تربیت
Tarbiat.Org

اخلاق در قرآن جلد دوم - فروع مسائل اخلاقی
آیت الله مکارم شیرازی با همکاری جمعی از فضلاء و دانشمندان‏‏‏‏‏

نیازمندان آبرومند

در آیه نخست، درباره بهترین مورد انفاق، می‏فرماید: انفاق شما (مخصوصاً) باید برای نیازمندانی باشد که در راه خدا محصور شده (و از خانه و کاشانه خود آواره گشته‏اند و شرکت در میدان جهاد به آنها اجازه نمی‏دهد برای تأمین زندگی خود تلاش کنند) و نمی‏توانند سفری کنند (و سرمایه‏ای به دست آورند)؛ للفقراء الّذین احصروا فی سبیل اللّه لایستطیعون ضرباً فی الأرض....(497)
سپس به ویژگی مهم دیگری از آنها اشاره می‏کند: از شدّت خویشتن‏داری و عفاف، افراد بی‏اطلاع، آنها را غنی می‏پندارند؛ در حالی که آنها را از چهره‏هایشان می‏شناسی؛...یحسبهم الجاهل أغنیاء من التّعفّف تعرفهم بسیماهم....(498)
آری! آنها رنجهای درونی خود را کاملاً حفظ می‏کنند و زبان به شکوه نمی‏گشایند و در عین نیازمندی شدید، همچون بی‏نیازان گام برمی‏دارند، ولی برای آگاهان رنگ رخساره آنها از سرّ درونشان خبر می‏دهد.
باز به بیان ویژگی دیگری پرداخته، می‏افزاید: هرگز با اصرار چیزی را از مردم نمی‏خواهند؛...لایسئلون النّاس الحافاً....(499)
تا حد امکان، از کسی تقاضا نمی‏کنند و اگر کارد به استخوانشان رسد و ناچار شوند وامی از کسی بگیرند یا کمکی بخواهند، هیچ‏گونه اصرار به فرد مقابل نمی‏کنند.
در پایان آیه می‏فرماید: و هر چیز خوبی در راه خدا انفاق کنید، خداوند به آن آگاه است؛...و ما تنفقوا من خیر فانّ اللّه به علیم.(500) آری! نفاق بسیار خوب است، خصوصاً بر کسانی که عزّت نفس و طبع بلند دارند و خویشتن‏دار و عفیفند.
بدیهی است که عفّت در این آیه به معنی خویشتن‏داری در مسایل مالی است، نه امور جنسی. جمعی از مفسّران، شأن نزول آن را اصحاب صفّه دانسته‏اند. آنها یک گروه چهار صد نفری از مسلمانان مکّه و اطراف مدینه بودند که نه خانه‏ای در مدینه داشتند و نه خویشاوندانی که به منزل آنها بروند و نه کسب و کار؛ ولی در عین حال، در نهایت تعفّف در محلّی که به صورت سکوی بزرگ(501) در کنار مسجد پیامبر صلّی اللّه علیه و آله و سلّم بود، زندگی می‏کردند. آنها مجاهدانی بودند که به فرمان رسول اللّه صلّی اللّه علیه و آله و سلّم به میدان‏های جنگ حرکت می‏کردند و در عین گرسنگی و نیازمندی شدید، عزّت نفس و خویشتن‏داری و عفّت خویش را حفظ می‏کردند.
به هر حال، قرآن مجید این گروه از عفیفان را در آیه فوق با تعبیرات مختلف ستوده است و آنها را به عنوان الگو برای سایر مسلمانان معرّفی نموده است.
در آیه دوّم و سوّم، سخن از عفّت و پاکدامنی یوسف علیه السّلام است که در سخت‏ترین شرایطی که تمام اسباب گناه در آن آماده بود، خود را حفظ کرد. به خداوند خویش پناهنده شد و از کوره یک امتحان بزرگ الهی، آبرومندانه بیرون آمد.
طبق بیان قرآن کریم: آن زن که یوسف علیه السّلام در خانه او بود؛از وی تمنّای کامجویی کرد و تمام دَرها را بست و گفت: بشتاب به سوی آنچه که برای تو مهیّاست.
