تربیت
Tarbiat.Org

اخلاق در قرآن جلد دوم - فروع مسائل اخلاقی
آیت الله مکارم شیرازی با همکاری جمعی از فضلاء و دانشمندان‏‏‏‏‏

1- حقیقت توکّل‏

همان‏گونه که در آغاز بحث گفته شد توکّل از مادّه وکالت به معنی سپردن کارها به خدا و اعتماد بر لطف اوست، نه به این معنی که دست از تلاش و کوشش بردارد بلکه تا آنجا در توان دارد تلاش کند و منزلگاهها را یکی بعد از دیگری با تمام توان بپیماید، امّا آنچه از توان او بیرون است به خدا واگذارد و از الطاف جلیّه و خفیّه او مدد بطلبد!
یکی از علمای معروف اخلاق در تفسیر توکّل می‏گوید: توکّل منزلی از منزلگاههای دین و مقامی از مقامات اهل یقین است، بلکه آن از مفاهیم درجات مقرّبین است، از نظر مفهوم پیچیده و از نظر عمل سنگین است!
دلیل بر پیچیدگی مفهوم آن این است که توجّه به عالم اسباب و اعتماد بر آنها نوعی شِرک است، و از سوی دیگر بی‏اعتنایی به اسباب و جدایی کامل از آنها نیز نفی سنّت و ایراد به شریعت است که مردم را به آنها ترغیب نموده.
سپس می‏افزاید: حقیقت توکّلی که در شرع اسلامی آمده همان اعتماد قلبی در تمام کارها بر خدا، و صرف‏نظر کردن از ماسوی اللّه است و این منافات با تحصیل اسباب ندارد مشروط بر اینکه اسباب را در سرنوشت خود اصل اساسی نشمرد.
و در ادامه این سخن می‏افزاید: مفهوم توکّل آن‏گونه که افراد نادان و احمق تصوّر کرده‏اند ترک فعّالیّت جسمانی و تدبیر عقلانی نیست که این جهل محض است، و در شریعت مقدّس اسلامی حرام، چرا که انسان مکلّف به تحصیل معاش است از راههایی که خدا به انسان نشان داده، از زراعت، تجارت و صنعت و غیر اینها از طرق حلال... ولی با این حال خداوند دستور داده که به عالم اسباب دل نبندند و در آن غرق نشوند.(405)
در ((المحجّةالبیضاء در بحث حقیقت توکّل چنین می‏خوانیم: توکّل از دَرهای ایمان است، و تمام ابواب ایمان دارای سه رکن است، علم، حالت، و عمل. علم ریشه آن است، و اعمال متوکّلانه میوه آن، و حالت و اخلاق درونی مصداق توکّل است، سپس به شرح علمی که ریشه توکّل را تشکیل می‏دهد پرداخته و نوع مراحل توحید را که ریشه توکّل است تشریح می‏کند، و بعد از بیانات طولانی به حقیقت توکّل می‏رسد و آن را عبادت از اعتماد قلبی بر وکیل (که در اینجا منظور خداوند متعال است) تفسیر می‏نماید، و بعد به ثمرات این حالت درونی پرداخته و آثار توکّل را در حرکات و سکنات انسانی بر می‏شمرد.
کوتاه سخن اینکه: توکّل مفهوم بسیار ظریف و دقیقی دارد که در عین توجّه با عالم اسباب انسان را از غرق شدن در آن، و دل بستن به غیر خدا و آلودگی به شِرک بازمی‏دارد.
انسان باید با کمال قدرت و قوّت از هرگونه وسیله مادّی برای پیروز شدن بر مشکلات بهره گیرد و موانع را از سر راه خود بردارد، و با این حال متّکی به لطف پروردگار و قدرت بی‏پایان او باشد، و پیروزی را از او بداند نه غیر او.
