آله و سلّم را دستور می‏دهد که (از سوی خداوند متعال) به تمام بندگان باایمانش چنین بگوید: ای بندگان من که ایمان آورده‏اید، تقوای الهی پیشه کنید؛ برای کسانی که در این دنیا نیکی کرده‏اند، پاداش نیکی است؛ سرزمین خدا وسیع است (هرگاه تحت فشار شدید کافران جبّار قرار گرفتید، تسلیم نشوید، بلکه مهاجرت کنید؛ زیرا صابران اجر و پاداش خود را بی‏حساب دریافت می‏کنند؛ قل یا عبادی الّذین آمنوا اتّقوا ربّکم للّذین أحسنوا فی هذه الدّنیا حسنة و أرض اللّه واسعة انّما یوفّی الصّابرون أجرهم بغیر حساب.(759)
این آیه از یک سو نشان می‏دهد که انسان باید در برابر مشکلاتی که در راه مقابله با جبّاران متحمل می‏شود، از نیروی صبر کمک بگیرد؛ زیرا بدون آن چاره‏ای جز تسلیم در برابر ظالمان زورمدار ندارد.
از سوی دیگر، پاداش صابران را بی‏حساب و غیرقابل شمارش بیان می‏دارد.
تعبیر بی‏حساب نشان می‏دهد که خداوند، آن‏قدر به آنها پاداش می‏دهد که جز او، کسی قادر به حسابش نیست. به همین جهت در حدیثی از رسول خدا صلّی اللّه علیه و آله و سلّم می‏خوانیم: هنگامی که نامه‏های اعمال گشوده می‏شود و ترازوهای اعمال نصب می‏شود، برای کسانی که گرفتار بلاهای سختی شدند و صبر کردند، نه ترازویی نصب می‏شود و نه نامه عملی گشوده خواهد شد (بلکه بی‏حساب به آنها پاداش می‏دهند)(760)؛ سپس پیامبر اسلام صلّی اللّه علیه و آله و سلّم آیه فوق را تلاوت نمود: انّما یوفّی الصّابرون أجرهم بغیر حساب.
تعبیر به غیر حساب در آیات متعددی آمده است که اغلب مربوط به روزی‏های فراوان دنیوی است که خداوند به بعضی انسان‏ها می‏دهد؛ تنها در این مورد و در آیه 40 سوره مؤمن، از پاداش‏ها و روزی‏های قیامت سخن به میان آمده. به یقین جایی که پاداش یا روزی بدون حساب داده شود، تناسبی با کمیّت و کیفیّت اعمال نخواهد داشت، بلکه متناسب با لطف پروردگار است و در نتیجه بسیار مهم و والا خواهد بود.
در یازدهمین آیه، تعبیر بسیار جالبی درباره اهمّیّت صبر دارد و آن این که فرشتگان هنگامی که برای دیدار بهشتیان از هر دری وارد گردند، به آنها می‏گویند: سلام بر شما! به خاطر صبر و استقامتتان، چه پایان خوبی در این سرا نصیبتان شد!؛ سلام علیکم بما صبرتم فنعم عقبی الدّار.(761)
جالب این که از میان تمام اعمال و طاعات و عبادات و کارهای نیک بهشتیان، انگشت روی صبر و شکیبایی آنها می‏گذارند و آن را سبب ورود به بهشت می‏شمارند و اگر دقت کنیم،تصدیق خواهیم کرد که صبر و استقامت، نقش مهمی در سعادت انسان و بهشتی شدن او دارد؛ زیرا بدون صبر؛ نه پرهیز از گناه ممکن است و نه انجام اطاعت‏ها و عبادت‏ها، نه جهاد با نفس و نه جهاد با دشمن. به همین دلیل فرشتگان، در نخستین تبریک به بهشتیان، به مسئله صبر تکیه می‏کنند.
شاهد این سخن که همه طاعات در سایه صبر انجام می‏گیرد، در آیه بیست و دوم همین سوره آمده است: اندشمندان و اولوالالباب، کسانی هستند که به خاطر ذات پروردگارشان، صبر و شکیبایی می‏کنند، نماز را برپا می‏دارند و از آنچه به آنها روزی داده‏ایم، در پنهان و آشکار، انفاق می‏کنند و با حسنات، آثار سیّئات را از بین می‏برند؛ و الّذین صبروا ابتغاء وجه ربّهم و أقاموا الصّلوة و أنفقوا ممّا رزقناهم سرّاً و علانیة و یدرئون بالحسنة السیّئة....