یوسف علیه السّلام گفت: به خدا پناه می‏برم، او (عزیز مصر) صاحب نعمت من است، مقام مرا گرامی داشته (آیا ممکن است به او ظلم و خیانت کنم؟)؛ به یقین ظالمان (و خائنان) رستگار نمی‏شوند؛ و راودته الّتی هو فی بینها عن نفسه و غلّقت الأبواب و قالت هیت لک، قال معاذ اللّه انّه ربّی أحسن مثوای انّه لایفلح الظّالمون(502)
چهره زیبا و ملکوتی حضرت یوسف علیه السّلام، نه تنها عزیز مصر را مجذوب کرده بود، بلکه همسر عزیز مصر نیز به او علاقه‏مند شده بود. این عشق و علاقه همسر عزیز مصر، پنجه در اعماق جانش داشت که با گذشت زمان داغتر و سوزانتر می‏شد؛ امّا حضرت یوسف علیه السّلام عفیف و پاکدامن و پرهیزکار، قلبش تنها در گرو عشق به خدا بود.
همسر فریبای جوان و زیبای عزیز مصر، از تمام وسایل و روشها، برای رسیدن به مقصد خود استفاده کرد؛ وسایلی که تنها بخشی از آنها برای تحریک یک جوان مجرّد هم سن و سال حضرت یوسف علیه السّلام کافی بود؛ ولی حضرت یوسف علیه السّلام در برابر امواج شدید شهوت ایستادگی نمود و خود را به کِشتی لطف پروردگار سپرد که اگر نمی‏سپرد، غرق شده بود، همان‏گونه که آیه بعد می‏فرماید: آن زن قصد کامجویی را از او (حضرت یوسف علیه السّلام) کرد و او نیز - اگر برهان پروردگار را نمی‏دید - قصد وی می‏نمود، این چنین کردیم.
(و یوسف را در برابر این طوفان شدید تنها نگذاشتیم) تا بدی و فحشا را از او دور سازیم؛ زیرا او از بندگان مخلَص ما بود؛ و لقد همّت به و همّ بها لولا أن رءا برهان ربّه کذالک لنصرف عنه السّوء و الفحشاء انّه من عبادنا المخلصین.(503)
من عبادنا (از بندگان ما) و مخلصین (خالص شدگان)، تعبیرات بسیار پُرمعنایی است که در این آیه به عنوان نشان افتخار بر سینه حضرت یوسف علیه السّلام نصب شده است.
گرچه حضرت یوسف علیه السّلام با وجود عفّت و پاکدامنی از سوی همسر عزیز مصر متهم به خیانتی شد که ممکن بود به قیمت جان او تمام شود؛ ولی خداوندی که وعده حمایت از مؤمنان پاکدامن را داده است توسط گواهی کودک شیرخواری که در گهواره بود، به صورت معجزه‏آسایی، او را نجات داد.
آنچه بعضی از افراد نادان و بی‏خبر، در شرح این آیات نوشته‏اند که منظور از همّ بها این است که حضرت یوسف علیه السّلام نیز آماده کامجویی از زلیخا شد، نه با مقام عصمت انبیا سازگار است و نه با لحن آیات فوق؛ بلکه قرآن می‏گوید: برهان پروردگار به یاری حضرت یوسف علیه السّلام آمد که اگر نیامده بود، آماده می‏شد؛ ولی چون به سراغش آمد، قصد گناه نکرد.
فخر رازی در تفسیر این آیه، تعبیر جالبی دارد. او می‏نویسد: همه، حتّی شیطان شهادت به پاکی حضرت یوسف علیه السّلام دادند؛ زیرا شیطان در همان زمانی که رانده درگاه خدا شد، گفت: من برای گمراه‏ساختن همه فرزندان آدم تلاش می‏کنم؛ جز بندگان مخلَص تو؛ قال فبعزّتک لاغوینّهم أجمعین الّا عبادک منهم المخلَصین(504)
سپس فخر رازی می‏فرماید: اگر گویندگان این سخنان بی‏اساس و خرافی، تابع خداوند هستند، خداوند شهادت به پاکی حضرت یوسف علیه السّلام داد و اگر پیرو شیطانند، شیطان نیز شهادت به پاکی او داده است.(505)
در چهارمین آیه که ادامه شرح زندگی پُرماجرای حضرت یوسف علیه السّلام و بیان مقام والای عفّت و پارسایی اوست، ضمن اشاره به آزمون دیگری که مانند طوفانی سخت در برابر او پدیدار شده بود، می‏فرماید: هنگامی که آوازه عشق سوزان عزیز مصر به غلام کنعانش حضرت یوسف علیه السّلام، در شهر پیچید و زنان مصر، زبان به ملامت و سرزنش او گشودند؛ او برای اثبات بی‏گناهی خود، مجلس میهمانی عظیمی ترتیب داد و او زنان سرشناس مصر دعوت کرد و در یک لحظه حسّاس، حضرت یوسف علیه السّلام را وادار کرد که وارد آن مجلس شود.
