میدانیم بسیاری از صفات رذیله از یکدیگر سرچشمه میگیرند، یا به تعبیر دیگر تأثیر متقابل دارند. حسد نیز از صفاتی است که از صفات زشت دیگری ناشی میشود و خود نیز سرچشمه رذایل فراوانی است!
علمای اخلاق برای حسد سرچشمههای زیادی ذکر کردهاند: از جمله عداوت و کینه است که موجب میشود انسان آرزوی زوال نعمت از کسی که مورد عداوت اوست کند.
دیگر کبر و خودبرتربینی است، به همین جهت اگر ببینید دیگران مشمول نعمتهای بیشتری شدهاند آرزو دارد بلکه تلاش میکند که نعمت آنان زایل گردد تا برتری او را نسبت به دیگران به خطر بیفکند!
سوّم حبّ ریاست است که سبب میشود آرزوی زوال نعمت دیگران کند، تا بتواند بر آنها حکومت نماید؛ زیرا اگر امکانات او از نظر مال و ثروت و قدرت او بیش از دیگران نباشد پایههای ریاست او سست میشود.
چهارم از اسباب حسد ترس از نرسیدن به مقاصد مورد نظر است، چرا که گاه انسان تصوّر میکند نعمتهای الهی محدود است اگر دیگران به آن دست یابند امکان رسیدن او را به آن نعمتها کم میکنند.
پنجمین سبب احساس حقارت و خودکمبینی است، افرادی که در خود لیاقت رسیدن به مقامات والایی را نمیبینند و از این نظر گرفتار عقده حقارتند آرزو میکنند دیگران هم به جایی نرسند تا همانند یکدیگر شوند!
پنجمین اسباب حسد بخل و خباثت نفس است؛ زیرا بخل نه تنها حاضر نیست از نعمتهای خود در اختیار دیگران بگذارد بلکه از رسیدن دیگران به نعمتهای الهی نیز بخل میورزد و ناراحت میشود، آری تنگنظری، کوتهبینی و رذالت طبع آدمی را به حسد میکشاند و گاه میشود که همه این امور ششگانه دست به دست هم میدهند و گاه دو یا سه منشأ به هم ضمیمه میشوند و به همان نسبت، خطر حسد فزونی مییابد.
ولی فراتر از اینها حسد ریشههایی در عقاید انسان نیز دارد، کسی که ایمان به قدرت خدا و لطف و عنایت او و حکمت و تدبیر و عدالتش دارد چگونه میتواند حسد بورزد؟
شخص حسود با زبان حال دارد به خداوند اعتراض میکند که چرا فلان نعمت را به فلان کس دادی؟! این چه حکمتی است و چه عدالتی؟! چرا به من نمیدهی؟! او نیز به زبان حال میگوید: هرگاه خدا به دیگری نعمتی دهد ممکن است از دادن مثل آن به من العیاذ باللّه عاجز باشد پس چه بهتر که نعمت از او سلب گردد تا به من برسد!
بنابراین حسودان در واقع گرفتار نوعی تزلزل در پایههای ایمان به توحید افعالی پروردگار و حکمت و قدرت او هستند، چه اینکه انسانی که به این اصول مؤمن باشد میداند تقسیم نعمتها از سوی خداوند حسابی دارد و بر طبق حکمتی است و نیز میداند خداوند توانایی دارد که بیشتر و بهتر به او ببخشد، هرگاه آنها را شایسته نعمت بداند، پس باید کسب شایستگی کند.
به همین دلیل در حدیثی از زکریّا (پیامبر بزرگ الهی) آمده است که خداوند میفرماید: الحاسد عدوّ لنعمتی، متسخّط لقضائی، غیر راض لقسمتی الّتی قسمت بین عبادی؛ حسود دشمن نعمت من است، او خشمگین در برابر قضا و تقدیر من و ناراضی از قسمتی است که در میان بندگانم کردهام!(178)
شبیه همین معنی از رسول خدا صلّی اللّه علیه و آله و سلّم نقل شده است که میفرماید: خداوند به موسی بن عمران فرمود: لا تحسدنّ النّاس علی ما آتیتهم من فضلی، و لاتمدّنّ عینیک الی ذلک، و لاتتّبعه نفسک، فأنّ الحاسد ساخط لنعمی، ضادّ لقسمی الّذی قسمت بین عبادی و من یک کذالک فلست منه و لیس منّی!؛ ای موسی! هرگز در مورد آنچه به مردم از فضلم عطا کردهام حسد مَوَرز و چشم به آنها ندوز و آنها را در دل پیگیری نکن (و بر این امور خرده مگیر)؛ زیرا حسود نسبت به نعمتهای من خشمگین و مخالف تقسیمی است که در میان بندگانم کردهام، هر کس چنین باشد نه من از اویم و نه او از من است!(179)
کوتاه سخن اینکه حسود در واقع پایههای اعتقادی محکمی ندارد وگرنه میدانست حسدورزی نوعی انحراف از توحید است.
شاعر عرب در همین زمینه میگوید:
اَلا قل لمن کان لی حاسداً - اتدری علی من اسأت الادب؟!
اسأت علی اللّه فی فعله - اذا انت لم ترض لی ما وهب!
به حسود من بگو آیا میدانی نسبت به چه کسی اسائه ادب میکنی؟ تو بی ادبی در برابر خداوند نسبت به کارش داری، هرگاه راضی به بخشش خدا درباره من نشوی!(180)