در تفسیر این آیه، حدیث جالبی از امام علی بن الحسین علیه السّلام نقل شده است: هنگامی که روز قیامت می‏شود، ندادهنده‏ای ندا می‏دهد که اهل صبر و شکیبایی به پاخیزند؛ گروهی برمی‏خیزند، به آنها گفته می‏شود: سوی بهشت بروید. در این هنگام، فرشتگان به استقبال آنها می‏آیند و می‏گویند: کجا می‏روید؟ می‏گویند: سوی بهشت. فرشتگان می‏گویند: قبل از حساب؟! می‏گویند: آری (قبل از حساب). می‏گویند: شما کیستید؟ می‏گویند: ما اهل صبریم؛ گفتند: صبر شما چه چیز بوده است؟ می‏گویند: ما در راه طاعت پروردگار و پرهیز از گناهان و در برابر بلا و اندوه و غم، در دنیا صبر و شکیبایی کردیم. امام علی بن الحسین علیه السّلام فرمود: این‏جاست که فرشتگان می‏گویند: داخل بهشت شوید؛ چه عالی است پاداش عاملان.
بعضی از راویان احادیث گفته‏اند: در همین جا فرشتگان می‏گویند: سلام علیکم بما صبرتم.(762)
در دوازدهمین آیه، به صورت زیبایی، همان مطلبی را که در آیه قبل عنوان شد، مطرح می‏کند. این آیه، در ادامه آیات قبل که درصدد بیان اوصاف دوازده‏گانه عبادالرحمن - که بیانگر شخصیت والای آنها در تمام ابعاد است - می‏فرماید: آنها هستند که درجات عالی بهشت، در برابر شکیبایی‏شان، پاداش داده می‏شود و با تحیّت و سلام (فرشتگان) رو به رو می‏شوند؛ اولئک یجزون الغرفة بما صبروا و یلقّون فیها تحیّة و سلاماً.(763)
غرفه از ماده غرف (بر وزن ظرف)، به معنی برداشتن چیزی است؛ لذا به آبی که انسان از چشمه برای نوشیدن با دست‏های خود برمی‏گیرد، غرفه می‏گویند؛ در ضمن به قسمت‏های فوقانی ساختمان و طبقات بالای منازل نیز غرفه می‏گویند. در این آیه نیز مراد برترین منزلگاه‏های بهشت است که در اختیار صابران قرار می‏گیرد.
صد هزاران کیمیا حق آفرید - کیمیایی همچو صبر، آدم ندید ‏
از تعبیر آیه فوق، استفاده می‏شود که صبر وجه مشترک تمام اوصاف دوازده‏گانه عبادالرحمن می‏باشد.
در سیزدهمین آیه که از آیات معروف صبر است، ضمن بشارت به صابران در برابر آزمایش‏های بزرگ الهی می‏فرماید: به یقین همه شما را با چیزی از ترس، گرسنگی، زیان مالی و جانی و کمبود میوه‏ها، آزمایش می‏کنیم و صابران را بشارت ده - آنها که هرگاه مصیبتی به آنان رسد، می‏گویند: ما متعلق به خداییم و سوی او بازمی‏گردیم - آنها کسانی هستند که رحمت‏های الهی شامل حالشان است و آنها هدایت‏یافتگانند؛ و لنبلونّکم بشی‏ء من الخوف و الجوع و نقص من الأموال و الأنفس و الثّمرات و بشّر الصّابرین ألّذین اذا أصابتهم مصیبة قالوا انّا للّه الیه راجعون اولئک علیهم صلوات من ربّهم و رحمة و اولئک هم المهتدون.(764)
گرچه در این آیات، تنها به یکی از شاخه‏های صبر؛ یعنی صبر بر مصائب و مشکلات اشاره شده، ولی اهمّیّت آن به اندازه‏ای است که صلوات و درود و رحمت الهی به این دسته از صابران جاری شده، و آنها مسیرهای هدایت را در پرتو همین صبر و شکیبایی می‏پیمایند.