هنگامی که آنها چشمشان به جمال دل‏آرای حضرت یوسف علیه السّلام افتاد؛ زمام اختیار را از دست دادند و با کاردهایی که برای خوردن میوه در دست داشتند، بی اختیار دستهایشان را بریدند و همگی گفتند: این جوان، یک انسان نیست که یک فرشته زیبا و عجیب است!
در آن هنگام که همسر عزیز مصر خودش را پیروز می‏دید، رو به آنها کرد و گفت: این همان کسی است که مرا به خاطر (عشق) به او سرزنش کردید. (آری!) من او را به خویشتن دعوت کردم و او خودداری کرد. اگر آنچه را که من دستور می‏دهم، انجام ندهد؛ به زندان خواهد افتاد و به یقین خوار و ذلیل خواهد شد؛ قالت فذلکنّ الّذی لمتنّنی فیه و لقد راودته عن نفسه فاستعصم و لئن لم یفعل ما آمره لیسجننّ و لیکوناً من الصّاغرین(506)
این دوّمین امتحان سخت و سنگین حضرت یوسف علیه السّلام بود. او بر سر دو راهی قرار داشت؛ یکی، تسلیم‏شدن در برابر در خواست همسر عزیز مصر و به کام دل رسیدن و از هرگونه ناز ونعمت و محبّت برخوردار شدن و دیگری مقاومت کردن و به زندان افتادن و اعمال سخت آن را تحمّل نمودن.
او بدون لحظه‏ای تردید، راه خود را انتخاب کرد و به درگاه خداوند متعال رو آورد و گفت: پروردگارا! زندان (با آن همه مشکلات و رنجهایش) نزد من، محبوبتر است از آنچه اینها مرا به آن می‏خوانند. اگر مکر و نیرنگ آنها را از من بازنگردانی، قلب من متمایل به آنها خواهد شد و از جاهلان خواهم بود؛ قال ربّ السّجن أحبّ الیّ ممّا یدعوننی الیه و الّا تصرف عنّی کیدهنّ أصب الیهنّ و أکن من الجاهلین.(507)
از تعبیرات آیه روشن می‏شود که زنان آن مجلس نیز با همسر عزیز مصر هم صدا شدند و حضرت یوسف علیه السّلام را به تسلیم در برابر آن زن دعوت می‏کردند و هر کدام به نوعی او را به اجابت دعوت همسر عزیز مصر فرامی‏خواندند. یکی می‏گفت: ای جوان! مگر جمال دل‏آرا و خیره‏کننده همسر عزیز مصر را نمی‏بینی؟ مگر از عشق و زیبایی او لذّت نمی‏بری؟!
دیگری گفت: اگر زیبایی خیره‏کننده او در قلب تو اثر نمی‏گذارد؛ ولی فراموش مکن که او همسر عزیز مصر است، اگر قلب او را به دست آوری، هر چه از مال و مقام بخواهی، در اختیار تو قرار خواهد داد.
سوّمی به او هشدار می‏داد که اگر جمال و زیبایی و یا مال و مقام او برای تو اهمّیّت و ارزش ندارد؛ ولی بدان که اگر آن زن، خشمگین شود؛ به یک موجود خطرناک انتقام‏جو تبدیل خواهد شد، آنگاه تو را در قعر زندان خواهد انداخت و تو در آنجا برای همیشه فراموش خواهی شد.
چون آخرین راه، همان زندان وحشتناک بود؛ حضرت یوسف علیه السّلام به درگاه خداوند عرضه داشت: من برای اطاعت فرمان تو و حفظ پاکی و تقوا و پارسایی و عفّت خویش، حاضرم روزانه زندان وحشتناک گردم؛ امّا آلوده خواست شوم آنها نشوم.
این تهدید جدّی بود و عملی هم شد. حضرت یوسف علیه السّلام به زندان افتاد؛ ولی روح بلندش در محیط ننگین و آلوده کاخ عزیز مصر رهایی یافت. در ادامه همین آیات آمده است که خداوند، این زندان وحشتناک را نردبان ترقّی حضرت یوسف علیه السّلام قرار داد.
سرانجام به خواست خداوند، او بر تخت قدرت عزیز مصر تکیه زد و با حفظ آبرو و تقوا، به همه چیز رسید؛ در حالی که همه آلودگان رسوا شده و کنار رفتند. این پاداشی بود که خداوند در دنیا به این سلاله نیکان و پاکان عنایت کرد.
قرآن کریم در ادامه می‏فرماید: پروردگار او، دعای خالصانه‏اش را اجابت کرد و مکر و نقشه‏های شوم آنها را از او برگردانید؛ زیرا او شنوا و داناست؛ فأستجاب له ربّه فصرف عنه کیدهنّ انّه هو السّمیع العلیم.(508)