در حدیثی از پیامبر اکرم صلّی اللّه علیه و آله و سلّم می‏خوانیم از جبرئیل سؤال فرمود: ما التّوکّل علی اللّه عزّوجلّ؛ توکّل بر خداوند بزرگ چیست؟ عرض کرد: العلم بأنّ المخلوق لایضرّ و لاینفع و لایعطی و لایمنع و استعمال الیأس من الخلق؛ حقیقت توکّل علم و آگاهی به این است که مخلوق نمی‏تواند زیانی برساند و نه سودی، و نه چیزی ببخشد، و نه از او بازدارد، و (دیگر) به کار بستن یأس از خلق است (یعنی همه چیز را از سوی خدا و به اذن و فرمان او بداند).
سپس فرمود: فاذا کان العبد کذلک لم یعمل لأحد سوی اللّه و لم یرج و لم یخف سوی اللّه، و لم یطمع فی أحد سوی اللّه، فهذا هو التّوکّل؛ هنگامی که بنده خدا چنین باشد، جز برای خدا عملی انجام نمی‏دهد و امید و ترسی جز به خدا ندارد، و به هیچ کس جز خدا دل نمی‏بندد، این است حقیقت توکّل!(406)
در حدیث دیگری می‏خوانیم که از امام معصوم پرسیدند: توکّل چیست؟ فرمود: لاتخاف سواء؛ این است که به غیر خدا نترسی.(407)
از این تعبیرات به خوبی استفاده می‏شود که روح توکّل انقطاع الی اللّه یعنی بریدن از مخلوق و پیوستن به خالق است، و آن کس که دارای این روحیّه نباشد به حقیقت توکّل نایل نشده است.
در عین حال در روایات اسلامی شدیداً این معنی نفی شده است که مفهوم توکّل، ترک استفاده از اسباب و وسایل عادی باشد. در حدیث معروفی می‏خوانیم: مرد عربی در حضور پیامبر صلّی اللّه علیه و آله و سلّم شتر خود را رها کرد و گفت: توکّلت علی اللّه! پیامبر اکرم صلّی اللّه علیه و آله و سلّم فرمود: اعقلها و توکّل؛ شتر را پایبند بزن و توکّل بر خدا کن! (با توکّل زانوی اشتر ببند).(408)
در حدیث دیگری همین معنی به صورت دیگری آمده است، و آن اینکه مرد عرب از پیامبر اکرم صلّی اللّه علیه و آله و سلّم پرسید: آیا شترم را رها کنم و توکّل کنم یا پایبند بزنم و توکّل کنم؟
پیامبر اکرم صلّی اللّه علیه و آله و سلّم فرمود: پایبند بزن و توکّل کن.(409)
روی همین جهت آیات قرآن و تاریخ پیامبر صلّی اللّه علیه و آله و سلّم پُر است از تعبیراتی که نشان می‏دهد مؤمنان تا آنجا که امکان دارد باید از اسباب عادی استفاده کنند، و این کار هیچ منافاتی با توکّل ندارد، در یک جا می‏فرماید: و أعدّوا لهم استطعتم من قوّة و من رباط الخیل ترهبون به عدوّ اللّه و عدوّکم...؛ هر نیرویی را در اختیار دارید برای مقابله آماده کنید و از اسبهای ورزیده فراهم سازید تا به وسیله آن دشمن خدا و دشمن خویش را بترسانید!(410)
قرآن در کیفیّت نماز خوف در میدان جنگ می‏فرماید: ...و لیأخذوا حذرهم و أسلحتهم...؛ (حتّی هنگامی که گروهی از مؤمنان در پشت جبهه مشغول نماز هستند و گروهی در میان مشغول نبرد) نمازگزاران باید وسایل دفاعی و سلاحهای خود را به هنگام نماز زمین نگذارند.(411)
به این ترتیب حتّی در حال نماز باید مراقب استفاده از اسباب عادی بود، چه رسد به حالات دیگر، بنابراین این‏گونه کارها هرگز با روح توکّل منافات ندارد.