با توجه به این نکته که آزمایش‏های گوناگون در این جهان از سنت‏های خلل‏ناپذیر الهی است، و عبور از گردنه‏های صعب‏العبور آن جز با صبر ممکن نیست، به نقش صبر و شکیبایی در زندگی و آثار نهایی آن پی می‏بریم.
چه افتخاری از این بالاتر که انسان در برابر صبرش، مشمول این سه عنایت بزرگ الهی گردد:
نخست، صلوات و درودی از نوع آنچه بر پیامبر بزرگش فرستاده می‏شود و سپس شمول رحمت واسعه الهی، نسبت به او و از همه مهمتر، هدایت پروردگار که سرچشمه تمام نعمت‏ها و خوشبختی‏هاست.
در این جا که چرا صلوات به صورت جمع آمده دو تفسیر ذکر شده که هر دو می‏تواند صحیح باشد: نخست این که اشاره به انواع اکرام و احترام الهی است، و دیگر این که اشاره به تکرار آن می‏باشد. تعبیر به رحمت، به صورت نکره نیز اشاره به اهمّیّت و عظمت است.
در بیان تفاوت میان صلوات و رحمت، بعضی گفته‏اند: صلوات اشاره به مدح و ثنای الهی و لطف و مغفرت اوست؛ در حالی که رحمت، اشاره به انواع نعمت‏های مادی و معنوی در دنیا و آخرت دارد.
در چهاردهمین و آخرین آیه از آیات مورد بحث که در سوره والعصر آمده، قرآن مجید ضمن بیان این که همه انسان‏ها در خُسران و زیان قرار دارند، جز کسانی که دارای یک برنامه چهار ماده‏ای هستند که یکی از موادّ آن، صبر و شکیبایی و استقامت است، می‏فرماید: به عصر سوگند! که انسان‏ها همه در زیانند مگر کسانی که ایمان آورده و اعمال صالح انجام دادند و یکدیگر را به حق سفارش کرده، و یکدیگر را به صبر و شکیبایی توصیه نموده‏اند؛ والعصر انّ الانسان لفی خسر الّا الّذین آمنوا و عملوا الصّالحات و توصوا بالحقّ و تواصوا بالصّبر.(765)
تعبیر تواصوا - از ماده تواصی به معنی سفارش کردن به یکدیگر در آیات فوق نشان می‏دهد که مؤمنان بعد از ایمان و معرفت و عمل صالح، باید به احقاق حقوق روی آورند؛ حق را بشناسند و یکدیگر را به آن توصیه کنند، چون احقاق حقوق و اجرای حق در جامعه انسانی، جز با استقامت و ایستادگی در برابر موانع ممکن نیست، توصیه به صبر را به عنوان چهارمین اصل که پشتوانه اصول سه‏گانه دیگر است بیان می‏کند. بنابراین صبر، یکی از ارکان اصلی سعادت انسان‏هاست که بدون آن، درخت ایمان به ثمر نمی‏نشیند و اعمال صالح انجام نمی‏گیرد، و احقاق حقوق در جامعه انسانی تحقیق نمی‏یابد. بدون شک، احقاق حقوق و ادای آن از مشکل‏ترین کارهاست؛ زیرا گاهی ممکن است حق، با فرد یا عزیزان و بستگانش مخالف باشد، در این‏جا ادای حق جز به مدد صبر، صورت نمی‏پذیرد.
از مجموع آنچه در آیات بالا آمد، می‏توان نتیجه گرفت که اهمّیّت صبر و شکیبایی و استقامت، بسیار بیش از آن است که ما فکر می‏کنیم. به گفته بعضی از مفسران، صبر در قرآن مجید، بیش از هفتاد بار یا نزدیک به یکصد بار تکرار و تأکید شده، در حالی که هیچ یک از فضایل انسانی، به این اندازه مورد تأکید قرار نگرفته است. این نشان می‏دهد که قرآن، برای این فضیلت اخلاقی و عملی اهمّیّت فراوانی قائل است، و آن را عصاره همه فضیلت‏ها و خمیر مایه همه سعادت‏ها و ابزار وصول به هرگونه خوشبختی و سعادت می‏داند.