شخص پیامبر اکرم صلّی اللّه علیه و آله و سلّم هنگامی که می‏خواست از مکّه به مدینه هجرت کند هرگز آشکارا و بدون نقشه و برنامه، با گفتن توکّلت علی اللّه حرکت نکرد، بلکه برای اغفال دشمن از یک سو دستور داد علی علیه السّلام در بسترش تا به صبح بخوابد، و از سوی دیگر شبانه به طور مخفی از مکّه بیرون آمد و از سوی سوّم به جای اینکه به طرف شمال یعنی به طرف مدینه حرکت کند موقّتاً به سوی جنوب و غار ثور آمد و در آنجا دو سه روزی پنهان گشت و هنگامی که دشمن مأیوس شد مکّه را دور زد و به طرف مدینه حرکت فرمود، در حالی که مرتّباً از بیراهه می‏رفت، شبها حرکت می‏نمود و روزها مخفی بود تا به دروازه مدینه رسید.
بنابراین روح توکّل که تمام وجود پیامبر صلّی اللّه علیه و آله و سلّم را پُر کرده بود مانع از این نشد که از اسباب ظاهری لحظه‏ای غفلت کند.
اصولاً مشیّت خداوند بر این قرار گرفته که در این جهان مردم برای رسیدن به مقصود از اسباب و وسایل موجود کمک بگیرند، همان‏گونه که در حدیث معروف از امام صادق علیه السّلام آمده است: أبی اللّه أن یجری الأشیاء الّا بأسباب فجعل لکّل شی‏ء سبباً؛ اراده خداوند بر این قرار گرفته که همه چیز مطابق اسباب جریان یابد، به همین جهت برای هر چیزی سببی قرار داده است.(412)
بنابراین بی‏اعتنایی به عالم اسباب نه تنها توکّل نیست بلکه به معنی بی‏اعتنایی به سنّت‏های الهی است، و این با روح توکّل سازگار نیست.
این سخن را با حدیثی مربوط به عصر موسی علیه السّلام پایان می‏دهیم، در حدیثی آمده است که حضرت موسی علیه السّلام بیمار شده بود، بنی‏اسرائیل به عیادت او رفتند و بیماری او را تشخیص دادند، و به او گفتند اگر از فلان دارو استفاده کنی بهبود خواهی یافت، موسی علیه السّلام گفت: من از هیچ دارویی بهره نمی‏گیرم تا خداوند بدون دارو مرا شفا دهد! ولی بیماریش طولانی شد. باز به او گفتند: داروی این بیماری، معروف و مجرّب است و ما با آن مداوا می‏کنیم و بهبودی می‏یابیم، باز موسی علیه السّلام گفت: من از دارو استفاده نمی‏کنم! ولی بیماریش ادامه یافت، سرانجام خداوند به او وحی فرستاد: و عزّتی و جلالی لاأبرأتک حتّی تتداوی بما ذکروه لک؛ به عزّت و جلالم که بهبودی به تو نمی‏دهم مگر اینکه از دارویی که به تو گفته‏اند استفاده کنی! موسی علیه السّلام دستور داد آن دارو را برای او بیاورند و از آن استفاده کرد و بهبود یافت، در این هنگام در دل موسی علیه السّلام وسوسه‏ای پیدا شد (شاید وسوسه‏اش این بود که چرا خداوند تنها با توکّل مرا رهایی نبخشید) در این هنگام خداوند به او وحی فرستاد: أردت أن تبطل حکمتی بتوکّلت علیّ، فمن أودع العقاقیر منافع الأشیاء غیری؛ تو می‏خواهی با توکّل خود حکمت و سنّت مرا باطل کنی؟! مگر منافع داروها کسی جز من در آنها قرار داده است؟!(413)
این حدیث به روشنی حقیقت توکّل را بازگو می‏کند.
و اگر می‏بینم ابراهیم خلیل علیه السّلام در برابر فرشتگان آسمان در آن لحظات سخت آتش نمرودی اظهار بی‏نیازی می‏کند و دست به دامن آنها نمی‏شود با مسئله بهره‏گیری از عالم اسباب که در داستان حضرت موسی علیه السّلام آمده است منافات ندارد، زیرا در داستان ابراهیم علیه السّلام مسئله توسّل به اسباب عادی مطرح نبود بلکه نوعی استمداد از اسباب ماورای طبیعی بود و ابراهیم علیه السّلام راضی نشود که در این مرحله از غیرخدا چیزی بخواهد (دقّت کنید).